نافرماني انقلابي و ضرورت تاريخي آن


 "تا سقوط جمهوري اسلامي و انقلاب مردمي فاصله چنداني باقي نمانده و گويي زايمان انقلاب به ضرورت تاريخي خود نزديک مي شود.”

فقر روز افزون مردم، نارضايتي و تشديد تضادهاي اجتماعي، سياسي، مذهبي و تئوريک حکومت تحت لواي "امپريال شيعي" به همراه پايه گذاري اصالت ديکتاتوري آخوندي در ايران،از مباني واقعي و اساسي سقوط رژيم ولايت فقيه در آينده اي نه چندان دور خواهد بود و هر نوع مماشات چه از ناحيه دولت مردان غربي و چه از طرف نيروهاي سياسي و روشن فکران خيانت، به حقوق طبيعي و اساسي مردم و انسانيت خواهد بود.
 بر اساس رفتارهاي غير انساني و سوء مديريت در ارگانهاي حکومتي،دولتي از قبيل رانت هاي دولتي؛ چپاول و دزدي ميلياردي از بيت المال مردمي، دخالت هاي منطقه اي و کشتار بي رحمانه کودکان و زنان و حمايت از حماقت گروه هاي ضد مردمي در عراق، سوريه، يمن، لبنان، فلسطين، آفريقا و پياده سازي برنامه هاي غير اصولي موشکي و هسته اي و تحميل ميلياردها دلار خسارت به مردم و همچنين تعميق روز افزون تبعيض نژادي در کردستان، خوزستان، بلوچستان،«جنسي، مذهبي، سياسي»، بي عدالتي اجتماعي و شکاف عميق بين لايه هاي فقير و ثروتمند جامعه، فروپاشي و بي هويت کردن اصالت هاي انساني و انديشه هاي بشري, جمهوري اسلامي و رژيم ملايان را در معرض دگرگوني و سقوط عميق قرار داده است و تا انقلاب مردمي فاصله چنداني باقي نمانده و گويي زايمان انقلاب به ضرورت تاريخي خود نزديک مي شود.
اعتصابات و اعتراضات کارگران، معلمين، پرستاران، مدافعان برابري حقوق نژادي و اقشار تحصيل کرده و بي کار جامعه در اواخر سال 93 و در ابتداي سال 94 رنگ و بوي سياسي به خود گرفته و اين يعني ورود به مرحله جديد تاريخي است. جنبش مردم و عتراضات و اعتصابات در برابر موج شديد خشونت عريان ديکتاتوري و بازداشت هاي گسترده در خوزستان، کردستان و بلوچستان و تهران ضرورت حمايت همگاني و سراسري را مي طلبد.
همچنين مي بينيم تاکتيک هاي فريبکارانه و شعارهاي پوچ و توخالي دولت اعتدال حسن روحاني که با موج وسيع سرکوب، شکنجه و اعدام همراه بوده راه به جايي نبرده است و مردم بيش از گذشته براي رسيدن به خواسته هاي مشروع و قانوني خود پافشاري مي کنند و روحاني با همراهي بخش قابل توجهي از اصلاح طبان داخلي و خارجي حکومت " آنهايي که در بدنه اپوزسيون رسوخ کرده اند" با اتحاد در برابر نيروي عظيم مردمي براي جلوگيري از مبارزات انقلابي و تبديل آن در حد يک راه اصلاحي رفرمي در چارچوب نظام ارتجاعي ولايت فقيه صرف نظر از ماهيت ديکتاتوري آن، خود خدعه اي تاريخي به شمار مي آيد، بدينوسيله حسن روحاني، رفسنجاني، خاتمي به دنبال تسخير اراده مردم و به صورت خزنده به دنبال شکست اراده انقلاب هستند و اين ضرورت ديگري از آگاهي نيروهاي روشن فکر و اپوزسيون واقعي و مردم را مي طلبد که در اين دام نيفتند و به قول معروف " مردم از چاهي به چاه ديگر سقوط نکنند".
مسئله اصلي آن است که بخش عظيمي از لايه هاي اجتماعي و مدني مردم تشنه عدالت برابري و آزادي هستند و گارد سياه پشت پرده " نيروهاي امنيتي خامنه اي، و دشمنان مردم با تصوير کاريکاتوري و مضحک اپوزسيون "طبل توخالي روحاني، رفسنجاني، خاتمي" پس از چند سال فريبکاري، تزوير با بازي نقش چماق و هويج به بن بست تاريخي داخلي و منطقه اي رسيده است، تنها راه رسيدن به آزادي و دموکراسي پايه ريزي مبارزات انقلابي، حمايت از گروه هاي مردمي و گذار از جمهوري اسلامي است. اتحاد يک پارچه و عملي همه اپوزسيون مردمي حول خواسته هاي دموکراسي خواهانه مردم بر پايه عملي اعلاميه جهاني حقوق بشر و تشويق نيرهاي مردم اعم از کارگران،پرستاران، معلمين، تحصيل کردگان، بيکاران، نيروهاي عظيم اعتراضي، دانشجويان، زنان تحت ستم و اقليت هاي نژادي و مذهبي براي يک نافرماني انقلابي و عمومي ضروري است.
نان، کار، مسکن،بهداشت و آزادي از حقوق اساسي تمام ملل جهان بوده، صيانت از آن وظيفه ملي و تک تک افراد جامعه بشري است که ما به عنوان بخشي از جامعه جهاني به آن احترام گذاشته و از خواسته هاي مشروع و قانوني مردم مايت مي کنيم .
زنداني سياسي خالد حرداني - 8 تير 94 زندان رجايي شهر کرج

فتواي آفت الله دردسر ساز شد!

نشریه پولتیکو   اينجا  در مقاله‌ای با عنوان «فتوای آیت الله گفت و گوهای اتمی را پیچیده می‌کند» فتوای كشكي سيد علي خامنه‌ای ولي فقيه رژيم آخوندها  در مورد حرام بودن دستیابی به تسلیحات اتمی را دردسرساز دانست.
پولتيكو نوشت:«فتوای رهبر جمهوری اسلامی ایران، آیت الله علی خامنه‌ای مبنی بر اینکه دستیابی به تسلیحات اتمی خلاف تعالیم اسلامی است مشوق باراک اوباما در انجام مذاکرات اتمی بود.»
 اما به نوشته این نشریه حال که به پایان مهلت مذاکرات، یعنی نهم تیرماه نزدیک می‌شویم و قدرت‌های جهانی خواستار روشن شدن پیشینه برنامه اتمی رژيم ایران هستند، کارشناسان می‌گویند که وجود این فتوا به عامل برهم زننده توافق تبدیل شده است، زیرا جامعه جهانی خواستار شفافیت  رژيم ایران درباره پیشینه اتمی جنجال برانگیز است، اما کارشناسان می‌گویند که اعتراف ایران به پیگیری تسلیحات اتمی عملا به معنای تحقیر شدن رهبر این کشور است.

