درسهاي رنگين کمان بيشماران....


مهمترين اين درسها تاکيد درست بر کانون ستيز، تضاد عمده و شعار اصلي است.

درسهاي رنگين کمان بيشماران در سراسر جهان, مقاله اي است به قلم آقاي مهدي  سامع, نماينده و سخنگوي سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران در شوراي ملي مقاومت ايران
آقاي سامع مسئول كميسيون صنايع اين شورا مي باشند.  وي فارغ االتحصيل رشته مهندسي در صنايع سنگين و از اعضاي اوليه سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران و از ياران شهيد دلاور بيژن جزني است.
مهدي سامع از زندانيان سياسي  در زندانهاي رژيم شاه مي باشند كه به مدت  10 سال در زندان و اسارت بودند. سامع با قيام ضد سلتنتي مردم ايران در سال 1357 از زندان آزاد گرديد.



جهان ما در آستانه تحولات عميق و شگرفي قرار گرفته است. انقلابها در کشورهاي عربي و شمال آفريقا و جنبش برآشفتگان و اشغال وال استريت مُهر خود را بر دومين دهه قرن بيست و يکمين مي زند. کارل مارکس در جايي گفته است؛ وجود انسانهاي رنجديده اي که فکر مي کنند و انسانهاي متفکري که رنج مي برند با اين دنياي دَد مَنش و بي اثري که مايه لذت بعضي افراد مبتذل و با فکر محدود است، به ناچار وارد ستيز مي شود. از زماني که مارکس چنين سخناني را بيان کرد تا امروز که جهان ما دستخوش رويدادهاي بزرگي است، بارها ستمکشان عليه ستمگران قيام کردند و همچنان اين ستيز براي آزادي و برابري ادامه دارد و اکنون ما شاهد صداي حق طلبانه مردم جهان هستيم که با جنبشها و قيامهاي خود تاريخ قرن بيست و يکمين را در خيابانها مي نويسند.
در دوران هاي انقلابي و هنگامي که تضادها در تمامي حوزه هاي حيات اجتماعي انباشت شده است، رويدادهاي غير قابل پيش بيني در مقابل چشمان شگفت زده ما اتفاق مي افند. در روزهاي قبل از 17 دسامبر سال 2011 در ميان بيش از 7 ميليارد جمعيت جهان حتي يک نفر هم فکر نمي کرد که محمود بوعزيز، يک جوان زحمتکش تونسي، در واکنش به حرکت ظالمانه پليس خود را به آتش مي کشد و شعله هاي ناشي از سوختن گوشت و پوست و استخوان اين جوان زحمتکش، کاخ مستبدان و ستمگران شمال آفريقا و خاورميانه را به لرزه در مي آورد. قيامها و انقلابهاي بهار عرب و جنبش اشغال وال استريت براي ما ايرانيان که طي بيش از صد سال براي آزادي و عدالت پيکار کرده ايم و به ويژه طي بيش از سي سال تحت حاکميت بک رژيم استبدادي و مذهبي که براي حفظ امنيت نظام اهريمني ولايت فقيه از هيچ جنايتي دست بر نمي دارد، حاوي درسهاي مهمي است.
نخستين مساله مهم اين است که جنبش آزاديخواهانه و عدالت طلبانه زنان و مردان ايران جزيي از اين جنبش جهاني است و در نتيجه خامنه اي و شرکا به هر ميزان که عوامفريبي کنند و عليرغم هر تلاشي که براي رخنه در اين جنبشها انجام دهند، نمي توانند اين حرکتهاي عظيم مردمي را از ما مصادره کنند. اين که حکومت اجازه تظاهرات در حمايت از جنبش اشغال وال استريت و انقلابهاي بهار عربي نمي دهد گوياي اين حقيقت است که رژيم ايران در اين حرکتها زوال و نيستي خود را مشاهده مي کند. اين مردم ايران هستند که از پيشرفت و شکوفايي هر جنبش آزاديخواهان و برابري طلبانه شادمان مي شوند و به سهم خود مي کوشند تا به ياري مردمي که براي حقوق خود به پا خواسته اند بشتابند و اين حکومت ايران است که که تاجايي که مي تواند چوب لاي چرخهاي چنين جنبشهايي مي گذارد و در مواري همچون سوريه آشکارا به حمايت از ديکتاتور سوريه عمل مي کند. براي مردم ايران و به ويژه براي نخبگان و فعالان جنبش آزاديخواهي مردم ايران نبايد جاي ترديدي وجود داشته باشد که جنبشها و قيامهاي کنوني، چه انقلابهاي بهار عربي و چه جنبش برآشفتگان و اشغال وال استريت، از آن ماست. هر کاخ ستمي که فروبپاشد بر تخت سلطنت مطلقه خامنه اي لرزه مي اندازد و هرجا که مردم براي آزادي حرکت کنند، کابوسي براي رژيم ايران به وجود مي آيد.
