مقاله اي به قلم دكتر منشور وارسته
مواضع اخير خامنهاي در انکار خشم مردم جان به لب رسيده در قيام ايران، نويسنده را بر آن داشت تا هرچند فشرده به تبيين آن بپردازد.
سخنراني خامنهاي پنج روز بعد از شروع قيام سراسر مردم ايران، در سراسيمگي و وحشت از پيامدهاي قيام، با برچسبهاي ناشايست به خلق قهرمان ايران انجام شد. خامنهاي اقشار محرومي را که براي احقاق مطالبات خودشان قيام کردند را عوامل اجنبي و تحريک شده توسط دشمنان اسلام ناميد. قبل از هر تحليلي، اين نگرش به بحران پيش آمده، شاخص حضور استبداد و توتاليتاريسم به شکل کلاسيک آن است. همه نظامهاي خودکامه وقتي در بحران دست و پا ميزنند، همواره تلاش دارند تا نارضايتي اجتماعي را به عوامل خارجي منسوب کنند. بدينگونه هم براي نيروهاي سرکوبگر خود روحيه بخرند و هم بدليل توهم ناشي از قدرتنمايي کاذبي که دارند، تصور کنند که نظامشان با ثبات است. انکار واقعيت از مختصات ماهيت مستبدين است. در انقلاب ضد سلطنتي ۵۷، شاه و ايادي او نيز همين اتهامات را به ملت ميزدند. بخاطر بياوريم که ازهاري نخست وزير حکومت نظامي شاه، شعارهاي ملت را نوار ساختگي که از بلندگوها در بام خانه ها پخش ميشد، نام نهاد. در پاسخ وي، مردم شعار ميدادند که "نوار که پا نداره". که تبديل شد به طنز در دوران انقلاب. اگر به سرنوشت ديکتاتورها نظري بياندازيم مشاهده خواهيم کرد که به منظور انتقال بحرانهاي داخلي به بيرون از محدوده حاکم، عامل خارجي بهترين محمل است. البته سخنان وليفقيه نظام، تودهني خامنهاي به شرکاي خارجياش نيز بود. آنهايي که چشم دوخته تا از کيسه گشاد رهبري سهمي ببرند را در تنگنا قرار داد. نقض حقوق شهروندان با توسل به سرنيزه، قطعاً از ديد ناظران بينالمللي پنهان نيست. حتي اروپاي مماشاتگر و استمالت جو نيز مجبور است در محاسبات خود تجديد نظر کند.
امّا وجه ديگر اين نوع نگرش به صحنه و قيام تودهها، استفاده از سرکوب عريان است. وقتي خامنهاي با وقاحت و بيشرمي مردم را دستنشانده اجنبي ميخواند که دشمن اسلام (اسم مستعار وليفقيه) و مسلميناند، چراغ سبز به پاسداران ظلمت و تباهي ميدهد که سرکوب کنيد. به موازات موضعگيري خامنهاي، رئيس دادگاههاي انقلاب در تهران با قساوت و ترس ناشي از سرنگوني کاخ ولايت، اظهار ميدارد که حدود ۴۵۰ نفر در تهران دستگير شدهاند که حکم آنها احتمالا اعدام است (خبرگزاري تسنيم- ايوينينگ استاندار لندن، ۲ ژانويه ۲۰۱۸). جوهر استراتژي رژيم براي حفظ بقا در همين است. براي حفظ نظام با عنايت به تجربه سلف خودش خميني که فرمان قتلعام زندانيان سياسي در سال ۶۷ را اعلام کرد، اکنون نيز بايستي با تاکتيک سرکوب عريان کشتار کرد و رحم نکرد. اين سياست البته محکوم به شکست است و در اوج ورشکستگي سياسي اتخاذ شده که بطور قطع از ديد جامعه جهاني پنهان نيست. چراکه:
شرايط و دوراني که قيام ايران شکل گرفته با سالهاي ۶۷ و ۸۸ قابل قياس نيست. در فرانسه، لوموند ۲ ژانويه ۱۸ در مطلبي با عنوان انقلاب ديگري رژيم ايران را تهديد ميکند نوشت: "استفن دودوآنون محقق در مرکز تحقيقات ملي فرانسه، شرايط ايران را تجزيه و تحليل ميکند و آن را ”يک انقلاب“ مينامد اين محقق ميگويد حکومت اسلامي در برابر تظاهرات اعتراضي که در اين کشور ابعاد سراسر يافته کاملاً غافلگير شده است. آنچه در ايران امروز ميگذرد يک انقلاب بهمعناي حقيقي کلمه است. رويدادهاي جاري ايران يک انقلاب بزرگ ملي است که در بيش از چهل شهر اين کشور بهطور همزمان جريان دارد و مستقيماً و بهطور راديکال رأس حکومت اسلامي را نشانه گرفته است. اين ويژگي، نقطه تمايز انقلاب جاري ايران در قياس با جنبش سال ۸۸است". لوموند افزود: «به گفته پژوهشگر فرانسوي، تودههاي اصلي انقلاب حاضر در ايران را مردم پابرهنه محلات و مناطق فقيرنشين تشکيل ميدهند و در اين معنا ميتوان گفت که رژيم جمهوري اسلامي دچار يک فروپاشي اجتماعي و ايدئولوژيک شده و بدون شک انقلاب جاري، اين رژيم را به خطر انداخته است. در قياس با جنبش سال ۸۸ اين بار کليه اظهارات مقامات رژيم نشان ميدهد که اردوي ترس تغيير کرده است: آن که ميترسد حکومت است، نه مردم».
اختلاف اين دوران با سالهاي نامبرده در دو حوزه قابل تبيين است:
۱- وضعيت داخلي و بينالمللي رژيم:
در شرايطي رژيم ولايت خامنهاي با بحران سرنگوني مواجه شده که مختصات آن با گذشته بلحظ کيفي متفاوت است.
الف: بدليل افشاي پروژه ضد ملي رژيم در توسعه سلاح اتمي توسط مقاومت و گسترش تحريمهاي جهاني، رژيم با بحران مالي و سياسي مواجه شد. پيامد اين تحول تحريمهاي جامعه جهاني بود. از نظر کارل مارکس، اوضاع اقتصادي «شرايط عيني»، (بحرانهاي اقتصادي ناشي از سوء مديريت و فساد افسار گسيخته و تحريمهاي بينالمللي) که به تهيدستي قشر و طبقه کارگران ميانجامد و وضعيت جامعه «شرايط ذهني»، (آگاهي طبقاتي انقلابي) تلفيق ميشوند و ترکيب از نظر سياسي انفجار پذيري را شکل ميدهند.
ب: تنزل بهاي نفت در بازار جهان و کسري بودجه رژيم در پيشبرد اهدافش. در دنياي امروز قدرت سياسي منشأ اقتصادي دارد. رژيم در روند عوامل امنيت سوز در ايران از ساختار اقتصاد رانتخواري به سمت انباشت ثروتهاي صوري و فساد اقتصادي روي آورده که به فساد سياسي و بي ثباتي راه برده است.
ج: در بررسي و ترسيم مدل بي ثباتي در اليگارشي ديني، ابتدا نياز به توضيح است که از نظر بسياري از پژوهشگران مسائل اجتماعي و اقتصادي، بي ثباتي داراي:
۱- علل ساختاري معطوف به ريشهها و زمينههايي است که بستر وقوع پديده اجتماعي هستند. به طور مثال اقتدارگرايي (ولايت خامنهاي)، يا ارگانهاي سرکوب مردم که از علل ساختاري بي ثباتي است. از روز شکل گيري اين اليگارشي ديني همواره دوگانگي در بافت سياسي درون نظام را شاهد بودهايم. (Hydride Political System) صفآرايي قوانين مدرن مدني همچون سيستم جمهوري و پارلمان در تقابل با قوانين متحجري چون ولايتفقيه نقش آخونديسم و قوانين شرعي. با عنايت به اين تضاد ماهوي، هر فردي که با شاخص اقتداء به وليفقيه؛ رئيسجمهور شد، در عمل با تضاد در نحوه اداره دولت با دستگاه رهبر مواجه گرديد. امّا اختلاف اين دوران با سالهاي گذشته، عدم توانايي خامنهاي در کنترل نخبگان نظام است. ضعف خامنهاي از يکسو و رشد افسار گسيخته فساد در تمام شئون مملکت، قابل قياس با گذشته نيست. شاخص آن نيز افشاگري صاحبان قدرت از يکديگر براي کسب جايگاه بهتر در فرداي مرگ رهبر (مواضع افشاگرانه احمدينژاد عليه قوه قضاييه) است که اکنون به معضلي غيرقابل کنترل در بافت سياسي- ايدئولوژيک حاکميت ارتقاء يافته. در ساختار حکومتي اليگارشي ديني، هر کس که در رأس قوه مجريه قرار بگيرد، همواره يک وظيفه اساسي را بايد وجهه همّت خود قرار دهد: «حفظ تماميت نظام به هر قيمتي». هر چه ضريب مشروعيت نظام در متن معادلات داخلي رژيم تنزّل يابد، طبعاً ضريب «امنيت نظام» نيز پايينتر ميرود. البته اين تناقض که ناشي از ماهيت قرونوسطايي و مادون سرمايهداري است، براي کل نظام قابلتحمل نيست. چراکه نميتوان بهانه آورد که چون اين قسمت رودخانه موج دارد من در آن جا پارو نميزنم. اين کار امکان ندارد زيرا رودخانه يک کل است. اين گره کوري است که رژيم قادر به باز کردن آن نيست و به پاشنه آشيل نظام تبديل شدهاست. بدين ترتيب هم شاهد سوختن برگ «معتدل و اصلاحطلب» هستيم و هم واژگون شدن ميز فريبکاري رژيم در نمايش تقسيم قدرت سياسي. اکنون همان نمايندگان بهاصطلاح اصلاحطلب، پردهها را کنار زده و با وقاحت خواهان سرکوب مردم تحت ستم آخوندها شدهاند. اين موضعگيري اصلاحطلبان صوري، صحت تحليل شوراي ملي مقاومت را که همواره تاکيد کرده که تمام جناحبنديهاي نظام در سرکوب مردم و صدور تروريسم متحد هستند را به اثبات رساند.
