" گزارشي از يک بي خانمان در جاده کرمانشاه به کامياران و"آوارگي خانواده 4 نفره در پارک نازي آباد تهران
او تنها پدر شرمنده دنيا نيست..."سقف خانه شان آسمان کوهستان هاي حد فاصل کرمانشاه-کامياران است. جايي که وقت اذان گرگها زوزه مي کشند و آدم جاي افطاري نيش عقرب مي خورد."
در پارک نازي آباد خانوادهاي 4 نفره با دو کودک 4 و 6 ساله به دليل نداشتن اجاره بهاء چند ماه است که در شرايط سخت در حال زندگي هستند.
پدر 40 ساله: من در يک ماه 40 ميليون تومان فروش داشتم که بايد حدود يک ميليون و 500 تومان به خودم برميگشت ولي آخر ماه فقط 300 هزار تومان دستم را ميگرفت که اين مبلغ هم به جايي نميرسيد، 300 هزار تومان فقط پول اجاره خانهام بود.
پدر اين خانواده يادآور شد: پس از اخراج کار نداشتم چندماهي بود که اجاره خانه را پرداخت نکرده بودم ولي صاحبخانه وضع ماليش خوب بود ولي متاسفانه يک روز، تمام اسباب و اثاثيه مرا در کوچه ريخت و يک مهلت کوچک هم به من داد.
وي که زير لب مکرر مي گفت که شرمنده زن و بچهام شدهام ادامه داد: صاحبخانه پول پيش را بابت اجاره بهاء برداشت و به خاطر اينکه 50 هزار تومان کم بود از بنده شکايت کرد و حکم جلب مرا گرفت که همسايهها پول جمع کردن و 50 هزار تومان را به صاحبخانه دادند تا رضايت داد.
وي يادآورشد: محيط پارک آنقدر ناسالم است که جرأت ندارم خانوادهام را يک ساعت تنها بگذارم، شهرداري و نيروي انتظامي اذيت ميکنند به جاي اينکه اقدامي براي رفع مشکلات ما کنند با بدترين شکل برخورد ميکنند....
آي آدمها ، که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد ،
يک نفر در آب دارد ميسپارد جان
يک نفر دارد که دست و پاي دائم ميزند
روي ِ اين درياي ِ تند و تيره و سنگين که ميدانيد ،
آن زمان که مست هستيد
از خيال ِ دست يابيدن به دشمن ،
آن زمان که پيش ِ خود بيهوده پنداريد
که گرفتستيد دست ِ ناتوان را
تا توانائي ِ بهتر را پديد آريد ،
آن زمان که تنگ ميبنديد
بر کمرهاتان کمربند ...
در چه هنگامي بگويم ؟
يک نفر در آب دارد ميکند بيهوده جان ، قربان .
آي آدمها که بر ساحل بساط ِ دلگشا داريد ،
نان به سفره جامه تان بر تن ،
يک نفر در آب ميخواند شما را
موج ِ سنگين را به دست ِ خسته ميکوبد ،
باز ميدارد دهان با چشم ِ از وحشت دريده
سايههاتان را ز راه ِ دور ديده ،
آب را بلعيده در گود ِ کبود و هر زمان بيتابياش افزون .
ميکند زين آبها بيرون
گاه سر ، گه پا ،
آي آدمها !
او ز راه ِ مرگ اين کهنه جهان را بازميپايد ،
ميزند فرياد و امّيد ِ کمک دارد .
آي آدمها که روي ِ ساحل ِ آرام در کار ِ تماشائيد !
موج ميکوبد به روي ِ ساحل ِ خاموش ،
پخش ميگردد چنان مستي به جاي افتاده . بس مدهوش
ميرود ، نعرهزنان اين بانگ باز از دور ميآيد ،
آي آدمها !
و صداي ِ باد هر دم دلگزاتر ،
در صداي ِ باد بانگ ِ او رهاتر ،
از ميان ِ آبهاي ِ دور و نزديک
باز در گوش اين نداها ،
آي آدمها !