دومين مساله مهم نگرانيها و تشويشها در مورد آينده اين تحولات و به ويژه در مورد آينده آنقلابهاي بهار عرب است. ديکتاتورها در دوران حيات خود با سرکوب وحشيانه حرکتهاي ترقيخواهانه و با به فلاکت کشيدن زندگي مردم چنين وانمود مي کنند که ثبات و آرامش جامعه با حاکميت آنان تامين مي شود. تعدادي از اين ديکتاتورها که در شرايط پس از جنگ جهاني دوم و در دوران جنگ سرد و در تقابل با آمريکا و در همسويي نسبي با اتحاد شوروي سابق به وجود آمده اند با صرف هزينه هاي گزاف و با به خدمت گرفتن تعدادي از محققان و انديشمندان غربي، اين گونه تبليغ مي کنند که جنبشهاي مخالف آنان دست پرورده غرب به طور عام و آمريکا به طور خاص است که هدفش برانداختن استقلال کشور است. دست و دل بازي اين مستبدان براي دلنوازي محققان از چنين ديکتاتورهايي معمولا با برگزاري تظاهرات حکومتي در مقابل جنبش مردمي همراه مي شود و اين خود دست مايه کار تئوريک آن دسته از نظريه پردازاني مي شود که چشمانشان به سوي قدرت است و همزمان با قوي ترين تلسکوبها هم نمي توانند قيام حق طلبانه مردم را مشاهده کنند. يکي از تحليگران فرانسوي که سرسختانه از ديکتاتورهايي مثل بشار اسد، قذافي، احمدي نژاد، خامنه اي و....دفاع مي کند تري ميسان سردبير سايت خبري–تحليلي ولترنت است. کتاب جنجالي «يازده سپتامبر دروغ بزرگ» از مهمترين کارهاي اين تحليلگر فرانسوي در دوره اخير است. در سايت ولترنت به وفور از سخنان خامنه اي براي مُوَجه نشان دادن سياستهاي مخرب و ماجراجويانه جمهوري اسلامي استفاده مي شود.
در گير ودار انقلاب مردم ليبي در روز ۶ اکتبر ٢٠١١، تلويزيون سوريه برنامه ويژه اي با شرکت تري ميسان پخش کرد. در اين برنامه، ميسان از تجارب کار خود در ليبي سخن گفت. او براي ارائه تصوير واقعي از حوادث اين کشور، در کسوت خبرنگار به ليبي سفر کرده بود. اين گفتگو که در سايت ولترنت درج شد توسط آقاي «ا. م. شيري» به فارسي ترجمه شده است. تري ميسان در اين گفتگو مي گويد:«اول ژوئن(2011) در طرابلس تظاهرات عظيمي برگزار گرديد. در حالي که کل جمعيت طرابلس يک و نيم ميليون نفر است، يک ميليون و ٧٠٠ هزار نفر، يعني مردمي که از اطراف و اکناف به منظور اعلام پشتيباني از دولت در مبارزه عليه ناتو به طرابلس آمده بودند، در اين تظاهرات شرکت داشتند.» آقاي تري ميسان مي داند، و اگر نمي داند خوب است بداند که ديکتاتورها با شارژ زَر و اعمال زور هميشه مي توانند عده اي را براي معرکه گيري به ميدان آورند. تري ميسان در مورد گردهماييهاي مردم شهرهاي ليبي آن را جعلي مي داند که «کانال الجزيره، ميدان الخضراء و ميدان باب العزيزيه طرابلس را در يکي از استوديوهاي خود در قطر شبيه سازي» کردند.