تبعات اين نوع درگيري در طيف نخبگان، موجب ارتقاء نارضايتي اجتماعي از ابعاد فساد در درون نظام است. قطعاً براي تهيدستان و محرومان جامعه که رژيم مدعي داشتن پايگاه قوي در اين اقشار ميباشد، ضربهاي است جبرانناپذير به ارکان امنيت نظام. چراکه روزانه اختلاف فاحش طبقاتي را مشاهده کرده و عامل اصلي آنرا خامنهاي و اطرافيانش ارزيابي ميکنند. مرگ نابهنگام و مشکوک رفسنجاني که همواره نقش متعادلکننده در نظام را داشت و خلأ در طيف نخبگان را موجب گرديد، عامل ديگري در بهم خوردن نظم در دستگاه خليفه ارتجاع بود.
۲- اتفاقات غيرمنتظره است:
علتهاي غير منتظره به سادگي قابل رؤيت نيستند. مثلاً در صورت اتفاق مرگ ديکتاتور يا جرقه يي چون افزايش قيمت تخممرغ يا بنزين در ايران، بي ثباتي فوران ميکند و راه به قيام محرومان ميبرد.
غليان خشم مردم که چون آتشفشان با جرقهاي فوران کرد، لشکر محرومين، بيکارها و جوانان بي چشمانداز و مأيوس از آينده را در بردارد. آنها از فرصت پيش آمده در قيام ايران سود جسته و مصمم به تعيين تکليف با خامنهاي به طغيان عليه استبداد ديني بر شوريدهاند؛ و بدينگونه "درِ پاندورا باکس باز شده است". پتانسيل مطالبات محرومين در شعار مرگ بر ديکتاتور و مرگ بر خامنهاي خود را بارز نمود. تصاوير خامنهاي و خميني به آتش کشيده شد. نارضايتي اجتماعي که ابتدا در معضل اقتصادي شکل گرفت، طي بيستوچهار ساعت به نارضايتي سياسي و قيام محرومان تبديل شد. شبيه همان جرقهاي که در "بهار عربي" با خودسوزي سبزيفروش تونسي شکل گرفت. در نظامهاي ديکتاتوري، تمرکز خواستها سرکوب شده، طي روندي براثر شرايط خاص، شکل قهرآميز بهخود ميگيرد. گزينههاي اصلي رژيمهاي مستبد در مواجهه با طغيان مردم، عبارتند از:
الف: افزايش اقدامات قهرآميز و سرکوب ملت.
ب: تسليم و پاسخگويي به برخي يا تمامي خواستههاي مخالفان.
با شناخت از ماهيت رژيم ملاحظه کرديم که تصميم به سرکوب عريان و مجازاتهاي سنگين گرفته است. روزنامه حکومتي اعتماد (۱۳شهريور ۹۶) «ابرچالشها را با تومورهاي سرطاني مقايسه کرده که تنها و تنها با اقدامات قاطع عمل جراحي قابل درمان هستند». شايد در کوتاه مدت بتواند مانع از خشونت سياسي مردم شود، امّا بطور قطع نارضايتي تشديد خواهد شد و اينبار دوام بيشتري نيز مييابد. بنا برداده هاي مقاومت ايران حداقل ۴۵ نفر از قيام کنندگان طي هشت روز از آغاز شورش عليه کليت نظام آخوندي به شهادت رسيده و تا کنون قريب بيش از ۲۵۰۰ نفر از تظاهرکنندگان «کهريزکي» شدهاند. وزير کشور دولت آخوند روحاني در سخناني ضمن دادن دسته گل به وليفقيه خونريز و جبار، ادعا کرد: «اصل مسئله اين بود که اعتراضي واقع شد و نظام تمام توان و تلاش خود را صرف کرد تا اين اعتراضها در حداقل هزينهها، در بالاترين حد مدارا و به بهترين شکل هدايت کند». (خبرگزاري حکومتي ايرنا ۱۵ دي ۱۳۹۶). ترجمان «بالاترين حد مدارا» در ديکتاتوري خونريز ولايت همان به گلوله بستن نوجوانان ۱۲ ساله و به قتل رساندن زنان باردار در خيابانها و معابر عمومي طي هشت روز گذشته ميباشد. همچنين فريادهاي ميليونها هموطن دردمند با شعار «ميکشم، ميکشم، آنکه برادرم کشت» خود بهترين دليل بر سبعيت خامنهاي و فرمان وي براي کشتار قيام کنندگان ميباشد. بر اين منطق است که خامنهاي خونريز براي قطع اطلاعرساني و رسيدن صداي مظلوميت قيام کنندگان، فرمان قطع اينترنت و شبکههاي اجتماعي را صادر کرده است و باز بر اين منطق وي به مانند تمامي ديکتاتورها تلاش دارد تا از رسيدن آمار شهدا و صحنههاي به گلوله بستن مردم بيدفاع به خارج از کشور ممانعت به عمل آورد. (تمجيد رذيلانه روحاني از ديکتاتور خونريز ولايت، همبستگي ملي، ۱۵ دي ۹۶). بطور قطع، روي کرد خامنهاي و نيروهاي سرکوبگر او موجب بالا رفتن درصد نارضايتي تا رسيدن به هدف نهايي خواهد شد. چراغ سبز خامنهاي در سخنرانياش براي سرکوب معترضين به حکومت، قيام ايران را وارد فاز جديدي با ابعاد گوناگون شده و ميل به مقاومت در مردم را افزايش داده و هدفهاي بسياري را برايشان فراهم ميسازد. آنها قادرند از ارزشهاي مورد تهديد خود دفاع کنند يا ارزشهاي جديدي به دست آورند و يا امتيازات يا منافعي کسب کنند. هستههاي مقاومت مردمي در کانونهاي شورشي (هزار اشرف) در هيئت ارتش آزاديبخش به سرعت شکل ميگيرد. اگر رژيم اين تصور را دارد که با نمايش کاذب و مجبور ساختن کارمندان دولت در شرکت در تظاهرات فرمايشي طرفداران “قانون اساسي» ولايتفقيه در خيابانها به جهانيان القاء کند که با ثبات است که دوران انقلاب ضد سلطنتي را تداعي ميکند که طرفداران شاه به خيابان آمده و زير چتر حاميان قانون اساسي شعار ميدادند، سخت در توهم است. و يا اگر در غرب با کمک لابيهاي سرمايهداري، (بيبيسي – سي ان ان) وانمود ميکنند که صداي نارضايان را شنيده و قيام مهار شده، بازهم ناشي از توهم است.
امّا انقلاب دمکراتيک ايران با شعار «مرگ بر خامنهاي» که فضاي سياسي ايران را مزين به خود کرده، تازه شروع شده و ممکن است افت و خيز داشته باشد ولي سوخت وسوز ندارد. مرحله سرنگوني رژيم همچون تمام انقلابات قرن ۲۰ و ۱۹ تکاملي است و مرحله به مرحله رشد مييابد. وليفقيه را گريزي از تلهاي که در آن گرفتار شده نيست. بخصوص که نيروي سازمان يافته جنبش سراسر مقاومت به اقرار مقامات رژيم، آنرا هدايت کند.
د: نااميدي در نسل جوان و پايان دوران فريب و تزوير آخوندي:
با روي کار آمدن خاتمي در مقام رئيسجمهور نظام تا روي کار آمدن روحاني شياد، همواره تلاش شد تا با بزک کردن چهره اين دلقکان سياسي، مردم ايران و جامعه جهاني را فريب دهند. امّا با اوجگيري تضادهاي ساختاري و نهادينه شدن فساد در بوروکراسي کشور فاز جديدي را شاهديم که در گذشته در چنين ابعادي وجود نداشت. نسل جوان و سرخورده که آينده خود را در اين نظام جز تباهي و بنبست، نميبينند با انتخابي حياتي مواجه شدند. آرزوهاي تحقق نيافته نسل جوان، راه به يأس و نااميدي برده است. يأس را ميتوان تحمل کرد اما محروميت قابلتحمل نيست. در حالي که يأس ممکن است بذرهاي انقلاب اوليه را بارور سازد، محروميت نقش عامل محرک را براي کنش انقلابي ايفا ميکند. (Bert Hoselits and Ann Willner, The Revolution in World Politics, ۱۹۶۲, page ۶۳۶.)
يکي از کارشناسان باند روحاني در نامه به شمخاني دبير شوراي امنيت که در واقع غير مستقيم خامنهاي را مخاطب قرار داده، با تأسي از خيزش نسل جوان اقرار ميکند: «اين البته نه نخستين باري است که مسئولين در مواجهه با اعتراضات مردمي آنها را به توطئههاي دشمن حوالت دادهاند و نه آخرين آن خواهد بود. اي کاش براي يکبار هم که شده بود، بجاي متوسل شدن به شهرفرنگ و پادشاه جنها و پناه بردن به توهمات توطئه و فرضيههاي دايي جان ناپلئوني، از برج عاج خود فرو ميآمديد و از مردمي که از سياستهاي شما به جان آمدهاند، ميپرسيديد دردتان چيست؟ چرا عصيان کردهايد؟ اکثر جوانان دهه هفتادي هستند که سالهاست بيکارند؛ نه گذشته تابناکي داشتهاند و نه اميدي به آينده..... سرخورده از اصولگرايان و شريعتمداريشان، نااميد از اصلاحطلبان و ليبراليسمشان و منزجر از روحاني و وعدههاي توخالياش. ست کم عدالتشان از من و شما خيلي بيشتراست، چراکه نسبت به همه ما به يک اندازه بياعتمادند و متنفر». (صادق زيباکلام ۱۳ ديماه ۹۶).