دولت اوباما به عنوان راه حل خواستار توضیح ایران به نگرانی‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در این باره است، اما توضیحات ایران به معنی شفافیت کامل درباره عملکرد گذشته‌اش نیست.
به نوشته این مقاله شاید حصول توافق نیازمند مصالحه‌ای است که بر پایه آن در حالیکه ایران کماکان پیشینه احتمالی دستیابی به سلاح اتمی را رد می‌کند، به آژانس بین المللی انرژی اتمی به اندازه‌ای اطلاعات بدهد که این نهاد بر تمامی جوانب پیشینه جنجال بر انگیز برنامه اتمی ایران واقف شود.
آژانس بین‌المللی انرژی اتمی طی یکسال گذشته بارها از بدون پاسخ ماندن دو پرسش آژانس از ایران خبر داده بود اما مقامات ایران گفته بودند که پاسخ دادن به این پرسش‌ها زمان بر است
گفتني است كه در آستانه پايان ضرب الاجل مذاكرات اتمي وزراي خارجه  كشورهاي فرانسه، انگليس و آلمان به رژيم ايران هشدار دادند و خواستار توافقي قاطع در مذاكرات اتمي شدند. 
به گزارش راديو فرانسه، لوران فابیوس،  در پایان گفتگوی یک ساعته اش با وزیر امور خارجة رژيم  ایران در لوکزامبورگ سه شرط ضروری فرانسه را برای رسیدن به یک توافق بر سر برنامة  اتمی ایران برشمرد. او گفت : یک توافق مستحکم با ایران باید دربرگیرندۀ محدودیت زمانی در توانایی های هسته ای ایران در حوزه های تحقیق و تولید باشد. او گفت برای این منظور باید یک رژیم کنترل کامل بر برنامة اتمی ایران و در صورت لزوم بر تأسیسات نظامی این کشور اعمال شود. وزیر امور خارجة فرانسه در ادامه گفت که معنای این شروط این است که اگر ایران به تعهدات اش عمل نکند، مجازات های بین المللی علیه این کشور باید به طور خودکار احیا و اعمال بشوند.

از نظر لوران فابیوس کلیه این تدابیر برای امنیت منطقه و مبارزه با گسترش سلاح های هسته ای ضروری است. 
خبرگزاری فرانسه 22 گزارش داد ،فیلیپ هاموند وزیر خارجه انگلستان روز دوشنبه اول تیر 94 گفت: لندن خواستار توافقی با نظارت قاطع اتمی با رژیم ایران بوده که همراه با بازرسیهای کامل از تأسیسات آن است. این بازرسیها مرزسرخ مطلق در هر توافقی تا ضرب‌الاجل 30ژوئن می‌باشد. 
هاموند بعد از مذاکره با جواد ظریف در حاشیه اجلاس وزرای خارجه اتحادیه اروپا در لوکزامبورگ گفت: ما نمی‌توانیم روی مرز سرخهای مطلق خود سازش کنیم. اگر توافق انجام دهیم، باید قابل راستی آزمایی باشد.
فرانک والتر اشتاین مایر وزیر خارجه آلمان روز دوشنبه 1تیر 94 گفت «اگر رژیم ایران می‌خواهد تا هفته آینده و طبق برنامه تعیین شده توافق جامع هسته‌یی با شش قدرت جهانی را امضا کند، نباید از تعهدات قبلی خود طفره برود». 
به گزارش خبرگزاری آلمان وزیران خارجه آلمان، انگلستان و فرانسه روز دوشنبه همراه با فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با جواد ظریف وزیر خارجه رژیم ایران در لوگزامبورگ دیدار کردند. وزیر خارجه آلمان گفت «رسیدن به توافق نهایی محتمل است، اما برای عملی شدن آن رژیم ایران به جای طفره رفتن و مانور دادن روی آخرین جزییات باید به مذاکره سازنده بپردازد». 
خبرگزاری آلمان گفت «طرفین هنوز بر سر سرعت لغو تحریم رژیم ایران و میزان و نحوه بازرسی بین‌المللی از مراکز و تأسیسات هسته‌یی این رژیم به توافق نرسیدند».
محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجة رژيم ایران، پیش از ملاقات با همتایان اروپایی اش در لوکزامبورگ گفت که برای دستیابی به توافق بر سر برنامة اتمی کشورش دو طرف باید از زیاده خواهی چشم پوشی کنند.

گردهمايي شكوهمند مقاومت و دست تحسر بر سر زدن مسكين مگس ورساي!

همزمان با گردهمايي شكوهمند  شوراي ملي مقاومت ايران كه به راستي جبهه اي  بين المللي بر عليه بنيادگرايي بود و تبلور سياست اين شورا در شكل و محتوا براي تغيير رژيم در ايران را به رساترين و شكوهمندترين وجه نشان ميداد و فيلمها و عكس ها و گزارش هاي خبري گواه اين حقيقت هستند، مسكين مگس ورساي  كه در مقام مشاور سياسي ماموران وزارت اطلاعات انجام وظيفه مي كند، با سه مزدور افشا شده وزارت اطلاعات در منزل مسكوني خود در ورساي پاريس ملاقات داشته است.
اين خبر در سايت هاي وزارت اطلاعات اينگونه اعلام شده است:  
«همزمان با برنامه تبلیغاتی  رجوی در ویلپنت پاریس اعضای انجمن زنان خانم ها بتول سلطانی، زهرا معینی و حمیرا محمد نژاد با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر در پاریس دیدار کردند در این دیدار خانم ها در باره مسئله انحرافی و قدرت طلبانه رجوی و تفسیر به رأی رجوی سوالهائی را مطرح و در خصوص وابستگی به صدام حسین و وجه المصالحه شدن و  همچنین وضعیت کنونی فرقه رجوی به بحث و تبادل نظر پرداختند.»
واقعا بايد گفت:
طوطيان در شكرستان كامراني مي‌كنند
وز تحسر دست بر سر مي‌زند مسكين مگس
اما ببينيم يكي از اين اعضاي انجمن زنان كذايي كيست؟

