امروز يکي از عزيزترين افراد زندگيم از اشرف بهم زنگ زد ، کسي که اگه يه روزي کسِ ديگه ايي بهش ميگفت خاله ديوانه وار حسوديم مي شد. .کسي که وقتي بچه بودم سه ماه تابستونو پيشش مي موندم و اگه به بچه هاش بيشتر از من توجه ميکرد ديوانه وار حسوديم ميشد. کسي که سرِ نشستن و خوابيدن پيشش با ديگران دعوا ميکردم. کسي که به خاطر زيبا بودن ، مهربون بودن ، بي نظير بودنش هميشه ديوانه وار بهش حسوديم ميشد. کسي که بي همتاترين بود برام و هست. کسي که در تمام عمرم بوي دايي سعيد و برام هديه مياورد. کسي که هنوزم برام بي همتاست و وجودش باعث افتخار و مباهاتِ من و خانوادمِ است.
خاله عزيزم ، نسرين بي همتا ،
اگه من روزي گفته باشم که سياسي نيستم, به اين خاطرِ که به اعتراف من ، سياسي کسيه که مثل تو تو اشرفِ و مثل تو و امثال تو از جون و مالش گذشته و داره بي مهابا مبارزه ميکنه و من يک تار موي شما نمي شم.
عزيزترينم سياسي کسيه که مثل دايي سعيد عزيزم جونشو در راه آزادي وطنش از دست داد و يک عمر افتخار شد براي يک ملت نه مني که فقط يه مدت رفته تو تظاهرات و زندان ، بعدش بياد و ادعاي سياسي بودن بکنه و با شئير کردن چند مطلب تو فيس بوک و غيره ادعاي دونستن و سياسي بودن بکنه !