پس خيزش نسل جوان در قيام ايران در ۷ديماه مبين شرايطي است که با دوران گذشته بلحاظ محتوا متفاوت است. اهميت اين تحول زماني بيشتر محسوس است که بدانيم جمعيت اين قشر محروم بيش از ۶۳ درصد جمعيت کل کشور است که دوازده ميليون آنها بيکارند. ديگر چهرههاي فريبکار و سازشکار که در قالب مخالف رژيم، ولي معتقد به اصل ولايتفقيه، رهبري قيام را در دست ندارند؛ که در بزنگاه تاريخي به تودهها خيانت کنند. همينطور از ويژه گيهاي قيام ايران اين است که خيزشهاي اقشار مختلف ايران در واقع صحنه تجلي وحدت ملي را در سراسر ميهن را به نمايش گذاشت که در قياس با سال ۸۸ چه از نظر کيفي و چه کمي تفاوت ماهوي دارد.
ه: شرايط متفاوت بينالمللي اين دوران:
در پي پيروزي ترامپ در انتخابات رياست جمهوري در آمريکا در سال ۲۰۱۶، برگ جديدي در روابط تهران-واشنگتن گشوده شد که در يک کلام، پايان دوران طلايي سياست استمالت و مماشات از رژيم ولايتفقيه تلقي گرديد. با چرخش سياست آمريکا در تقابل با ولايتفقيه، تعادل قوا به زيان رژيم در منطقه و سطح بينالمللي تغيير کرد. نيکي هيلي نماينده ايالات متحده در ملل متحد در نخستين فراخوان آمريکا براي تشکيل اجلاس ويژه شوراي امنيت درباره ايران در ۱۲ ديماه ۹۶ گفت: «در نخستين روزهاي سال ۲۰۱۸، در هيچ کجا، اضطرار براي صلح، امنيت و آزادي بيش از ايران مورد آزمايش قرار نگرفته است. هزاران تن از شهروندان ايراني به خيابانها آمدهاند تا به سرکوب حکومت اعتراض کنند. اين مستلزم شجاعت بسياري براي مردم ايران است تا از قدرت صدايشان عليه اين حکومت استفاده کنند، بهخصوص به اين دليل که اين حکومت تاريخچهيي طولاني از قتل مردم ايران دارد. مردمي که جرأت ميکنند، حقيقت را بيان کنند. لذا ما به شجاعت عظيم مردم ايران درود ميفرستيم». خانم هيلي در اجلاس اضطراري شوراي امنيت سازمان ملل که ۱۶ ديماه بمنظور رسيدگي به نقض حقوق ملت ايران که توسط استبداد ديني سرکوب شد، با تکرار حمايت از معترضان ايراني گفت: «مردم ايران لياقت روزهاي خوبي را دارند و آنها به دولت خود ميگويند از قاتلان و ديکتاتورها حمايت نکنيد». نيکي هيلي گفت: «آمريکا برعکس اعتراضات سال ۸۸، اينبار در کنار مردم ايران مي ايستدوي گفت: حقوق بشر، يک هديه از سوي حکومتها نيست».
افزون بر آن، ايزولاسيون و درگيري رژيم در بحران منطقه ازجمله جنگ سوريه و باتلاق يمن، رژيم را با بحران در بيرون از مرزهايش مواجه ساخته است. اليگارشي ديني همواره طي بيش از سه دهه تلاش کرد تا با صدور بحران به بيرون از مرزهايش، هم براي حفظ نظام ذخيرهسازي کند و هم به صدور بنيادگرايي و تروريسم دولتي در جهت تقويت ايدئولوژي خليفهگري رهنمود شود. حاصل اين سياست آوانتاريستي (ماجراجويانه) در منطقه هزينه هنگفتي بود که با رويکرد سياست جديد آمريکا همخواني نداشت. بدين سبب دوران جديد عقبنشيني رژيم از تمام حوزههاي خود را شاهديم.
و: با تعميق مبارزه مردم براي تحقق جمهوري ايراني، و برقراري نظامي دمکراتيک و سکولار، ايادي و ابواب جمعي رژيم به تکاپو افتاده و در هر لباسي به دفاع و يا در خاموشي قرار گرفتهاند. در اين صفآرايي است که سره از ناسره تمييز داده ميشود و به عبارتي دم خروس از عباي آخوندها بيرون ميزند. در لابيهاي خارج کشوري شاهديم که رسانههاي سي ان ان و بيبيسي، تلاش دارند تا قيام ايران را شکست خورده جلوه دهند. همينطور ايادي نزديک به رژيم همچون اوباما رئيسجمهور سابق آمريکا، جرمي کوربين دبير حزب کارگر انگليس و خانم امانپور از مديران در شبکه تلويزيوني سي ان ان که هر اتفاق کوچک را در تلويزيون منعکس ميکند، کاملاً سکوت اخبار کردهاند. روسيه با موضعگيري و دفاع از رژيم، در صف مدافعان غاصبين حق حاکمت مردم ثبت نام نمود. باوجوداين ضروري است که تأکيد شود که در معادلات سياسي و ژئوپليتيک منطقه خاورميانه و خليجفارس، آنچه تأثيرگذار است، نقش کليدي آمريکاست. اين واقعيت را خود مسئولين خارجي در اروپا نيز تأييد ميکنند. در همين راستا، سنا و کنگره آمريکا جداگانه به دفاع از قيام مردم ايران قطعنامههايي دوحزبي را به تصويب رساندند. همينطور گزارشگران ويژه سازمان ملل در بيانيه مشترک به تاريخ ۱۶ دي ۹۶ نگراني خود را از نقض حقوق بنيادين مردم ايران ابراز نمودند.
۲- جايگاه آلترناتيو شوراي ملي مقاومت، در شرايط متحول ايران:
بيش از سه دهه است که به همت مقاومت سازمان يافته مردم ايران با پرداخت بهاي سنگين و فداي بيکران، شعار مرگ بر خميني و خامنهاي را در آسمان غمزده ايران طنينافکن شده است. اکنون شاهد صحت استراتژي جنبش سازمان يافته هستيم. بيشک رژيم زخمي و مجروح از ضربات غافلگيرکننده مقاومت به هر تزوير و رياکاري متوسل خواهد شد تا مانع وصل تودههاي تحت ستم آخوندي با مقاومت شود.
پاسدار مقدم فر در تلويزيون رژيم اقرار نمود که نظام جمهوري اسلامي، در قيام ۷ دي غافلگير شد.
وحيد جليلي (تلويزيون رژيم ۱۳ دي): «بيتعارف ضدانقلاب به صحنه آمده و داره تلاش ميکنه که به يک معنا بزنه زير ميز...
اين بنظرم آشکاره و جاي ترديد نيست که بالاخره در جمهوري اسلامي هم با هشتاد ميليون جمعيت ممکنه چند ميليون نفر هم رسماً ضدانقلاب باشند... ولي الآن ديگه به حدي رسيدند که با تحريک و برنامهريزي بيروني به اينجا رسيدند که بايد هنجارشکني کنند و بزنند زير ميز.
گزارشگر تلويزيون: «اما شب گذشته يک مقام آگاه در گفتگو با يکي از روزنامههاي کشور ابعاد تازهيي از اتفاقات اين شهرستان را باز کرد به گفته او از حدود دو هفته پيش يک تيم ۴۰تا ۵۰نفره از افراد مرتبط با گروهک منافقين در شهرستان دورود ساکن شده بودند گروهي آموزش ديده که در اين شهرستان به تيمهاي سه تا پنجنفره تقسيم شدند و در قسمتهاي مختلفي از شهر سکونت ميکنند يکي از شاهدان عيني اتفاقات دورود هم ميگويد کساني که دست به آشوب ميزنند اهالي اين شهر نيستند.»، «وحيد جليلي وقتي که ميبينيم اينهمه دشمن صفآرايي کردند در دل اروپا در دل غرب دارند اينگونه منافقين دعوت به ترور ميکنند دعوت به کشتن ميکنند غربيها دارند حمايت ميکنند». (تلويزيون افق (رژيم) ۱۲ دي ۹۶)
يکي از وظايف مقاومت، به خصوص که خود را آلترناتيو نظام استبداد ديني نيز ميداند، اين است که همواره مانع يأس مردم ايران از ادامه مبارزه شوند. اين، قبل از هر چيزي به سود آزاديخواهان و به ضرر مستبدين است. چراکه محرز است که نيروي برانداز باتجربهاي پربار و تشکيلات منسجم و با پشتوانه خلق ايران قادر است اليگارشي ديني را براي هميشه از صفحه روزگار حذف کند.