«بتول سلطاني سِدِه» 
اينجا  در 15 آذر 85 (5 دسامبر2006) به مبارزه پشت كرد و به تيف تحت كنترل نيروهاي آمريكايي در عراق رفت. در تيف وي در ارتباط با شبكه وزارت اطلاعات در آنجا قرارگرفت و عضو گيري شد . در ديماه همان سال تحت نظارت صليب سرخ بين المللي به ايران تحت حاكميت آخوندها رفت و توسط وزارت اطلاعات براي اجراي مأموريتهاي محوله در عراق و در اروپا عليه مقاومت و به خصوص عليه مجاهدان اشرف، توجيه گرديد و آموزشهاي لازم را دريافت نمود. در عرض سه هفته از تاريخ ورودش به ايران، وزارت اطلاعات در تاريخ 4 فوريه 2008 در اصفهان پاسپورتي به شماره T12816605 برايش صادر كرد و در اختيارش قرار داد.
بتول سلطاني سده 6 روز بعد از صدور پاسپورت، يعني در 21 بهمن 86 به عراق اعزام گرديد و وارد فرودگاه بغداد شد و در همان روز براي اجراي مأموريتش به ورودي اشرف رفت . مأمور و مأموريت رسوايي كه در همان ساعات اول، ماهيتش برملا شد، و به سرعت، صاحب كار اصلي، يعني گشتاپوي آخوندي را لو داد. به همين دليل، نيروهاي امريكايي مسؤل حفاظت اشرف، بتول سلطاني  مزدور را از محدوده حفاظتي اشرف، دور كرده و به پليس عراق معرفي كردند.
در دوم خرداد 87 (22 مي 2008) سفارت رژيم آخوندي در بغداد يك كنفرانس مطبوعاتي براي بتول سلطاني گذاشت و او اتهامات و ياوه هاي رژيم عليه مجاهدين را تكراركرد.
بتول سلطاني پس از انجام ماموريتهايش در عراق به اروپا فرستاده شد و در كشورهاي اروپايي مأموريتهاي متعددي منجمله شيطان سازي عليه مجاهدين در مصاحبه با سايتهاي وزارت اطلاعات را در كنار ديگر مزدوران رژيم انجام داده است.
او هم اكنون در آلمان است و در ارتباط با ديگرماموران وزارت اطلاعات مانند محمد حسين سبحاني, علي راستگو, زهرا مير باقري (كه با حامد صرافپور ازدواج و هردو به ايران برگشتند و اكنون در انجمن نجات رژيم در استان فارس عليه خانواده هاي مجاهدين ساكن ليبرتي فعال هستند.)و …. فعاليت مي كند. تصاوير وي با مسعود خدابنده و سبحاني دو مامور افشا شده و شناخته شده وزارت اطلاعات به خوبي گوياي ماموريت و اهدافي است كه از سوي گشتاپوي ملايان به وي سپرده شده است. او در جلسات علني با روسري و مانتو ظاهر مي شود كه صرفا براي فريب افكار عمومي است. عكس بدون روسري و ديگر تصاوير وي و تردداتش با ديگر ماموران وزارت اطلاعات كه توسط ايرانيان مشاهده شده حاكي از اين است كه او براي وزارت اطلاعات گاهي روسري و مانتو و معمولا ميني ژوپ مي پوشد.»





















باطل کردن بی دلیل کارتهای بانکی زندانیان زندانهاي گوهردشت و تهران توسط بانك پاسارگاد

در یک اقدام غیر قانونی بانک پاسارگاد تمام کارت های زندانیان استان تهران و زندان  گوهردشت (رجایی شهر کرج)  را باطل  و بابت صدور  کارت جدید از زندانيان مبلغ 20000 ریال وصول کرده است.  این در حالی است که مدت اعتبار اکثر کارتها تا تاریخ آبان 95  ذکر شده بود. 
مقامات زندان رجایی شهر کرج ضمن باطل کردن کلیه کارتهای بانکی زندانیان, به آنها اعلام کرده اند با پرکردن فرم جدید و پرداخت هزینه آن نسبت به دریافت کارتهای جدید اقدام کننند.
این درحالی است که برای باطل کردن کارتهای زندانیان ,که اکثرا کارتهای بانک پاسارگاد است هیچ دلیلی موجه ای عنوان نشده است.
بیشتر از 5000 زندانی در زندان رجایی شهر کرج زندانی هستند که بابت باطل کردن و صدور کارت جدید از هر زندانی مبلغی درخواست شده است. این در حالی است که اکثر زندانیان به دلیل شرایطی که در آن بسر می برند از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند.
بنابه اين گزارش زندانيان عليه اين اقدم غير قانوني اعتراض نموده ولي  اعتراض زندانیان  تا كنون  راه بجایی نبرده است. زيرا  زندانبانان  زندان  نيز در برابر این اقدام مزورانه و غیر قانونی سکوت کرده اند. 
 در زندان رجایی شهر بیش از 5000 زندانی نگهداری می شود که می شود گفت با یک حساب سر انگشتی بانک پاسارگاد  مبلغ   100/000 /000  کاسب شده است و این آمار را به تمام زندانیان استان تهران تسری داده اند.
زندانيان نوشته اند به اين مي گويند راهزني و دزدي در ملاء عام، حال بگرد  و پيدا كن پرتقال فروش را! 
گفتني است كه در نظام مافيايي و سرتاپا جنايت و فساد ولايت فقيه دزدي و جنايت دو روي يك سكه هستند. باندهاي رنگارنگ و هم ذات اين رژيم كه تا مرفق دستشان به خون مردم ايران و كشورهاي منطقه آلوده است، براي غارت و چپاول و ادامه بقاي نظامي كه بر اين اساس استوار است  جنايت مي كنند و مقاومت و مبارزه فرزندان مردم ايران بويژه زندانيان سياسي دلير و مقاوم براي كوتاه كردن دست اين دزدان و راهزنان جنايتكار از مْلك و ملت ايران است.

حبیب خبیری, درفش قهرماني ستارگان ورزشي ايران

”حبيب خبيري عضو تيم ملي فوتبال ايران در سالهاي ۵۶ ۱۳ تا   ۱۳۶   از بزرگترين قهرمانان ورزشي ايران بود كه فه افتخار كاپيتاني تيم ملي ايران  در سال  ۸ ۵ ۱۳   نائل شد و در اوايل سالهاي سياه حاكميت خميني  در دفاع ازآرمان آزادي و حراست از شرف و حيثيت مردم ايران در برابر رژيم خونخوار آخوندي قد بر افراشت و سرانجام در ۳۱ خرداد۱۳۶۳-۲۱ژوئن۱۹۸۴، توسط لاجوردي جنايتكار ناجوانمردانه به جوخه اعدام سپرده شد.” 
(از كتاب شكست ناپذيران به قلم حسن نايب آقا عضو پيشين تيم ملي ايران و باشگاه هْما)
حبیب خبیری کاپیتان محبوب تیم ملی ایران درفش قهرمانی ستارگان ورزشی ایران بر فراز تپه‌های خون آلود اوین است.
حبیب خبیری ورزشکار قهرمانی بود که پس از عبور پیروز و سرفرازانه از میدانهای ورزشی به راستی از پله‌های افتخار و شرف خلق بالا رفت و در اوج اوج، تنها به‌خاطرمجاهدبودن و دفاع از آرمانهای توحیدی سازمان مجاهدین خلق ایران، به دستور خمینی خون آشام، ناجوانمردانه به جوخه اعدام سپرده شد.
مجاهد شهید حبیب خبیری در مردادماه سال ۱۳۶۲توسط گروهی از بدنامترین عناصر سپاه پاسداران دستگیر و روانه زندان اوین شد. نزدیک به یک سال زیر شکنجه بود تا حاضر به ندامت و مصاحبه تلویزیونی شود و به آرمانهای مجاهدین پشت کند، اما این قهرمان بزرگ ملی، تا آخرین لحظه بر آرمانهای انقلابی و توحیدی خود پافشاری کرد و سرانجام در۳۱ خرداد۱۳۶۳  توسط لاجوردی دژخیم، اعدام شد و نامش بر بالاترین قله شرف و افتخار ورزشکاران ملی ایران جاودانه شد. 
در سالگرد شهادت این قهرمان سرفراز ملی، یاد او را گرامی می‌داریم و بر ادامه راهش تا بر انداختن رژيم ضد ايراني و ضد انساني ولايت فقيه وبرپايي ايراني آزاد و آباد و دمكراتيك و مردمي و عاري از ستم و استثمار پای می‌فشریم. 