در مورد سوريه از نگاه اين محقق فرانسوي طرح و برنامه‌اي براي بي‌ثبات کردن اين کشور توسط آمريکا به اجرا درآمده و به گفته او «جناياتي که به سوريه نسبت داده‌اند هيچ‌گاه اتفاق نيفتاده است. رسانه‌ها طوري فضاسازي مي کنند که وانمود شود بيشتر مردم سوريه خواهان سرنگون کردن دولت و نظام هستند. اين شبکه‌ها تصاويري از اتفاقاتي پخش مي‌کنند که هيچ‌گاه در سوريه اتفاق نيفتاده است.» تري ميسان معتقد است که «بدون شک، بشار اسد محبوب‌ترين رهبر در خاورميانه است. با وجود تحريک مردم عليه رژيم، خونريزي‌ها، باعث بيرون ريختن مردم در حمايت ملي از بشار اسد شد....تعداد افراد ضد دولتي که راهپيمائي اعتراضي داشتند حدود 150000 تا 200000 هزار از 22 ميليون جمعيت سوريه بود. در مقابل، حاميان حکومت، جمعيتي را به خيابانها کشاند که کشور سوريه تاکنون چنين تظاهراتي را بخود نديده بود.....اينک ما شاهد کاربست همان متدها، همان تبليغات کانالهاي تلويزيوني عليه سوريه هستيم....هم اکنون کانال الجزيره استوديوي مخصوصي را براي شبيه سازي ميدانهاي عباسي و ميعاد دمشق تأسيس کرده که بواسطه آن براي تکرار آنچه که ليبي انجام دادند، آماده مي شود.»(ولترنت)
تيري ميسان درگفتگو با خبرگزاري دولتي مهر در تاريخ 22 آبان سال گذشته نظراتش در مورد سياستهاي رژيم ايران و جنبش رنگين کمان مردم را بيان مي کند. او مي گويد:«غربيها دائماً در حال داستان سرايي در مورد پرونده هسته اي ايران هستند، اما همگان به خوبي مي دانند آنچه که آنان ادعا مي کنند مانند ادعايي که در مورد وجود تسليحات کشتار جمعي در عراق مي کردند، دروغ است.» اين محقق فرانسوي همچنين مقاله اي با عنوان «شکست انقلاب رنگي در ايران» نوشته است. قبل از اين که فرازهايي از اين مقاله را نقل کنم يادآوري مي کنم که اين مطلب پس از آن منتشر شد که خامنه اي در يکي از سخنرانيهايش گفت:«چند سال بعد که قلمهاي بسته شده ي آگاهان بين المللي روان شود، خواهيد خواند که چه توطئه ي بزرگي پشت فتنه 88 بود و چه قصد عجيبي داشتند». به ماه هم نکشيد که مقاله آقاي تري ميسان در سايت ولتر نت منتشر شد و پس از آن در رسانه هاي دولتي رژيم ايران بازتاب يافت. او مي نويسد:«پس از آن که رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح آمريکا تأييد کرد نبايد هيچ گونه حمله ي نظامي عليه ايران صورت گيرد، دولت بوش تصميم گرفت يک انقلاب رنگي در ايران، به راه اندازد. سپس اين تصميم به تأييد دولت اوباما نيز رسيد......پروژه و سناريوي بي ثبات کردن ايران با شکست مواجه شد.» از نگاه تري ميسان:«سرنگوني دولت احمدي نژاد و نظام ديني و برپايي دولت انتقالي توسط ميرحسين موسوي به عنوان مراحل چهارم و پنجم طرح آمريکا براي تغيير نظام سياسي در ايران» بوده است. تحليلگر فرانسوي اضافه مي کند:«انقلاب سبز، آخرين مدل و جديدترين نسخه از انقلابهاي رنگي است که در ايران با شکست مواجه شد. ...عمليات و سناريوي انقلاب رنگي که در سال 2009 در ايران به اجرا درآمد، در فهرست طويل انقلابهاي قلابي و ساختگي قرار دارد..افکار عمومي بين المللي واقعاً به اين يقين رسيدند که دو ميليون نفر از مردم ايران به خيابانها ريختند، در حالي که رقم واقعي ده برابر کمتر از اين مقدار بوده، اين مبالغه هاي تبليغاتي کمک شاياني کرد. زيرا آنها نيازي به ارائه مدرک براي ادعاهاي خود نداشتند.» آقاي تري ميسان که مدعي حقيقت گويي است و شادمان از «شکست» جنبش مردم ايران، هيچگاه چشمانش را به هزاران فيلم مستند که نه از طريق شبکه هاي بزرگ خبري غرب بلکه از طريق جوانان ايران ضبط و در سراسر جهان پخش شد باز نمي کند.