مسئول شوراي ملي مقاومت، آقاي مسعود رجوي، به بهترين نحوي نفرت رژيم از مقاومت سازمان يافته را اينگونه ترسيم ميکند: «حالا برويم سر اصل موضوع و ببينيم از روز اول حرف بيتعارف آخوندها و نظريهپردازان و مدافعان آنها با مجاهدين چيست؟ چرا در برابر خميني و انقلاب اسلامي او زانو نزديد و دست نبوسيديد؟ چرا رفراندوم ولايتفقيه و قانون اساسي آن را تحريم کرديد؟ چرا در حالي که ميگوييد مسلمان هستيد از حقوق غيرمسلمانان دفاع کرديد؟ چرا در حالي که خواهران خودتان روسري دارند به دفاع از زنان بدون روسري برخاستيد و منطق «يا روسري يا توسري» را خوار و خفيف کرديد؟ چرا لايحه قصاص اسلامي را ضد انساني و ضداسلاميخوانديد؟ چرا وقتي خميني به عنوان فرمانده کل قوا عربده و خطونشان ميکشيد که شهر پاوه را پارهپاره خواهد کرد، به دفاع از حقوق حقّه خودمختاري مردم کردستان ايران برخاستيد؟ چرا در مقابل ما به مقاومت مسلحانه پرداختيد؟ چرا رژيم را شقه کرديد؟ و اولين رئيسجمهور آن را هم با خود برديد؟ چرا باعث خراب شدن رابطه خميني و نخستين جانشين او (منتظري) شديد؟ چرا به ساز اصلاحات آخوند خاتمي نرقصيديد و با او همسو و سازگار نشديد؟ چرا وقتي خميني بر طبل جنگ تا آخرين خشت و آخرين خانه در تهران، ميکوبيد، شعار صلح وآزادي سر داديد؟ چرا گفتيد جدايي دين از دولت و حکومت؟ چرا وقتي خميني فتواي قتل سلمان رشدي را به عنوان مرتد ميدهد از بنياد مخالفت کرديد؟ چرا ممنوعيت رهبري و رياست و قضاوت را براي زنان طبق قانون اساسي ولايتفقيه، گردن نگذاشتيد و عليه آن بر شوريديد؟ چرا به عراق رفتيد و ارتش آزاديبخش به پا کرديد؟ و به حلقوم خميني جام زهر ريختيد؟ چرا عامل ۵۹ بار محکوميت رژيم در ملل متحد به خاطر نقض وحشتناک حقوق بشر در ايران شديد؟ چرا تأسيسات اتمي ما را افشا کرديد و اينهمه مصيبت روي دست ما گذاشتيد؟ چرا بزرگترين اتّحاد و ائتلاف اپوزيسيون را عليه ما به راه انداختيد؟ چرا با شوراي ملي مقاومت، جايگزين دموکراتيک عرضه کرديد؟ چرا عالمي را عليه ما برميانگيزيد؟ چرا مانند زمان شاه شعار ضد امپرياليستي نميدهيد و روي ارتجاع متمرکز شدهايد؟ مگر ما فاشيست هستيم که شما استالينيست ها (!) و تيتويست ها، هر جا جبههاي عليه ما هست حتي با همين دولتهاي غربي که شما را بمباران کردند، بر ضد ما همسويي ميکنيد؟! برگرديد و همچنان که خميني ميگفت شعار «مرگ بر ارتجاع» را کنار بگذاريد و مثل سپاه پاسداران و عقبه آن در خارجه، روي استکبار متمرکز شويد! اصلاً شما چرا در عراق ماندهايد؟ چرا در اشرف ايستادهايد؟ چرا جنگيديد؟ چرا ساحل عافيت برنگزيديد؟ اصلاً چرا اين مجاهدين بهجاي اينکه به زندگي خودشان برسند، ترک عيال و خانمان و عزيزان کردهاند؟ مگر غريزه انساني و صيانت نفس و ادامه نسل ندارند؟! چرا عليه جنسيت و فرديت فرو برنده انقلاب کرديد؟ چرا با انقلاب مريم به نحوي نامتعارف بر فرق ايدئولوژي و فرهنگ ارتجاع و بورژوازي ضدانقلابي کوبيديد و اين نسل قتلعام شده را بيمه کرديد؟ چرا بهجاي ندامت نامه و انزجار نامه، بعد از ۳۵ سال هنوز هم سوگند مجاهدي و نقشه مسير مجاهدي مينويسيد؟».
بدين گونه آقاي رجوي به روشنترين وجه دشمني رژيم با مقاومت و مرزبندي قاطع و سرخ مقاومت در برابر ايلغار آخوندها را بيان ميکند. چنانچه بر گرد اين مقاومت، حلقه يا ديواري نامرئي؛ اما مؤثر توسط حاميان رژيم در سطح جهاني (استعمار نو) کشيده نميشد و جنبش را محاصرۀ کامل نميکردند، چه بسا حصول به آزادي و رهايي مردم ايران در زماني کوتاهتر ميسّر ميشد. از اين از اين رهگذر است که در شطرنج سياسي ميان مقاومت سازمان يافته و غاصبان حق حاکميت مردم ايران و حاميان مماشاتگر بينالمللي آن، بعد از پانزده سال تلاش، مقاومت با سربلندي توانست آنها را کيشومات نمايد.
امّا در وراي تمامي توطئهها و نيرنگها عليه عاليترين مصالح ملي ملت ايران، اين شورا و مجاهدين، به روال و سنّت مبارزۀ پيشکسوتان خويش در صدر مشروطيت، با فداي تمامي سرمايۀ انساني خويش توانست با پرداخت هزينۀ سنگين و فداي حدّ اکثر، مسير پرافتخار رهايي ملت از يوغ استبداد ديني را هموار سازد.
فرجام:
تحت سلطه چنين رژيمي، مردم شريف ايران انسانيت خود را زير علامت سؤال يافتهاند. رژيمي که طي سه دهه در غصب حقوق شهروندان ايراني و پشت پا زدن و نفي مدنيت معاصر از هيچ تلاشي فروگذار نکرده است. تمامي دستگاه تبليغاتي نظام در خدمت يک گروه از شياداني است که سالهاي سال است ملت را اسير خزعبلات سياسي - ايدئولوژيک خودکردهاند. زير پرچم بهاصطلاح اصلاحطلبي، مردم را مسخ کردهاند و مانع از رفتن آنها به سمت راه گشاي واقعي و مبارزاتي، (مقاومت سازمان يافته) که طالب آزادي بي زيروزبر هست، شدهاند. امّا ديگر بازي قديمي جناحبندي کارکرد ندارد. توهمي ديگر وجود ندارد و تفاوتي در سياست بين وليفقيه و رئيسجمهور بهاصطلاح مدره؛ حسن روحاني مشاهده نميشود. (والاستريت ژورنال ۲ ژانويه ۱۸). در سال ١٣٨٨ بردن نام مجاهد از طرف مدعيان مرز سرخ بود. در قيام ايران شاهديم که رژيم در اوج استيصال پردهها را کنار زده و از نقش محوري نيروهاي ارتش آزادي در ايران در غالب کد هميشگي «منافقين» در قيام داد سخن دارد. وحشت تا کجا و تا چه اندازه که براي بقاي خود متوسل به دولت فرانسه ميشود تا مانع فعاليتهاي مقاومت ايران گردد. اين خباثت در تجارت با استعمار يکبار در دوران خاتمي برايش نانآور بود. امّا همانطور که تأکيد گرديد، دوران جديد است، رژيم شکنندهتر از هر زماني است و مقاومت سازمان يافته مردم ايران در اوج شکوفايي، استوار و سربلند مسير رهايي را هدايت ميکند.
با شدت يافتن سطح مبارزه، سه دهه حيله و تزوير آخوندها نيز نقش برآب شد «شايد بتوان عدهٌ کمي را براي مدتي فريب داد، اما نميتوان همه را براي هميشه فريب داد». مردم آگاه و جوانان انقلابي که به بطلان اين فريبکاري مهر تأييد گذاشتند، در پاسخ به شيادان سياسي فرياد ميزنند: «اصلاحطلب اصولگرا ديگه تمام ماجرا». اين دستاوردي است بسيار مثبت که در سالهاي اخير وجود آن کم رنگ بود. بيش از سه دهه استبداد ديني با هر ترفندي کوشيد تا ارزشهاي يک ملتي اسير را زيرورو کند تا نتوانند منتظر وصل با نيروي پيشرو آنهم در کوتاه مدت شوند. بيش از سه دهه ملتي را به اسارت و نابودي ارزشهاي انساني کشانيده است. امّا قيام ايران و نحوه برخورد نيروهاي سرکوبگر رژيم با مردم، يکبار ديگر بهاثبات رسانيد که تا آنجايي که بهمنافع و مصالح کلان نظام مربوط ميشود، بيمسامحه فراجناحي عمل ميکنند. رژيمي که به خواستهاي انقلابيون با سرکوب پاسخ ميدهد، خصومت آنها را تشديد ميکند و بدين ترتيب به نابودي خود سرعت مي بخشد. تاکتيک خشونت به هر قيمت براي بقاي نظام، پيامدهاي خودش را هم دارد.
ديکتاتور خامنهاي، در شرايط کنوني به دليل فقدان مشروعيت که ناشي از تعميق تضاد ميان هيئت حاکمه و مردم ايران ميباشد، دچار گيجي شده و سردرگمي است و خود را در تله طغيان تودههاي جان به لب رسيده در محاصره مييابد.
در تبيين تبعات مثبت اين پديده، آنهم در بزنگاه سرنوشتساز قيام ايران، ناظر بر فروريزي ديوار امنيتي و شکنندگي طلسم اختناق هستيم. در شرايطي که عمود خيمه نظام در حال افتادن است، خامنهاي و ديگر عناصر شريک در قتلعام مردم، چه در داخل و چه در سطح جهان با کسري مشروعيت و بياعتباري مواجهاند. راديکاليسم انقلابي جوانان خشمگين خود به خودي نبوده بلکه محصول رنج و مبارزه مقاومتي است خونبار با فديه بيش از ۱۲۰ هزار انسان آزاديخواه و ميهنپرست که طي سه دهه براي نيل به دموکراسي و مردمسالاري صورت گرفته است. در وراي تمامي تشبثات و نيرنگهاي سياسي، روحاني، خاتمي و شرکاء در قالب اصلاحطلب، يک چيز محرز و مسلم است و آن اين است که رژيم به دوران سرنوشتساز خويش و دوران تعيين تکليف نهايي خود با مردم ايران و مقاومت سازمان يافته آن قدم نهاده است. جامعه ايران، سه دهه زورگويي و تحقير و فساد را تحمل کرد تا در ۷ ديماه چون آتشفشان، خشم خود را که لبريز شده بود فوران نمايد. زمان جلوس ملت بر اريکه قدرت است. حق حاکميت ملت لباس نيست که فقط در روزهاي دادن رأي و هر چهار سال يکبار بر تن کند. بلکه حقي است واقعي و غيرقابلانکار. شور و اشتياق مردم در کسب آزادي و نفي سلطهٌ ارتجاع مذهبي در ايران، در قيام ايران (خيزشهاي شهري، در لشگر محرومين در تمام شهرهاي ايران) خود را بارز ميکند.
شوراي ملي مقاومت و نيروي محوري آن نه در شرايط قيام ۸۸ قرار دارند و نه ارتجاع و استعمار توانستند با هزينه گزاف و توسل به توطئه و دسيسه عليه عاليترين مصالح ملي مردم ايران به پيروزي برسند. هجرت بزرگ اعضاي مجاهدين خلق ايران با سلامتي به آلباني، تمام محاسبات رژيم در نابودي جنبش را با شکست مواجه ساخت. اکنون، دوران جهش و خيزش به سوي تحقق مطالبات مردم ستم کشيده ايران از استبداد ديني و برقراري مردمسالاري و دمکراسي است. دوران تجلي اتحاد و همبستگي تمام عاشقان آزادي و استقلال ايران براي برقراري جمهور مردم فرارسيده است.