فراخوان به به جلوگیری از اقدام شرم‌آور دولت استراليا عليه پناهجويان ايراني

یک نشریه استرالیایی گزارش داد بر اساس مذاکراتی که تازگی انجام شده قرار است مهاجران غیرقانونی ایرانی به کشورشان بازگردانده شوند. استرالیا وعده داده درصورت همکاری  رژيم ایران امتیازهایی به این کشور بدهد.
مقاومت ايران زدوبند دولت استرالیا و تهران برای استرداد پناهجویان ایرانی را قویاً محکوم  نمود. دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران با انتشار اطلاعيه اي   به پارلمان، احزاب سیاسی استرالیا و مدافعان حقوق‌بشر به جلوگیری از این اقدام شرم‌آور فراخوان داد.
در اين فراخوان چنين آمده است:
مقاومت ایران زدوبند دولت استرالیا با فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران علیه پناهجویان ایرانی را قویاً محکوم می‌کند و از دولت استرالیا می‌خواهد به بدرفتاری و اخراج پناهجویان خاتمه دهد و با اعطای حق پناهندگی به آنان، اجازه ندهد این پناهجویان در خارج از حاکمیت رژیم آخوندی نیز با ظلم و تبعیض و فقر و گرسنگی و خطر مرگ مواجه باشند.
دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران با انتشار اطلاعيه اي ”زدوبند دولت استرالیا” و رژيم آخوندها ” برای استرداد پناهجویان ایرانی را قویاً محکوم ” كرد.
متن اين اطلاعيه كه در سايت همبستگي ملي انتشار يافته است بدين شرح است:
مقاومت ایران با تأکید بر این‌که دولت استرالیا مسئول امنیت پناهجویان و پناهندگان ایرانی است، پارلمان، احزاب سیاسی و سازمانهای مدافع حقوق پناهندگان در استرالیا را به اقدام فوری برای جلوگیری از بازگرداندن این پناهجویان به ایران، فراخواند و از عموم ایرانیان مقیم استرالیا خواست به یاری هموطنانی که از جهنم سرکوب و فقر و فساد آخوندی گریخته‌اند، برخیزند.
اعمال فشار و بازگرداندن پناهجویان در حالی صورت می‌گیرد که امواج فزاینده سرکوب و مجازات وحشیانه اعدام هر روز از مردم به‌ویژه جوانان ایرانی قربانی می‌گیرد. تنها در دوران ریاست‌جمهوری روحانی 1800زندانی اعدام شده‌اند. در چنین شرایطی برگرداندن پناهجویان به جهنم آخوندی به هر بهانه‌ای که باشد معنایی جز همدستی با آخوندها در سرکوب مردم ایران ندارد.
بنا بر نوشته رسانه‌های خبری رژیم «ایران و استرالیا در حال دستیابی به توافقی هستند که بر اساس آن مهاجرانی که فاقد شرایط پناهجویی هستند و از طرفی بازگشت داوطلبانه به ایران را نمی‌پذیرند، به ایران باز گردانده شوند». بنابراین خبر «دولت استرالیا در مقابل بازگشت مهاجرانی که فاقد شرایط پناهجویی هستند، بورسیه‌های مختلفی به دانشجویان ایرانی اعطا می‌کند» (خبرگزاری حکومتی ایرنا-29خرداد). بورسیه‌هایی که در اساس به پاسداران و مزدوران رژیم تعلق می‌گیرد.
وزارت امور خارجه رژیم نیز با وقاحت تمام فرار مردم جان به لب رسیده از جهنم آخوندی را «ناشی از تبلیغات ایران هراسانه غرب که از ایران سیاه‌نمایی و از خارج بهشت نمایی می‌کنند» دانست.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
31خرداد 1394 (21ژوئن 2015)