هدف من از مستند کردن اين يادداشت با ديدگاههاي يکي از نظريه پردازان مدافع ديکتاتورهايي از قُماش خامنه اي، بشار اسد، قذافي و....تاکيد بر اين است که بخشي از نگرانيها و تشويشهاي موجود محصول گفتمان سازيهاي دستگاههاي اطلاعاتي مستبدان است که عموماً و به طور غير مستقيم از طريق بعضي از نظريه پردازان مطرح غربي که متاسفانه در مواردي با پوشش چپ هم مطرح مي شود، مي باشد.
با اين حال نبايد تصور کرد که انقلابهاي بهار عرب و يا جنبش اشغال وال استريت در يک اتوبان 8 بانده در حال حرکت است. وقتي معمر قذافي دستگير و بدون محاکمه و به طور وحشيانه کشته مي شود، بايد نگران آينده بود و اين عمل غير انساني را محکوم کرد. حرفهاي مصطفي عبدالجليل رئيس شوراي ملي انتقالي ليبي در روز يکشنبه 1 مهر در مورد لزوم قانوني شدن چندهمسري در ليبي نگراني جدي ايجاد کرده است. وقتي اسلامگرايان مصري براي زنان شمشير از رو بسته اند بايد نگران آينده بود و در انديشه غلبه بر اين چالشهاي سخت. هم اکنون مردم تونس و مصر در گير ودار چنين چالشهايي هستند.
آينده بهار عرب بستگي به اين دارد که به چه ميزان افراد و جريانات مترقي، دمکرات و چپ در امر جامعه دخالت کرده و توده هاي مردم را حول خواسته هاي مشخص و به ويژه خواست آزادي، دمکراسي و عدالت گِرد آورند. عبور از شرايط ديکتاتوري يک مرحله از مسير مبارزه براي آزادي است. اين نه بدبيني است و نه خوش خيالي. تحولات پرشتاب و فروپاشي نظامهاي کُهَن، شرايط عيني براي حضور نيروهاي مترقي و پيشرو را ايجاد کرده است. در تاريخ انقلابهاي لوکس و پاستوريزه وجود نداشته است. آزادي و برابري پر هزينه است و کساني که آمادگي پرداخت اين هزينه را داشته باشند، همچون زنان و مردان سوريه اي، مي توانند در روند حرکت انقلاب موثر باشند. کساني که مي خواهند تمام شرايط براي پيشبرد نظريه خود فراهم شود و سپس دست به عمل بزنند و يا از حرکتي حمايت کنند، منفعلان بي بو و خاصيتي هستند که در پشت نقاب رياکاري آگاهانه و يا نا آگاهانه خود، سيماي مفلوک و درهم شکسته شان را پنهان مي کنند.


نگرانيهاي مطرح شده تا جايي به جنبش دمکراسي خواهي و عدالت طلبي کمک مي کند که سَدي در مقابل عبور از ديکتاتوري ايجاد نکند. آن دسته از نگرانيها در مورد آينده که مسير مبارزه عليه ديکتاتورها را کُند مي کند فقط و فقط کمک به تثبيت وضع موجود مي کند و اين در جوهر خود عليه انقلاب و تحول و به سود مستبدان حاکم است.