مواضع اخير خامنهاي در انکار خشم مردم جان به لب رسيده در قيام ايران، نويسنده را بر آن داشت تا هرچند فشرده به تبيين آن بپردازد.
سخنراني خامنهاي پنج روز بعد از شروع قيام سراسر مردم ايران، در سراسيمگي و وحشت از پيامدهاي قيام، با برچسبهاي ناشايست به خلق قهرمان ايران انجام شد. خامنهاي اقشار محرومي را که براي احقاق مطالبات خودشان قيام کردند را عوامل اجنبي و تحريک شده توسط دشمنان اسلام ناميد. قبل از هر تحليلي، اين نگرش به بحران پيش آمده، شاخص حضور استبداد و توتاليتاريسم به شکل کلاسيک آن است. همه نظامهاي خودکامه وقتي در بحران دست و پا ميزنند، همواره تلاش دارند تا نارضايتي اجتماعي را به عوامل خارجي منسوب کنند. بدينگونه هم براي نيروهاي سرکوبگر خود روحيه بخرند و هم بدليل توهم ناشي از قدرتنمايي کاذبي که دارند، تصور کنند که نظامشان با ثبات است. انکار واقعيت از مختصات ماهيت مستبدين است. در انقلاب ضد سلطنتي ۵۷، شاه و ايادي او نيز همين اتهامات را به ملت ميزدند. بخاطر بياوريم که ازهاري نخست وزير حکومت نظامي شاه، شعارهاي ملت را نوار ساختگي که از بلندگوها در بام خانه ها پخش ميشد، نام نهاد. در پاسخ وي، مردم شعار ميدادند که "نوار که پا نداره". که تبديل شد به طنز در دوران انقلاب. اگر به سرنوشت ديکتاتورها نظري بياندازيم مشاهده خواهيم کرد که به منظور انتقال بحرانهاي داخلي به بيرون از محدوده حاکم، عامل خارجي بهترين محمل است. البته سخنان وليفقيه نظام، تودهني خامنهاي به شرکاي خارجياش نيز بود. آنهايي که چشم دوخته تا از کيسه گشاد رهبري سهمي ببرند را در تنگنا قرار داد. نقض حقوق شهروندان با توسل به سرنيزه، قطعاً از ديد ناظران بينالمللي پنهان نيست. حتي اروپاي مماشاتگر و استمالت جو نيز مجبور است در محاسبات خود تجديد نظر کند.
امّا وجه ديگر اين نوع نگرش به صحنه و قيام تودهها، استفاده از سرکوب عريان است. وقتي خامنهاي با وقاحت و بيشرمي مردم را دستنشانده اجنبي ميخواند که دشمن اسلام (اسم مستعار وليفقيه) و مسلميناند، چراغ سبز به پاسداران ظلمت و تباهي ميدهد که سرکوب کنيد. به موازات موضعگيري خامنهاي، رئيس دادگاههاي انقلاب در تهران با قساوت و ترس ناشي از سرنگوني کاخ ولايت، اظهار ميدارد که حدود ۴۵۰ نفر در تهران دستگير شدهاند که حکم آنها احتمالا اعدام است (خبرگزاري تسنيم- ايوينينگ استاندار لندن، ۲ ژانويه ۲۰۱۸). جوهر استراتژي رژيم براي حفظ بقا در همين است. براي حفظ نظام با عنايت به تجربه سلف خودش خميني که فرمان قتلعام زندانيان سياسي در سال ۶۷ را اعلام کرد، اکنون نيز بايستي با تاکتيک سرکوب عريان کشتار کرد و رحم نکرد. اين سياست البته محکوم به شکست است و در اوج ورشکستگي سياسي اتخاذ شده که بطور قطع از ديد جامعه جهاني پنهان نيست. چراکه:
شرايط و دوراني که قيام ايران شکل گرفته با سالهاي ۶۷ و ۸۸ قابل قياس نيست. در فرانسه، لوموند ۲ ژانويه ۱۸ در مطلبي با عنوان انقلاب ديگري رژيم ايران را تهديد ميکند نوشت: "استفن دودوآنون محقق در مرکز تحقيقات ملي فرانسه، شرايط ايران را تجزيه و تحليل ميکند و آن را ”يک انقلاب“ مينامد اين محقق ميگويد حکومت اسلامي در برابر تظاهرات اعتراضي که در اين کشور ابعاد سراسر يافته کاملاً غافلگير شده است. آنچه در ايران امروز ميگذرد يک انقلاب بهمعناي حقيقي کلمه است. رويدادهاي جاري ايران يک انقلاب بزرگ ملي است که در بيش از چهل شهر اين کشور بهطور همزمان جريان دارد و مستقيماً و بهطور راديکال رأس حکومت اسلامي را نشانه گرفته است. اين ويژگي، نقطه تمايز انقلاب جاري ايران در قياس با جنبش سال ۸۸است". لوموند افزود: «به گفته پژوهشگر فرانسوي، تودههاي اصلي انقلاب حاضر در ايران را مردم پابرهنه محلات و مناطق فقيرنشين تشکيل ميدهند و در اين معنا ميتوان گفت که رژيم جمهوري اسلامي دچار يک فروپاشي اجتماعي و ايدئولوژيک شده و بدون شک انقلاب جاري، اين رژيم را به خطر انداخته است. در قياس با جنبش سال ۸۸ اين بار کليه اظهارات مقامات رژيم نشان ميدهد که اردوي ترس تغيير کرده است: آن که ميترسد حکومت است، نه مردم».
اختلاف اين دوران با سالهاي نامبرده در دو حوزه قابل تبيين است:
۱- وضعيت داخلي و بينالمللي رژيم:
در شرايطي رژيم ولايت خامنهاي با بحران سرنگوني مواجه شده که مختصات آن با گذشته بلحظ کيفي متفاوت است.
الف: بدليل افشاي پروژه ضد ملي رژيم در توسعه سلاح اتمي توسط مقاومت و گسترش تحريمهاي جهاني، رژيم با بحران مالي و سياسي مواجه شد. پيامد اين تحول تحريمهاي جامعه جهاني بود. از نظر کارل مارکس، اوضاع اقتصادي «شرايط عيني»، (بحرانهاي اقتصادي ناشي از سوء مديريت و فساد افسار گسيخته و تحريمهاي بينالمللي) که به تهيدستي قشر و طبقه کارگران ميانجامد و وضعيت جامعه «شرايط ذهني»، (آگاهي طبقاتي انقلابي) تلفيق ميشوند و ترکيب از نظر سياسي انفجار پذيري را شکل ميدهند.
ب: تنزل بهاي نفت در بازار جهان و کسري بودجه رژيم در پيشبرد اهدافش. در دنياي امروز قدرت سياسي منشأ اقتصادي دارد. رژيم در روند عوامل امنيت سوز در ايران از ساختار اقتصاد رانتخواري به سمت انباشت ثروتهاي صوري و فساد اقتصادي روي آورده که به فساد سياسي و بي ثباتي راه برده است.
ج: در بررسي و ترسيم مدل بي ثباتي در اليگارشي ديني، ابتدا نياز به توضيح است که از نظر بسياري از پژوهشگران مسائل اجتماعي و اقتصادي، بي ثباتي داراي:
۱- علل ساختاري معطوف به ريشهها و زمينههايي است که بستر وقوع پديده اجتماعي هستند. به طور مثال اقتدارگرايي (ولايت خامنهاي)، يا ارگانهاي سرکوب مردم که از علل ساختاري بي ثباتي است. از روز شکل گيري اين اليگارشي ديني همواره دوگانگي در بافت سياسي درون نظام را شاهد بودهايم. (Hydride Political System) صفآرايي قوانين مدرن مدني همچون سيستم جمهوري و پارلمان در تقابل با قوانين متحجري چون ولايتفقيه نقش آخونديسم و قوانين شرعي. با عنايت به اين تضاد ماهوي، هر فردي که با شاخص اقتداء به وليفقيه؛ رئيسجمهور شد، در عمل با تضاد در نحوه اداره دولت با دستگاه رهبر مواجه گرديد. امّا اختلاف اين دوران با سالهاي گذشته، عدم توانايي خامنهاي در کنترل نخبگان نظام است. ضعف خامنهاي از يکسو و رشد افسار گسيخته فساد در تمام شئون مملکت، قابل قياس با گذشته نيست. شاخص آن نيز افشاگري صاحبان قدرت از يکديگر براي کسب جايگاه بهتر در فرداي مرگ رهبر (مواضع افشاگرانه احمدينژاد عليه قوه قضاييه) است که اکنون به معضلي غيرقابل کنترل در بافت سياسي- ايدئولوژيک حاکميت ارتقاء يافته. در ساختار حکومتي اليگارشي ديني، هر کس که در رأس قوه مجريه قرار بگيرد، همواره يک وظيفه اساسي را بايد وجهه همّت خود قرار دهد: «حفظ تماميت نظام به هر قيمتي». هر چه ضريب مشروعيت نظام در متن معادلات داخلي رژيم تنزّل يابد، طبعاً ضريب «امنيت نظام» نيز پايينتر ميرود. البته اين تناقض که ناشي از ماهيت قرونوسطايي و مادون سرمايهداري است، براي کل نظام قابلتحمل نيست. چراکه نميتوان بهانه آورد که چون اين قسمت رودخانه موج دارد من در آن جا پارو نميزنم. اين کار امکان ندارد زيرا رودخانه يک کل است. اين گره کوري است که رژيم قادر به باز کردن آن نيست و به پاشنه آشيل نظام تبديل شدهاست. بدين ترتيب هم شاهد سوختن برگ «معتدل و اصلاحطلب» هستيم و هم واژگون شدن ميز فريبکاري رژيم در نمايش تقسيم قدرت سياسي. اکنون همان نمايندگان بهاصطلاح اصلاحطلب، پردهها را کنار زده و با وقاحت خواهان سرکوب مردم تحت ستم آخوندها شدهاند. اين موضعگيري اصلاحطلبان صوري، صحت تحليل شوراي ملي مقاومت را که همواره تاکيد کرده که تمام جناحبنديهاي نظام در سرکوب مردم و صدور تروريسم متحد هستند را به اثبات رساند.