هدف از گردهمايي ويلپنت

گردهمايي بزرگ شوراي ملي مقاومت ايران در سالن ويلپنت پاريس امسال علاوه بر كميت و كيفيت شركت كنندگان و سازماندهي و نظم چشمگيري كه داشت، يك تفاوت با گردهمايي هاي قبلي داشت.
اما ابتدا يك توضيح ضروري مي نمايد كه هدف از اين گردهمايي ها براي شوراي ملي مقاومت ايران چيست؟
روشن است هدف پيش برد يك خط و يك سياست است كه لازمه پيشبردش برخورداري از يك جهت گيري درست است. شوراي ملي مقاومت ايران به عنوان يك جنبش اپوزسيون بر آمده از شرايط تاريخي و سياسي ، اجتماعي و فرهنگي ايران خود را متعلق به مردم ايران و كشور ايران و نماينده ملت و سرزمين خود ميداند و مي گويد اين مردم ايران و جنبش مقاومت آزاديخواهانه آنان ست كه حرف اول و آخر را درباره ايران مي زند و سياست درست اين است رژيم حاكم بر ايران كه يك رژيم استبدادي و بنيادگرا و حامي تروريسم و بي ثباتي و در تلاش براي دست يابي به بمب اتم است به عنوان نماينده كشور ايران و ملت ايران شناخته نشود، بلكه از جامع بين المللي طرد و منزوي و از آن در منطقه خلع يد شود.
شوراي ملي مقاومت ايران، رژيم ولايت فقيه را منشاء اصل
ي صدور بحران و تروريسم و بنيادگرايي ميداند و سياست مماشات با اين رژيم را نيز عامل اصلي ادامه بقاي اين رژيم و رشد و گسترش بنيادگرايي و دخالت هاي اين رژيم در كشورهاي منطقه ميداند. از اين رو غرب براي معامله و مماشات با اين رژيم جنبش مقاومت را به درخواست آخوندها در ليست سياه قرار داد و سالها بود كه گردهمايي ها ي مقاومت براي برداشتن اين ليست گذاري ننگين بود و اين هدف را در اولويت داشت كه آن را
محقق كرد. از سال گذشته هدف سياسي گردهمايي شوراي ملي مقاومت كه با صدها شخصيت سياسي و دهها هزار شركت كننده از سراسر دنيا برگزار شد به چالش كشيدن سياست مماشات و تحميل سياستي كه خواست مردم ايران است بود.
دراين سياست شوراي ملي مقاومت با توجه به رويدادهايي كه پيش آمد بويژه ظهورداعش و خطر بنيادگرايي كه سالها بود شوراي ملي مقاومت بر آن تاكيد داشت موضوع محوري سياست دنيا شد و زمينه بيشتري براي شنيدن صداي جنبش مقاومت فراهم گرديد، بگونه اي كه  مريم رجوي از طريق يك ويدئو كنفرانس كال در جلسه استماع كنگره آمريكا شركت جست و مواضع درست مقاومت براي مقابله با بنيادگرايي را تشريج نمود.
مريم رجوي روز شنبه 23 خرداد 1394 در گردهمايي با شكوه  ويلپنت كه   همبستگي بين المللي عليه بنيادگرايي ناميده ميشود، گفت:  ”ما به اين جا آمده‌ايم تا صدا و سخن صاحبان حقيقي ايران، يعني مردم ايران را به گوش جهان برسانيم. در يك هياهوي بي‌وقفه بر سر برنامة شوم اتمي و سه جنگ ضدانساني در منطقه، كساني به نام ايران سخن مي‌گويند كه دشمن ايران و ايراني‌اند.
مردم ايران، نه سلاح اتمي مي‌خواهند، نه دخالت در عراق و سوريه و يمن و نه استبداد و شكنجه و زنجير. مردم ايران دهها ميليون معلم، دانشجو، پرستار و كارگر به جان آمده‌يي هستند كه آزادي و دموكراسي مي‌خواهند و كار و  معيشت. حرف آ‌نها اين است كه:اولاً، ولايت فقيه به پايان كار خود رسيده است.ثانياً، از نقض حقوق بشر در ايران، تا بن‌بست اتمي و از بحران منطقه، تا مقابله با گروه داعش راه‌حل يكي و فقط يكي است و آن سرنگوني خليفة ارتجاع و تروريسم در ايران است.”
اين مواضع در تقابل با سياست اوباما است كه ميخواهد با رژيم ايران براي مبارزه با داعش! همكاري داشته باشد و در عمل مي بينيم هيچ موفقيتي هم نداشته و بيشتر اوضاع را پيچيده و بحراني تر كرده و داعش در عراق به تصرف شهر رمادي مبادرت نمود و در يمن سپاه پاسداران رژيم با حمايت از حوثي هاي مزدور دست به كودتا زد و براي تصرف يمن خيز برداشت كه واكنش عربستان و كشورهاي منطقه را در پي داشت.
امروز رژيم تلاش مي كند در حالي كه درسوريه در حمايت از اسد به كشتار مردم و كودكان ادامه ميدهد در يمن اشك تمساح بريزد و از موضع يك ناجي حرف بزند! كه بعد كشف مواد منفجره و ردپاي پاسداران دم خروسش را نمايان مي كند. در چنين اوضاع و احوالي برگزاري گردهمايي امسال شوراي ملي مقاومت ايران تفاوتش چشمگير است. سياست تغيير رژيم كه سياست اصلي شوراي ملي مقاومت ايران و خواست و آرزوي مردم ايران است موضوع محوري اين گردهمايي است. آنچه در روزنامه واشنگتن تايمز  اينجا  به عنوان برنامه تغيير رژيم براي ايران آورده شده دنبال كردن خط و سياستي است كه گردهمايي ويلپنت و اعتراضات اجتماعي داخل ايران پشتوانه مبنايي آن و شرايط بين المللي كه توجه به خطر بنيادگرايي و راه حل براي آن كه نه امنيتي بلكه شناخت و تشخيص درست و منشاء و علل بروز اين پديده و تقابل فرهنگي با آن است كه تماما در توان و ظرفيت و تجربه جنبش مقاومت ايران است كه سي و هفت سال است با غول بنيادگرايي در مبارزه و نبرد مي باشد، اهميت و ضرورت تحققش را بيش از پيش برجسته نموده و در چشم انداز قرار داده است.
اگر قبول داشته باشيم سياست مماشات با اين رژيم راه بند اصلي تغيير رژيم در ايران است و اين سياست باعث گرديده رژيم  سياست سركوب  مطلق در داخل و صدور بحران و تروريسم و دخالت در امور كشورهاي منطقه به قول خودش جبهه حفظ نظام را در سوريه و لبنان و يمن و ...ببندد و با محاصره ظالمانه و كشتار مجاهدين در اشرف و ليبرتي كه همين سياست جاده صاف كن و مباشر آن بود با دست باز تري به يكه تازي در عراق و سوريه و ... بپردازد.  نمونه اي از سياست  كثيف مماشات را اخيرا سايت العربيه به نقل از مقامات يمني بازگو نموده كه: «برخی منابع سیاسی یمنی گزارش دادند که بخشی از گفت و گوهای غیر علنی در مسقط پایتخت عمان، که با مشارکت آمریکا صورت گرفت، درباره تسلیم عدن و برخی مناطق جنوب به گروه حوثی ها و یک جریان نزدیک به ایران در «جنبش جنوب» بوده است.»
 براي در هم شكستن اين سياست كثيف و مخرب كه بهايش را مردم ايران و عراق و سوريه و يمن و ... مي پردازند، بايستي افكا عمومي مردم دنيا را با خود همراه و هم سو نمود. كاري كه  شوراي ملي مقاومت در گردهمايي خود در ويلپنت كرد و يك همبستگي جهاني و يك جبهه بين المللي ضد بنيادگرايي ايجاد نمود كه به پشتوانه آن است سياست مداران اين كشورها مي توانند در دفاع از سياست تغيير رژيم در ايران سخنراني كنند و تلاش نمايند.
خبرگزاري فارس وابسته به سپاه پاسداران رژيم به هدف سياسي گردهمايي ويلپنت اذعان مي كند و مي نويسد:  سخنرانان در اين گردهمايي  رژيم ايران را  «مركز واقعي افراطگرايي اسلامي در منطقه»  ناميدند.
اين سياست از آنجايي كه سياستي درست با پشتوانه اي از رزم و خون و تلاش سي و چند ساله و مقاومتي سازمانيافته و آگاه و بالغ در اشل دولتي با ثبات و قدرتمند است، در حاليكه در دنياي واقعيت اپوزسيوني در تبعيد و پراكنده  خارج از سرزمين خود مي باشد كه سازمان و هسته اصلي رزمنده اش در محدوديت و زنداني ظالمانه قرار دارد و اين منشاء انگيزه و نبرد و قيام براي تغيير آزادي عمل آن را ندارد تا همه ظرفيت و پتانسل بالفعل و بالقوه خود را به ميدان بياورد، پتانسيلي كه شرايط ملتهب ايران بدان نيازمند و آن را مي طلبد. شرط  و مبنايي  كه  شرايط تغيير و  انفجاري جامعه را به  نقطه جهش و تكامل  خود كه همانا قيام براي سرنگوني است مي رساند. اين سياست در فاز آخر مرحله سرنگوني در پي تحقق اين امر است و گردهمايي ويلپنت كه گامي بلند و كيفي  و به پيش براي شوراي ملي مقاومت و سياست تغيير و سرنگوني و منزوي كردن سياست مماشات بود كه از درك  درست شرايط و يك  ضرورت تاريخي و اجتماعي ناشي ميشود كه بيش از پيش زمان برايش مناسب و محيا گرديده است. زماني كه بنيادگرايي تهديد جدي و  منشاء رُشد و گسترش آن در ايران بوده و هست و با نابودي آن مي توان اين خطر را دفع نمود و از شرش خلاص شد.

