با رويش ناگزير جوانه چه مي كنيد؟


ببين سر سبزو خوشرنگ و برومندم
ببين پر برگ و پر شاخ و تنومندم
اگر چه زخمی از کين تبر داران ، وليکن ريشه در خاکم
چُنين ام من ، شکوهمندم

گيرم که در باورتان به خاک نشستم
و ساقه های جوانم از ضربه های تبر هاتان زخم دارد
با ريشه چه ميکنيد ، چه ميکنيد ؟
گيرم که بر سر اين باد بنشسته در کمين پرنده ايد
پرواز را علامت ممنوع ميزنيد
با جوجه های نشسته در آشيانه چه ميکنيد ؟
گيرم که پای خسته شبگرد با های و هوی نعره مستانه در گذر باشد
با صبح روشن پُر ترانه چه می کنيد ؟ چه مي کنيد ؟
گيرم که ميزَنيد ، گيرم که میبُر يد ، گيرم که ميکُشيد
با رويش ناگزير جوانه چه می کنيد ؟
مَپنداريد که بَر بادَم که من تاريخم و يادم
چُنان با درد اين مردم عَجينم من که پنداری که فريادم که فريادم که فريادم !
شعر اين ترانه را آقاي شهريار دادور سروده اند و با آهنگي از محمد شمس  هنرمند متعهد خانم مرجان آن را با احساس و بسيار زيبا و با معني خوانده اند.