تبعات اين نوع درگيري در طيف نخبگان، موجب ارتقاء نارضايتي اجتماعي از ابعاد فساد در درون نظام است. قطعاً براي تهيدستان و محرومان جامعه که رژيم مدعي داشتن پايگاه قوي در اين اقشار ميباشد، ضربهاي است جبرانناپذير به ارکان امنيت نظام. چراکه روزانه اختلاف فاحش طبقاتي را مشاهده کرده و عامل اصلي آنرا خامنهاي و اطرافيانش ارزيابي ميکنند. مرگ نابهنگام و مشکوک رفسنجاني که همواره نقش متعادلکننده در نظام را داشت و خلأ در طيف نخبگان را موجب گرديد، عامل ديگري در بهم خوردن نظم در دستگاه خليفه ارتجاع بود.
۲- اتفاقات غيرمنتظره است:
علتهاي غير منتظره به سادگي قابل رؤيت نيستند. مثلاً در صورت اتفاق مرگ ديکتاتور يا جرقه يي چون افزايش قيمت تخممرغ يا بنزين در ايران، بي ثباتي فوران ميکند و راه به قيام محرومان ميبرد.
غليان خشم مردم که چون آتشفشان با جرقهاي فوران کرد، لشکر محرومين، بيکارها و جوانان بي چشمانداز و مأيوس از آينده را در بردارد. آنها از فرصت پيش آمده در قيام ايران سود جسته و مصمم به تعيين تکليف با خامنهاي به طغيان عليه استبداد ديني بر شوريدهاند؛ و بدينگونه "درِ پاندورا باکس باز شده است". پتانسيل مطالبات محرومين در شعار مرگ بر ديکتاتور و مرگ بر خامنهاي خود را بارز نمود. تصاوير خامنهاي و خميني به آتش کشيده شد. نارضايتي اجتماعي که ابتدا در معضل اقتصادي شکل گرفت، طي بيستوچهار ساعت به نارضايتي سياسي و قيام محرومان تبديل شد. شبيه همان جرقهاي که در "بهار عربي" با خودسوزي سبزيفروش تونسي شکل گرفت. در نظامهاي ديکتاتوري، تمرکز خواستها سرکوب شده، طي روندي براثر شرايط خاص، شکل قهرآميز بهخود ميگيرد. گزينههاي اصلي رژيمهاي مستبد در مواجهه با طغيان مردم، عبارتند از:
الف: افزايش اقدامات قهرآميز و سرکوب ملت.
ب: تسليم و پاسخگويي به برخي يا تمامي خواستههاي مخالفان.
با شناخت از ماهيت رژيم ملاحظه کرديم که تصميم به سرکوب عريان و مجازاتهاي سنگين گرفته است. روزنامه حکومتي اعتماد (۱۳شهريور ۹۶) «ابرچالشها را با تومورهاي سرطاني مقايسه کرده که تنها و تنها با اقدامات قاطع عمل جراحي قابل درمان هستند». شايد در کوتاه مدت بتواند مانع از خشونت سياسي مردم شود، امّا بطور قطع نارضايتي تشديد خواهد شد و اينبار دوام بيشتري نيز مييابد. بنا برداده هاي مقاومت ايران حداقل ۴۵ نفر از قيام کنندگان طي هشت روز از آغاز شورش عليه کليت نظام آخوندي به شهادت رسيده و تا کنون قريب بيش از ۲۵۰۰ نفر از تظاهرکنندگان «کهريزکي» شدهاند. وزير کشور دولت آخوند روحاني در سخناني ضمن دادن دسته گل به وليفقيه خونريز و جبار، ادعا کرد: «اصل مسئله اين بود که اعتراضي واقع شد و نظام تمام توان و تلاش خود را صرف کرد تا اين اعتراضها در حداقل هزينهها، در بالاترين حد مدارا و به بهترين شکل هدايت کند». (خبرگزاري حکومتي ايرنا ۱۵ دي ۱۳۹۶). ترجمان «بالاترين حد مدارا» در ديکتاتوري خونريز ولايت همان به گلوله بستن نوجوانان ۱۲ ساله و به قتل رساندن زنان باردار در خيابانها و معابر عمومي طي هشت روز گذشته ميباشد. همچنين فريادهاي ميليونها هموطن دردمند با شعار «ميکشم، ميکشم، آنکه برادرم کشت» خود بهترين دليل بر سبعيت خامنهاي و فرمان وي براي کشتار قيام کنندگان ميباشد. بر اين منطق است که خامنهاي خونريز براي قطع اطلاعرساني و رسيدن صداي مظلوميت قيام کنندگان، فرمان قطع اينترنت و شبکههاي اجتماعي را صادر کرده است و باز بر اين منطق وي به مانند تمامي ديکتاتورها تلاش دارد تا از رسيدن آمار شهدا و صحنههاي به گلوله بستن مردم بيدفاع به خارج از کشور ممانعت به عمل آورد. (تمجيد رذيلانه روحاني از ديکتاتور خونريز ولايت، همبستگي ملي، ۱۵ دي ۹۶). بطور قطع، روي کرد خامنهاي و نيروهاي سرکوبگر او موجب بالا رفتن درصد نارضايتي تا رسيدن به هدف نهايي خواهد شد. چراغ سبز خامنهاي در سخنرانياش براي سرکوب معترضين به حکومت، قيام ايران را وارد فاز جديدي با ابعاد گوناگون شده و ميل به مقاومت در مردم را افزايش داده و هدفهاي بسياري را برايشان فراهم ميسازد. آنها قادرند از ارزشهاي مورد تهديد خود دفاع کنند يا ارزشهاي جديدي به دست آورند و يا امتيازات يا منافعي کسب کنند. هستههاي مقاومت مردمي در کانونهاي شورشي (هزار اشرف) در هيئت ارتش آزاديبخش به سرعت شکل ميگيرد. اگر رژيم اين تصور را دارد که با نمايش کاذب و مجبور ساختن کارمندان دولت در شرکت در تظاهرات فرمايشي طرفداران “قانون اساسي» ولايتفقيه در خيابانها به جهانيان القاء کند که با ثبات است که دوران انقلاب ضد سلطنتي را تداعي ميکند که طرفداران شاه به خيابان آمده و زير چتر حاميان قانون اساسي شعار ميدادند، سخت در توهم است. و يا اگر در غرب با کمک لابيهاي سرمايهداري، (بيبيسي – سي ان ان) وانمود ميکنند که صداي نارضايان را شنيده و قيام مهار شده، بازهم ناشي از توهم است.
امّا انقلاب دمکراتيک ايران با شعار «مرگ بر خامنهاي» که فضاي سياسي ايران را مزين به خود کرده، تازه شروع شده و ممکن است افت و خيز داشته باشد ولي سوخت وسوز ندارد. مرحله سرنگوني رژيم همچون تمام انقلابات قرن ۲۰ و ۱۹ تکاملي است و مرحله به مرحله رشد مييابد. وليفقيه را گريزي از تلهاي که در آن گرفتار شده نيست. بخصوص که نيروي سازمان يافته جنبش سراسر مقاومت به اقرار مقامات رژيم، آنرا هدايت کند.
د: نااميدي در نسل جوان و پايان دوران فريب و تزوير آخوندي:
با روي کار آمدن خاتمي در مقام رئيسجمهور نظام تا روي کار آمدن روحاني شياد، همواره تلاش شد تا با بزک کردن چهره اين دلقکان سياسي، مردم ايران و جامعه جهاني را فريب دهند. امّا با اوجگيري تضادهاي ساختاري و نهادينه شدن فساد در بوروکراسي کشور فاز جديدي را شاهديم که در گذشته در چنين ابعادي وجود نداشت. نسل جوان و سرخورده که آينده خود را در اين نظام جز تباهي و بنبست، نميبينند با انتخابي حياتي مواجه شدند. آرزوهاي تحقق نيافته نسل جوان، راه به يأس و نااميدي برده است. يأس را ميتوان تحمل کرد اما محروميت قابلتحمل نيست. در حالي که يأس ممکن است بذرهاي انقلاب اوليه را بارور سازد، محروميت نقش عامل محرک را براي کنش انقلابي ايفا ميکند. (Bert Hoselits and Ann Willner, The Revolution in World Politics, ۱۹۶۲, page ۶۳۶.)
يکي از کارشناسان باند روحاني در نامه به شمخاني دبير شوراي امنيت که در واقع غير مستقيم خامنهاي را مخاطب قرار داده، با تأسي از خيزش نسل جوان اقرار ميکند: «اين البته نه نخستين باري است که مسئولين در مواجهه با اعتراضات مردمي آنها را به توطئههاي دشمن حوالت دادهاند و نه آخرين آن خواهد بود. اي کاش براي يکبار هم که شده بود، بجاي متوسل شدن به شهرفرنگ و پادشاه جنها و پناه بردن به توهمات توطئه و فرضيههاي دايي جان ناپلئوني، از برج عاج خود فرو ميآمديد و از مردمي که از سياستهاي شما به جان آمدهاند، ميپرسيديد دردتان چيست؟ چرا عصيان کردهايد؟ اکثر جوانان دهه هفتادي هستند که سالهاست بيکارند؛ نه گذشته تابناکي داشتهاند و نه اميدي به آينده..... سرخورده از اصولگرايان و شريعتمداريشان، نااميد از اصلاحطلبان و ليبراليسمشان و منزجر از روحاني و وعدههاي توخالياش. ست کم عدالتشان از من و شما خيلي بيشتراست، چراکه نسبت به همه ما به يک اندازه بياعتمادند و متنفر». (صادق زيباکلام ۱۳ ديماه ۹۶).