بريگادهاي بين المللي نماد همبستگي بين المللي در اسپانيا ونمادي از همبستگي بين المللي عليه بنيادگرايي در ويلپنت


 مريم رجوي روز شنبه 23 خرداد 1394 در گردهمايي با شكوهي  در سالن ويلپنت پاريس كه  همبستگي بين المللي عليه بنيادگرايي ناميده ميشود، گفت:  ”ما به اين جا آمده‌ايم تا صدا و سخن صاحبان حقيقي ايران، يعني مردم ايران را به گوش جهان برسانيم. در يك هياهوي بي‌وقفه بر سر برنامة شوم اتمي و سه جنگ ضدانساني در منطقه، كساني به نام ايران سخن مي‌گويند كه دشمن ايران و ايراني‌اند

مردم ايران، نه سلاح اتمي مي‌خواهند، نه دخالت در عراق و سوريه و يمن و نه استبداد و شكنجه و زنجير. مردم ايران دهها ميليون معلم، دانشجو، پرستار و كارگر به جان آمده‌يي هستند كه آزادي و دموكراسي مي‌خواهند و كار و  معيشت. حرف آ‌نها اين است كه:اولاً، ولايت فقيه به پايان كار خود رسيده است.ثانياً، از نقض حقوق بشر در ايران، تا بن‌بست اتمي و از بحران منطقه، تا مقابله با گروه داعش راه‌حل يكي و فقط يكي است و آن سرنگوني خليفة ارتجاع و تروريسم در ايران است.”
 ياد آوري يك تجربه تاريخي كه ايراني ها نيز در آن نقش به سزايي داشته اند براي درك اين گردهمايي و تركيب شركت كننده در آن ضروري است.   تجارب تاريخي از نبرد آزادي و فاشيسم در اسپانيا تشكيل بريگاد مقاومت بين المللي
در جنگ داخلي اسپانيا كه به قول ارنست همينگوي ”براي خدا و براي شيطان ميجنگيدند” واحدهاي بريگاد 
بين المللي در كنار توده هاي مردم اسپانيا براي آزادي، حقيقت، اعتلاي انساني ونفرتي بي پايان از ديو فاشيسم جنگيدند. از اولين روزهاي شورش نظاميان در روزهاي پس از 18 ژوئيه زمانيكه گروه ژنرالهاي فاشيست با حمايت هيتلر و موسوليني بر عليه جمهوري شوريدند و ميپنداشتند كه ظرف چند روز آنرا در هم خواهند شكست، ضد فاشيستهاي آلمان، ايتاليا و لهستانيهاي پناهنده به فرانسه و بسياري از فرانسويان و آزاديخواهان سراسر جهان و نيز تمام ضد فاشيستها و بسياري روشنفكران سراسر جهان كه مقدوراتشان اجازه ميداد براي دفاع ازجبهه خلق اسپانيا به جمهوريخواهان پيوستند. از ماه اكتبر 1936 داوطلبان مختلف از 53 كشور منجمله از ايران كه عده آنها مجموعا به 35 هزارنفر ميرسيد در كادر بريگادهاي بين المللي براي مبارزه با فاشيسم به اسپانيا رفته و در كنار خلق اسپانيا قرار گرفتند. 
اين عده با آنكه هنوز آمادگي كامل نداشتند در سهمگين ترين ميدان هاي نبرد شركت كردند و با نثار خون خود همبستگي واقعي بين المللي راعملا نشان دادند. داوطلبان بريگاد بين المللي از همان ماه نوامبر 1936 در نبردهاي سخت و قهرمانانه دفاع از مادريد شركت كرده و مادريد را نجات دادند، عليرغم كمي نفراتشان، در ميدانهاي بزرگ نبرد مانند ”گوادالاژارا” و”برونتي”و ” تروئل” نقش عمدهاي ايفا نمودند. عده بسياري از آنها بعد از بازگشت، و با آغاز جنگ جهاني دوم در ميهن خود با فاشيسم جنگ را ادامه دادند.بسياري از آنان گروه گروه به فرانسه رفته و در كنار خلق فرانسه بر عليه اشغالگران فاشيست هيتلري جنگيدند. تاثير آنها مخصوصا در افكار عمومي جهان بسيار زياد بود و مظهر تعهد قهرمانانه ضد فاشيسم بودند و تقريبا يك سوم آنها در نبردهاي مختلف شهيد شدند. 

