بنام مردان دربند
بنام زنان تبعيدي
همة رفقا
شهدا وكشته شدگاني كه
تيرگي را گردن ننهادند
بايد خشم را رهبر شويم
و زنجير پاره كنيم
و در همه جا
پرچم پيروزى را بلند نگاه داريم
*
آخرين بهار، آخرين حرف
نبرد آخرين
براي آنكه نميرم
…
من تنها نيستم
هزار نور تصويرم را تكثير ميكند
پرنده و كودك و سنگ و دشت
به ما ميپيوندند
*
شب هيچ گاه مطلق نيست
سرانجام هر اندوه پنجره ي بازي هست
پنجره ي روشني
هميشه روءيايي بيدار مي ماند
و آرزويي که خشنود مي کند گرسنه اي را
يکي دل بخشنده
يکي دست دراز شده. دستي گشوده
چشماني منتظر
يک زندگي ، زندگي اي که با ديگران تقسيم اش کنيم
*
به نام مرداني که در بنداند
به نام زناني که تبعيدي اند
به نام يارانمان همه
که جان باختگانند و کشتگان
زان رو که تن به تباهي نداده اند
پُل الوار