پس خيزش نسل جوان در قيام ايران در ۷ديماه مبين شرايطي است که با دوران گذشته بلحاظ محتوا متفاوت است. اهميت اين تحول زماني بيشتر محسوس است که بدانيم جمعيت اين قشر محروم بيش از ۶۳ درصد جمعيت کل کشور است که دوازده ميليون آنها بيکارند. ديگر چهرههاي فريبکار و سازشکار که در قالب مخالف رژيم، ولي معتقد به اصل ولايتفقيه، رهبري قيام را در دست ندارند؛ که در بزنگاه تاريخي به تودهها خيانت کنند. همينطور از ويژه گيهاي قيام ايران اين است که خيزشهاي اقشار مختلف ايران در واقع صحنه تجلي وحدت ملي را در سراسر ميهن را به نمايش گذاشت که در قياس با سال ۸۸ چه از نظر کيفي و چه کمي تفاوت ماهوي دارد.
ه: شرايط متفاوت بينالمللي اين دوران:
در پي پيروزي ترامپ در انتخابات رياست جمهوري در آمريکا در سال ۲۰۱۶، برگ جديدي در روابط تهران-واشنگتن گشوده شد که در يک کلام، پايان دوران طلايي سياست استمالت و مماشات از رژيم ولايتفقيه تلقي گرديد. با چرخش سياست آمريکا در تقابل با ولايتفقيه، تعادل قوا به زيان رژيم در منطقه و سطح بينالمللي تغيير کرد. نيکي هيلي نماينده ايالات متحده در ملل متحد در نخستين فراخوان آمريکا براي تشکيل اجلاس ويژه شوراي امنيت درباره ايران در ۱۲ ديماه ۹۶ گفت: «در نخستين روزهاي سال ۲۰۱۸، در هيچ کجا، اضطرار براي صلح، امنيت و آزادي بيش از ايران مورد آزمايش قرار نگرفته است. هزاران تن از شهروندان ايراني به خيابانها آمدهاند تا به سرکوب حکومت اعتراض کنند. اين مستلزم شجاعت بسياري براي مردم ايران است تا از قدرت صدايشان عليه اين حکومت استفاده کنند، بهخصوص به اين دليل که اين حکومت تاريخچهيي طولاني از قتل مردم ايران دارد. مردمي که جرأت ميکنند، حقيقت را بيان کنند. لذا ما به شجاعت عظيم مردم ايران درود ميفرستيم». خانم هيلي در اجلاس اضطراري شوراي امنيت سازمان ملل که ۱۶ ديماه بمنظور رسيدگي به نقض حقوق ملت ايران که توسط استبداد ديني سرکوب شد، با تکرار حمايت از معترضان ايراني گفت: «مردم ايران لياقت روزهاي خوبي را دارند و آنها به دولت خود ميگويند از قاتلان و ديکتاتورها حمايت نکنيد». نيکي هيلي گفت: «آمريکا برعکس اعتراضات سال ۸۸، اينبار در کنار مردم ايران مي ايستدوي گفت: حقوق بشر، يک هديه از سوي حکومتها نيست».
افزون بر آن، ايزولاسيون و درگيري رژيم در بحران منطقه ازجمله جنگ سوريه و باتلاق يمن، رژيم را با بحران در بيرون از مرزهايش مواجه ساخته است. اليگارشي ديني همواره طي بيش از سه دهه تلاش کرد تا با صدور بحران به بيرون از مرزهايش، هم براي حفظ نظام ذخيرهسازي کند و هم به صدور بنيادگرايي و تروريسم دولتي در جهت تقويت ايدئولوژي خليفهگري رهنمود شود. حاصل اين سياست آوانتاريستي (ماجراجويانه) در منطقه هزينه هنگفتي بود که با رويکرد سياست جديد آمريکا همخواني نداشت. بدين سبب دوران جديد عقبنشيني رژيم از تمام حوزههاي خود را شاهديم.
و: با تعميق مبارزه مردم براي تحقق جمهوري ايراني، و برقراري نظامي دمکراتيک و سکولار، ايادي و ابواب جمعي رژيم به تکاپو افتاده و در هر لباسي به دفاع و يا در خاموشي قرار گرفتهاند. در اين صفآرايي است که سره از ناسره تمييز داده ميشود و به عبارتي دم خروس از عباي آخوندها بيرون ميزند. در لابيهاي خارج کشوري شاهديم که رسانههاي سي ان ان و بيبيسي، تلاش دارند تا قيام ايران را شکست خورده جلوه دهند. همينطور ايادي نزديک به رژيم همچون اوباما رئيسجمهور سابق آمريکا، جرمي کوربين دبير حزب کارگر انگليس و خانم امانپور از مديران در شبکه تلويزيوني سي ان ان که هر اتفاق کوچک را در تلويزيون منعکس ميکند، کاملاً سکوت اخبار کردهاند. روسيه با موضعگيري و دفاع از رژيم، در صف مدافعان غاصبين حق حاکمت مردم ثبت نام نمود. باوجوداين ضروري است که تأکيد شود که در معادلات سياسي و ژئوپليتيک منطقه خاورميانه و خليجفارس، آنچه تأثيرگذار است، نقش کليدي آمريکاست. اين واقعيت را خود مسئولين خارجي در اروپا نيز تأييد ميکنند. در همين راستا، سنا و کنگره آمريکا جداگانه به دفاع از قيام مردم ايران قطعنامههايي دوحزبي را به تصويب رساندند. همينطور گزارشگران ويژه سازمان ملل در بيانيه مشترک به تاريخ ۱۶ دي ۹۶ نگراني خود را از نقض حقوق بنيادين مردم ايران ابراز نمودند.
۲- جايگاه آلترناتيو شوراي ملي مقاومت، در شرايط متحول ايران:
بيش از سه دهه است که به همت مقاومت سازمان يافته مردم ايران با پرداخت بهاي سنگين و فداي بيکران، شعار مرگ بر خميني و خامنهاي را در آسمان غمزده ايران طنينافکن شده است. اکنون شاهد صحت استراتژي جنبش سازمان يافته هستيم. بيشک رژيم زخمي و مجروح از ضربات غافلگيرکننده مقاومت به هر تزوير و رياکاري متوسل خواهد شد تا مانع وصل تودههاي تحت ستم آخوندي با مقاومت شود.
پاسدار مقدم فر در تلويزيون رژيم اقرار نمود که نظام جمهوري اسلامي، در قيام ۷ دي غافلگير شد.
وحيد جليلي (تلويزيون رژيم ۱۳ دي): «بيتعارف ضدانقلاب به صحنه آمده و داره تلاش ميکنه که به يک معنا بزنه زير ميز...
اين بنظرم آشکاره و جاي ترديد نيست که بالاخره در جمهوري اسلامي هم با هشتاد ميليون جمعيت ممکنه چند ميليون نفر هم رسماً ضدانقلاب باشند... ولي الآن ديگه به حدي رسيدند که با تحريک و برنامهريزي بيروني به اينجا رسيدند که بايد هنجارشکني کنند و بزنند زير ميز.
گزارشگر تلويزيون: «اما شب گذشته يک مقام آگاه در گفتگو با يکي از روزنامههاي کشور ابعاد تازهيي از اتفاقات اين شهرستان را باز کرد به گفته او از حدود دو هفته پيش يک تيم ۴۰تا ۵۰نفره از افراد مرتبط با گروهک منافقين در شهرستان دورود ساکن شده بودند گروهي آموزش ديده که در اين شهرستان به تيمهاي سه تا پنجنفره تقسيم شدند و در قسمتهاي مختلفي از شهر سکونت ميکنند يکي از شاهدان عيني اتفاقات دورود هم ميگويد کساني که دست به آشوب ميزنند اهالي اين شهر نيستند.»، «وحيد جليلي وقتي که ميبينيم اينهمه دشمن صفآرايي کردند در دل اروپا در دل غرب دارند اينگونه منافقين دعوت به ترور ميکنند دعوت به کشتن ميکنند غربيها دارند حمايت ميکنند». (تلويزيون افق (رژيم) ۱۲ دي ۹۶)
يکي از وظايف مقاومت، به خصوص که خود را آلترناتيو نظام استبداد ديني نيز ميداند، اين است که همواره مانع يأس مردم ايران از ادامه مبارزه شوند. اين، قبل از هر چيزي به سود آزاديخواهان و به ضرر مستبدين است. چراکه محرز است که نيروي برانداز باتجربهاي پربار و تشکيلات منسجم و با پشتوانه خلق ايران قادر است اليگارشي ديني را براي هميشه از صفحه روزگار حذف کند.