تاريخچه

اسپانيا کشوري واقع در شبه‌جزيره ايبري در جنوب غربي اروپا و از اعضاي اتحاديه اروپا است، نام رسمي اسپانيا، پادشاهي اسپانيا و پايتخت آن، مادريد مي‌باشد. حکومت اسپانيا تا۱۹۳۱ مشروطه بود و در آن سال به جمهوري تبديل شد. در ژوئيه ۱۹۳۶ ارتش اسپانيا کوشيد دولت جمهوري اسپانيا را ساقط کند. نتيجه اين عمل جنگ داخلي گستردهاي بود. اين جنگ داخلي در واقع پيش درآمدي است بر جنگ جهاني دوم و تجربهاي بسيارتلخ در تاريخ قرن ما، در حقيقت اين جنگ، نوعي جنگ صليبي آزاديخواهان جهان براي مقابله با فاشيسم بود. آنان با هر عقيده و مرامي از سراسر جهان حتي از ايران، چين، ژاپن و آمريكا به راه افتادند و خود را به اسپانيا رساندند تا آزادي را نجات دهند. كمتر موضوعي در قرن 20توانسته است اينچنين همبستگي بين المللي را برانگيزاند و براي نبرد و جانبازي از سراسر جهان به اسپانيا گسيل كند، عده ايي از بزرگترين روشنفكران، شاعران و نويسندگان جهان در ميان اين داوطلبان بودند: 
از آمريكا: ارنست همينگوي و جان دوس پاسوس 
از انگلستان: آرتور كستلر و جرج اورول و استيون اسپندر و لويي مك نيس و كريستوفر كادول 
 از فرانسه: سيمون ويل وژرژ برنانوسو اندره مالرو و سنت اگزوپري 
از شوروي: ايليا ارنبورگ
 ازشيلي: پابلو نرودا و بسياري از شاعران و هنرمندان و نويسندگان خود اسپانيا مانند لويي آراگون و ژه زه برگامن نويسنده آزاديخواهي كه خود كاتوليك بود.
 عده اي از مورخان معتقدند كه اگر دولتهاي غربي در اين مرحله به فكر سركوب فاشيسم مي افتادند شايد دنيا با فاجعه جنگ جهاني دوم روبرو نميشد اما دوسال تمام اروپا در برابر تهديد مداوم جنگي كه هيتلر از نظر فني توانائيش را نداشت عقب نشيني كرده بود.. ...!!
سالهاي 1917تا 1931 سالهاي بحراني اسپانيا است، زندگي گران پس از جنگ اول و آثار جنگ، اختلافات فاحش طبقاتي را حادتر ميكند، جنگ، توده ايي رابه نيستي و معدودي را به اوج ثروت ميرساند. اوج نارضايتي عمومي آثار خود را در ماه مه در يك جنبش نظامي متبلور ميكند. افراد پياده نظام ”شوراهاي اداري” را براي مبارزه با نظام هزار فاميل تشكيل ميدهد. طرفداران خودمختاري، رفرميستها، راديكالها و سوسياليستها خواهان احضار مجلس نمايندگان ميشوند، در بارسلون اجتماع غير قانوني مركب از 80 نماينده مخالف دولت تشكيل ميشود و خواهان قانون اساسي مي گردد. اين اجتماع سركوب و پراكنده ميشود، دولت كه بحراني بودن وضع را درست برآورد نكرده بود در ماه ژوئيه با يك جنبش سوسياليستي كه جايگزين حركت پراكنده سابق بود درگير ميشود، اعتصاب شهرهاي والانسيا، سانتياگو و بيلبائو را فرا ميگيرد. در 13 اوت اعتصاب همگاني سراسر اسپانيا را فرا ميگيرد. ارتش دو روز بعد در 15 اوت اعتصاب كنندگان را با مسلسل درو ميكند، در شمال و كاتالان,  معدنچيان با نيروهاي اعزامي به يك نبرد واقعي دست ميزنند.
 قيام سراسري موقتا سركوب ميشود و دولت موقتا از نو نظم را مستقر ميكند. رهبران سوسياليست دستگير ميشوند و رژيم اسپانيا به مدت 5 سال در تشنجات مرگ به حيات خود ادامه ميدهد. در فاصله سالهاي 1917 تا 1923 به مدت 6 سال اسپانيا شاهد 6 بحران عمومي و 30 بحران قسمتي ميگردد، نابساماني اوضاع هر روز بيشتر ميشود و اعتصابات و جنبش سنديكايي كارگران هر روز وسيعتر ميگردد. سال 1929 سال بحران جهان صنعتي است اما كشاورزان زودتر به حركت درميآيند. در اندلس سالهاي 1918 تا 1921 سالهاي بلشويك ناميده ميشود. درسال 1921 تروريسم بيداد ميكند، شرايط براي اعمال فشار و سركوبي و استقرار فاشيسم فراهم ميشود و ژنرال ”پريمودي ريورا” قدرت را بدست ميگيرد و ديكتاتوري بر قرار ميگردد. در فاصله 1923 تا 1930 ديكتاتوري حكومت ميكند. در سال 1925 حكومت نظاميان به غير نظاميان بدل ميشود و در سال 1927 به تشكيل مجلس مشورتي اقدام ميكند و در سال 1929 طرح يك قانون اساسي را ميريزد ولي همه اينها نه تغييري در ماهيت ديكتاتوري و نه تغييري در طرز حكومت وي ميدهد. مسئله ارضي كه مهمترين مسئله اسپانيا است بكلي فراموش ميگردد. رژيم براي فريب كارگران به اقداماتي متوسل ميشود، اما در عوض اعتصاب قدغن ميشود، رهبران ملي و نمايندگان دانشجويي همه تبعيد ميشوند، وضع آنچنان بحراني ميگردد كه صاحبان صنايع و سرمايه هاي مالي و خارجيان ديگر حاضر به ادامه قمار بر سر حكومت ژنرال نميشوند، حتي بخشي از ارتش (توپخانه) ناراضي است و تلاشهايي براي كودتا صورت ميگيرد، وضعيت اقتصادي از قبل، يعني ازبحران جهاني سرمايه داري خرابتر ميشود، واحد پول پزتا تنزل ميكند ژنرالها دست از حمايت ديكتاتور ميكشند، ”ژنرال پريمو دي ريورا ”بناچاردر 30ژانويه1930 كناره ميگيرد و كمي بعد در پاريس ميميرد.

سقوط رژيم سلطنتي و استقرار جمهوري 
حكومت نيمه ديكتاتوري ژنرال برنگوئر براي مدت موقتي (حدود يك سال 1930 تا 1931 ) ادامه مييابد، بعد از سقوط ديكتاتور، احزاب قديمي حيات خود را از سر ميگيرند. جناحهاي مختلف ضد سلطنت، منشور ”سن سباستين” را براي استقرار جمهوري امضا ميكنند. در اين منشور معتدلين، راديكالها، رهبران احزاب جوانتر، كاتالانهاي جمهوريخواه و سوسياليستها شركت دارند. ماه نوامبر 1930 ماه تلاطم هاي بزرگ اجتماعي است، رهبران تبعيدي به اسپانيا باز ميگردند، تظاهرات دانشجويي اوج ميگيرد. دستجات نظامي مستقر در ”جسا” منتظر نمي مانند و خود در 12 دسامبر اعلان جمهوري كرده و به سمت ”هوسكا” حركت مينمايند، در ”آيربي”با مقاومت روبرو شده و دوتن از رهبران جوان اين شورش جمهوريخواه سروان گالان و سروان گريك، تير باران ميشوند، رهبران كميته جمهوري هم به زندان انداخته ميشوند، احزاب از شركت در انتخابات رژيم نيمه ديكتاتوري سرباز ميزنند و ”برنگوئر” در مقابل مشكلات جاي خود را به آخرين كابينه سلطنتي ميدهد. در انتخابات شهري 12آوريل برخلاف انتظار حكومت وقت مترقي ترين جناح چپ در اغلب حوزه ها پيروز ميشود. دو روز بعد در 14آوريل 1931در بارسلون، ايبر وسن سباستين جمهوري اعلان ميشود. شاه آلفونس سيزدهم بدون استعفا فرار ميكند اما از حقوق سلطنت صرفنظر نكرد، كارگران در لذت استشمام آزادي بخود نويد اميد آينده ميدهند، روشنفكران، جمهوري خواهان قديمي در مقابل اين انقلاب بدون خونريزي، به پختگي سياسي اسپانيا تهنيت ميگويند، اما تجارب چند سال جمهوري نشان از حوادثي ميدهد كه در آينده خواهيم ديد.