سومين مساله مهم، شناخت کانون ستيز و انتخاب شعار اصلي است. هيچ جنبش سياسي بدون شناخت کانون ستيز و يا تضاد عمده نمي تواند بيشترين نيرو را بسيج کند. در کشورهاي با نظامهاي ديکتاتوري، کانون ستيز در مقابله با قدرت سياسي در شکل مبارزه با ديکتاتور بارز مي شود. اين با مبارزه عليه کل نظام هيچ تضادي ندارد. بلکه تمرکز روي کانون ستيز راه را براي بسيج همگاني و ضربه به راس و محور نظام باز مي کند. در تونس کانون ستيز رژيم بن علي بود و مردم خواستار سرنگوني آن بودند. شکل شعار «مردم خواستار سرنگوني نظام هستند» در مصر، مبارک بايد برود بود. در ليبي نيز شعار و خواست اصلي و مرحله اي سقوط معمر قذافي بود. اکنون در سوريه کانون اصلي ستيز، رژيم بشار اسد است. همه سياستها و راهکارهاي زنان و مردان بپاخاسته سوريه پيرامون شعار بشار اسد بايد برود تعريف و تبيين مي شود. بديهي است که با رفتن ديکتاتور نمي توان چِک سفيد دموکراسي ارايه داد و يا فکر کرد که سقوط ديکتاتور به معني رسيدن به بهشت موعود است. رفتن ديکتاتور يک مرحله الزامي در مسير مبارزه براي آزادي و رهايي است و پيمودن اين راه گريز ناپذير است.


کانون ستيز در کشور ما در مقابله با نظام استبدادي مذهبي حاکم، اصل ولايت فقيه است. ولايت فقيه جوهر اين نظام است و شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه تماميت رژيم را مورد حمله قرار مي دهد. شعارهاي مرگ بر ديکتاتور، مرگ بر خامنه اي صورتهاي ديگري از شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه است. شعار مرگ بر رژيم جمهوري اسلامي و يا شعار مرگ بر نظام بورژوايي جمهوري اسلامي و شعارهايي از اين نوع کارساز و بسيج کننده نيست و اين در حالي است که اين شعارها را نمي توان غلط ارزيابي کرد. مَحَک درستي تعيين کانون ستيز، تضاد عمده و شعار اصلي قدرت متحد کننده و يسيج کننده آن است. اگر شعاري هر چقدر درست و دقيق نتواند توده ها را متحد و بسيج کند، اين شعار براي انقلاب و قيام کارساز نخواهد بود و از همين منظر تا وقتي نظام کنوني بر ايران حاکم است، کانون ستيز و تضاد عمده و شعار اصلي اصل ولايت فقيه است. هيچ رويداد ديگري و منجمله جنگ خارجي احتمالي، هرچند به گُمان من در چشم انداز قابل ارزيابي چنين جنگي عملي نخواهد نشد، نمي تواند در کانون ستيز و تضاد عمده و شعار اصلي تغيير ايجاد کند. جنگ و حمله نظامي خارجي چه به صورت محدود و چه به صورت همه جانبه غير قابل قبول و محکوم است اما بايد اين واقعيت را پذيرفت که جنگ واقعي و روزمره از طريق رژيم عليه مردم جريان دارد. دستگاه گفتمان سازي رژيم مي کوشد با به راه انداختن دود و دَم جنگ خارجي، جنگي که عليه مردم به راه انداخته است را لاپوشاني کند و در اين راه متاسفانه بعضي افراد و جريانات سياسي که خود را در اپوزيسيون رژيم تعريف مي کنند به دام افتاده اند.


در کمتر از يک سال سه ديکتاتور جَبار سرنگون شده اند و قيام مردم سوريه و يمن براي سرنگوني ديکتاتوري ادامه دارد. همزمان جنبش اشغال وال استريت راه دشواري را در پيش گرفته است. پيرامون کانون اصلي ستيز، تضاد عمده و شعار اصلي در اين جنبشها نظرات گوناگوني وجود دارد که بحثهاي مربوط به آن تا جايي که مقدور است در نبرد خلق منتشر مي شود. تحولات يک سال گذشته و جنبشهاي رنگين کمان بيشماران در تمامي جهان براي ما درسهاي گرانبهايي دارد که بايد از آن آموخت. به گمانم مهمترين اين درسها تاکيد درست بر کانون ستيز، تضاد عمده و شعار اصلي است.