مسئول شوراي ملي مقاومت، آقاي مسعود رجوي، به بهترين نحوي نفرت رژيم از مقاومت سازمان يافته را اينگونه ترسيم ميکند: «حالا برويم سر اصل موضوع و ببينيم از روز اول حرف بيتعارف آخوندها و نظريهپردازان و مدافعان آنها با مجاهدين چيست؟ چرا در برابر خميني و انقلاب اسلامي او زانو نزديد و دست نبوسيديد؟ چرا رفراندوم ولايتفقيه و قانون اساسي آن را تحريم کرديد؟ چرا در حالي که ميگوييد مسلمان هستيد از حقوق غيرمسلمانان دفاع کرديد؟ چرا در حالي که خواهران خودتان روسري دارند به دفاع از زنان بدون روسري برخاستيد و منطق «يا روسري يا توسري» را خوار و خفيف کرديد؟ چرا لايحه قصاص اسلامي را ضد انساني و ضداسلاميخوانديد؟ چرا وقتي خميني به عنوان فرمانده کل قوا عربده و خطونشان ميکشيد که شهر پاوه را پارهپاره خواهد کرد، به دفاع از حقوق حقّه خودمختاري مردم کردستان ايران برخاستيد؟ چرا در مقابل ما به مقاومت مسلحانه پرداختيد؟ چرا رژيم را شقه کرديد؟ و اولين رئيسجمهور آن را هم با خود برديد؟ چرا باعث خراب شدن رابطه خميني و نخستين جانشين او (منتظري) شديد؟ چرا به ساز اصلاحات آخوند خاتمي نرقصيديد و با او همسو و سازگار نشديد؟ چرا وقتي خميني بر طبل جنگ تا آخرين خشت و آخرين خانه در تهران، ميکوبيد، شعار صلح وآزادي سر داديد؟ چرا گفتيد جدايي دين از دولت و حکومت؟ چرا وقتي خميني فتواي قتل سلمان رشدي را به عنوان مرتد ميدهد از بنياد مخالفت کرديد؟ چرا ممنوعيت رهبري و رياست و قضاوت را براي زنان طبق قانون اساسي ولايتفقيه، گردن نگذاشتيد و عليه آن بر شوريديد؟ چرا به عراق رفتيد و ارتش آزاديبخش به پا کرديد؟ و به حلقوم خميني جام زهر ريختيد؟ چرا عامل ۵۹ بار محکوميت رژيم در ملل متحد به خاطر نقض وحشتناک حقوق بشر در ايران شديد؟ چرا تأسيسات اتمي ما را افشا کرديد و اينهمه مصيبت روي دست ما گذاشتيد؟ چرا بزرگترين اتّحاد و ائتلاف اپوزيسيون را عليه ما به راه انداختيد؟ چرا با شوراي ملي مقاومت، جايگزين دموکراتيک عرضه کرديد؟ چرا عالمي را عليه ما برميانگيزيد؟ چرا مانند زمان شاه شعار ضد امپرياليستي نميدهيد و روي ارتجاع متمرکز شدهايد؟ مگر ما فاشيست هستيم که شما استالينيست ها (!) و تيتويست ها، هر جا جبههاي عليه ما هست حتي با همين دولتهاي غربي که شما را بمباران کردند، بر ضد ما همسويي ميکنيد؟! برگرديد و همچنان که خميني ميگفت شعار «مرگ بر ارتجاع» را کنار بگذاريد و مثل سپاه پاسداران و عقبه آن در خارجه، روي استکبار متمرکز شويد! اصلاً شما چرا در عراق ماندهايد؟ چرا در اشرف ايستادهايد؟ چرا جنگيديد؟ چرا ساحل عافيت برنگزيديد؟ اصلاً چرا اين مجاهدين بهجاي اينکه به زندگي خودشان برسند، ترک عيال و خانمان و عزيزان کردهاند؟ مگر غريزه انساني و صيانت نفس و ادامه نسل ندارند؟! چرا عليه جنسيت و فرديت فرو برنده انقلاب کرديد؟ چرا با انقلاب مريم به نحوي نامتعارف بر فرق ايدئولوژي و فرهنگ ارتجاع و بورژوازي ضدانقلابي کوبيديد و اين نسل قتلعام شده را بيمه کرديد؟ چرا بهجاي ندامت نامه و انزجار نامه، بعد از ۳۵ سال هنوز هم سوگند مجاهدي و نقشه مسير مجاهدي مينويسيد؟».
بدين گونه آقاي رجوي به روشنترين وجه دشمني رژيم با مقاومت و مرزبندي قاطع و سرخ مقاومت در برابر ايلغار آخوندها را بيان ميکند. چنانچه بر گرد اين مقاومت، حلقه يا ديواري نامرئي؛ اما مؤثر توسط حاميان رژيم در سطح جهاني (استعمار نو) کشيده نميشد و جنبش را محاصرۀ کامل نميکردند، چه بسا حصول به آزادي و رهايي مردم ايران در زماني کوتاهتر ميسّر ميشد. از اين از اين رهگذر است که در شطرنج سياسي ميان مقاومت سازمان يافته و غاصبان حق حاکميت مردم ايران و حاميان مماشاتگر بينالمللي آن، بعد از پانزده سال تلاش، مقاومت با سربلندي توانست آنها را کيشومات نمايد.
امّا در وراي تمامي توطئهها و نيرنگها عليه عاليترين مصالح ملي ملت ايران، اين شورا و مجاهدين، به روال و سنّت مبارزۀ پيشکسوتان خويش در صدر مشروطيت، با فداي تمامي سرمايۀ انساني خويش توانست با پرداخت هزينۀ سنگين و فداي حدّ اکثر، مسير پرافتخار رهايي ملت از يوغ استبداد ديني را هموار سازد.
فرجام:
تحت سلطه چنين رژيمي، مردم شريف ايران انسانيت خود را زير علامت سؤال يافتهاند. رژيمي که طي سه دهه در غصب حقوق شهروندان ايراني و پشت پا زدن و نفي مدنيت معاصر از هيچ تلاشي فروگذار نکرده است. تمامي دستگاه تبليغاتي نظام در خدمت يک گروه از شياداني است که سالهاي سال است ملت را اسير خزعبلات سياسي - ايدئولوژيک خودکردهاند. زير پرچم بهاصطلاح اصلاحطلبي، مردم را مسخ کردهاند و مانع از رفتن آنها به سمت راه گشاي واقعي و مبارزاتي، (مقاومت سازمان يافته) که طالب آزادي بي زيروزبر هست، شدهاند. امّا ديگر بازي قديمي جناحبندي کارکرد ندارد. توهمي ديگر وجود ندارد و تفاوتي در سياست بين وليفقيه و رئيسجمهور بهاصطلاح مدره؛ حسن روحاني مشاهده نميشود. (والاستريت ژورنال ۲ ژانويه ۱۸). در سال ١٣٨٨ بردن نام مجاهد از طرف مدعيان مرز سرخ بود. در قيام ايران شاهديم که رژيم در اوج استيصال پردهها را کنار زده و از نقش محوري نيروهاي ارتش آزادي در ايران در غالب کد هميشگي «منافقين» در قيام داد سخن دارد. وحشت تا کجا و تا چه اندازه که براي بقاي خود متوسل به دولت فرانسه ميشود تا مانع فعاليتهاي مقاومت ايران گردد. اين خباثت در تجارت با استعمار يکبار در دوران خاتمي برايش نانآور بود. امّا همانطور که تأکيد گرديد، دوران جديد است، رژيم شکنندهتر از هر زماني است و مقاومت سازمان يافته مردم ايران در اوج شکوفايي، استوار و سربلند مسير رهايي را هدايت ميکند.
با شدت يافتن سطح مبارزه، سه دهه حيله و تزوير آخوندها نيز نقش برآب شد «شايد بتوان عدهٌ کمي را براي مدتي فريب داد، اما نميتوان همه را براي هميشه فريب داد». مردم آگاه و جوانان انقلابي که به بطلان اين فريبکاري مهر تأييد گذاشتند، در پاسخ به شيادان سياسي فرياد ميزنند: «اصلاحطلب اصولگرا ديگه تمام ماجرا». اين دستاوردي است بسيار مثبت که در سالهاي اخير وجود آن کم رنگ بود. بيش از سه دهه استبداد ديني با هر ترفندي کوشيد تا ارزشهاي يک ملتي اسير را زيرورو کند تا نتوانند منتظر وصل با نيروي پيشرو آنهم در کوتاه مدت شوند. بيش از سه دهه ملتي را به اسارت و نابودي ارزشهاي انساني کشانيده است. امّا قيام ايران و نحوه برخورد نيروهاي سرکوبگر رژيم با مردم، يکبار ديگر بهاثبات رسانيد که تا آنجايي که بهمنافع و مصالح کلان نظام مربوط ميشود، بيمسامحه فراجناحي عمل ميکنند. رژيمي که به خواستهاي انقلابيون با سرکوب پاسخ ميدهد، خصومت آنها را تشديد ميکند و بدين ترتيب به نابودي خود سرعت مي بخشد. تاکتيک خشونت به هر قيمت براي بقاي نظام، پيامدهاي خودش را هم دارد.
ديکتاتور خامنهاي، در شرايط کنوني به دليل فقدان مشروعيت که ناشي از تعميق تضاد ميان هيئت حاکمه و مردم ايران ميباشد، دچار گيجي شده و سردرگمي است و خود را در تله طغيان تودههاي جان به لب رسيده در محاصره مييابد.
در تبيين تبعات مثبت اين پديده، آنهم در بزنگاه سرنوشتساز قيام ايران، ناظر بر فروريزي ديوار امنيتي و شکنندگي طلسم اختناق هستيم. در شرايطي که عمود خيمه نظام در حال افتادن است، خامنهاي و ديگر عناصر شريک در قتلعام مردم، چه در داخل و چه در سطح جهان با کسري مشروعيت و بياعتباري مواجهاند. راديکاليسم انقلابي جوانان خشمگين خود به خودي نبوده بلکه محصول رنج و مبارزه مقاومتي است خونبار با فديه بيش از ۱۲۰ هزار انسان آزاديخواه و ميهنپرست که طي سه دهه براي نيل به دموکراسي و مردمسالاري صورت گرفته است. در وراي تمامي تشبثات و نيرنگهاي سياسي، روحاني، خاتمي و شرکاء در قالب اصلاحطلب، يک چيز محرز و مسلم است و آن اين است که رژيم به دوران سرنوشتساز خويش و دوران تعيين تکليف نهايي خود با مردم ايران و مقاومت سازمان يافته آن قدم نهاده است. جامعه ايران، سه دهه زورگويي و تحقير و فساد را تحمل کرد تا در ۷ ديماه چون آتشفشان، خشم خود را که لبريز شده بود فوران نمايد. زمان جلوس ملت بر اريکه قدرت است. حق حاکميت ملت لباس نيست که فقط در روزهاي دادن رأي و هر چهار سال يکبار بر تن کند. بلکه حقي است واقعي و غيرقابلانکار. شور و اشتياق مردم در کسب آزادي و نفي سلطهٌ ارتجاع مذهبي در ايران، در قيام ايران (خيزشهاي شهري، در لشگر محرومين در تمام شهرهاي ايران) خود را بارز ميکند.
شوراي ملي مقاومت و نيروي محوري آن نه در شرايط قيام ۸۸ قرار دارند و نه ارتجاع و استعمار توانستند با هزينه گزاف و توسل به توطئه و دسيسه عليه عاليترين مصالح ملي مردم ايران به پيروزي برسند. هجرت بزرگ اعضاي مجاهدين خلق ايران با سلامتي به آلباني، تمام محاسبات رژيم در نابودي جنبش را با شکست مواجه ساخت. اکنون، دوران جهش و خيزش به سوي تحقق مطالبات مردم ستم کشيده ايران از استبداد ديني و برقراري مردمسالاري و دمکراسي است. دوران تجلي اتحاد و همبستگي تمام عاشقان آزادي و استقلال ايران براي برقراري جمهور مردم فرارسيده است.