جمهوري (1931-1936 ) 
جمهوري با كوهي از مشكلات در دو سال اول خود درگير بود، مجلس انتخابي ماه مه 1931 نماينده اكثريت جمهوريخواه و سوسياليست بود، خواست توده هاي ميليوني اسپانيا و حاصل ساليان دراز مبارزه از بطن آثار رژيم كهن سر برآورد، بنظر ميرسيد كه پارلمانتاريسم خالص پيروز شده است. نام اسپانيا به جمهوري كارگران تغيير پيدا كرد، مجلس واحدي پيش بيني شد و وزراء در هر لحظه مسئول بودند، حق راي براي زنان و سربازان شناخته شد، اولين رئيس جمهور انتخابي آلكالازامورا در حفظ توازن بين نيروها نقش حساسي بازي ميكرد. جمهوري ائتلافي از نيروهاي مختلف ملي با تمايلات گوناگون بود، بازتاب اين تمايلات در جنبه هاي مختلف زندگي اسپانيا بزودي منعكس شد.
 عمده ترين مسائلي كه جمهوري ميبايست جوابگوي آنها باشد عبارت بود از: 
-مسئله ارضي
مسئله ارضي از عمده ترين مسائل اسپانيا بود، نيمي از خاك اسپانيا متعلق به 50 هزار نفر از اعيان و اشراف بود و رفرم ارضي تنها رفرم بنياني بود كه جمهوري انجام آن را رسماً تقبل كرد، ولي به علت تركيب ائتلافي دولت، با خواسته‌هاي گوناگون، توافق قطعي بر سر چگونگي رفرم تا 15 سبتامبر 1932 به تعويق افتاد، ولي تصميمات موقتي مانند منع اخراج اجاره كاران و جلوگيري از جابجايي نيروي كار اتخاذ شده بود. در ماهيت رفرم كمونيستها طرفدار شعار: ”زمين از آن كسي است كه روي آن كار ميكند”، سوسياليستها طرفدار زمين متعلق به دولت، بهره برداري از آن در اختيار سنديكاهاي كشاورزي” و ليبرالها خواهان ”مالكيت فردي” و كاتوليكها خواهان ”مالكيت خانوادگي و پرداخت غرامت” بودند. بالاخره رفرم ارضي در 15 سپتامبر 1932 به تصويب رسيد و موقتا فقط بر نواحييي كه عمدتا بزرگ مالكي در آنجا بيشتر وجود داشت عمل ميشد.كودتاي شكست خورده نظامي ”سن جرجيو” در ماه اوت 1932 بر عليه جمهوري به اجراي طرح شدت لازم را بخشيد و خلع مالكيت بزرگان اسپانيا، بدون پرداخت غرامت صورت گرفت و دستمزدها كه در حدود 30 سال به ميزان 3 پزوتا ثابت مانده بود به 5 پزوتا افزايش يافت. 
-كليسا
مذهب در كليسا هميشه از مرتجعترين دستگاههاي حامي دولت بوده است و به همين جهت حل مشكل كليسا از مبرمترين وظايف جمهوري بود. عبور از كليساي قديم به يك سيستم بازتري نظير فرانسه و جدايي مذهب از دولت يك جهش براي جمهوري محسوب ميشد. كاتوليك هاي ليبرال كه در دولت نماينده داشتند جدايي از كليسا را پذيرفتند ولي قطع رابطه فقط كافي نبود، جمهوري خواهان در نيروي كليسا خطراتي احساس ميكردند، به همين جهت كليسا و مؤسسات مذهبي را شامل قوانين محدود كنندهاي كرد و رئيس جمهوري اعلام كرد كه اسپانيا ديگر كاتوليك نيست، اقدامات افراطي بعضي از گروهها چون آتش سوزي كليساها و..... بهانه كافي را بهدست مقامات كليسا و مرتجعين براي تحريكات ضد جمهوري ميداد. اين عمليات براي عده اي پيروزي و براي عده ا ي ديگري تجاوز غير قابل تحمل به آزادي محسوب ميشد، اسقفها خيلي زود به اعتراض پرداختند و از سوي جمهوري مورد تعقيب قرار گرفتند. بدين ترتيب كليسا براي ضربه زدن آماده و با ديگر مرتجعين در توطئه ها شريك ميشد.
-ارتش
دستگاه ارتش، دستگاه سركوبي خلقهاي اسپانيا بود و نظاميان بويژه ”گارد سيويل” خطر ناكترين قسمت ارتش بود. براي مقابله با اين وسيله سركوبي سلطنت طلب اقداماتي صورت گرفت، ولي ماهيت رفرميستي جمهوري مانع فيصله قطعي شد. براي كاهش قدرت ارتش، 10هزار نفر از سلسله مراتب ارتش بازخريد و بازنشسته شدند ولي اين عده كماكان سلطنت طلب باقي ماندند. جمهوري چون از قدرت گارد سيويل نگران بود از منحل كردن آن بيم داشت ولي براي كنترل آن دست به تشكيل گارد ديگري به نام گارد ضربت نمود. عدم قاطعيت در مقابله با گارد سيويل به لطمات گرانباري از طريق شركت اين گارد در ائتلاف مرتجعين منجر شد كه بعد تبديل به اهرم سركوب جمهوري و مردم شد.
-مليتها 
مليتها با مبارزات پيگير خود در استقرار جمهوري سهم عمده اي داشتند و از طريق نيل به نوعي خودمختاري در امورات داخلي خود خواهان شكوفايي فرهنگ خود بودند. ولي اعلان جمهوري مليتها از حدود منشور سن سباستين تجاوز ميكرد، به هر صورت اختلاف در كادر مذاكرات انجام شده در چهار چوب منشور حل ميگردد به اين ترتيب حق خودمختاري براي مليتها برسميت شناخته ميشود. 
-آموزش، پرورش
به رغم اينكه از 24ميليون مردم اسپانيا 12ميليون نفر بيسواد بودند اما مشكل ديگر و مهمتر در درجه اول جدايي سيستم آموزش از نفوذ كليسا بود كه فقط 600هزار محصل ديني داشت، اقدامات لازم مي بايست از سطح ابتدايي ترين مراحل آموزشي آغاز گردد، امري كه با كمبود امكانات مواجه ميشد. در سطح دبستان 27هزار واحد تازه ضروري بود ولي فقط اعتبار بناي 7هزار واحد وجود داشت كمبود معلم و آموزش دهنده نيز مشكل عمده ديگري بود در سطح دبيرستان و دانشگاه بايستي ابتدا از سيستم قبل رهايي مييافت و از نمونه مؤسسات آزاد كشورهاي پيشرفته الگو برداري ميشد.

اقدامات جمهوري و عكس العمل جبهه ارتجاع 
در چنين وضعيتي عكس العمل از جانب سرمايه داران داخلي و خارجي و كليسا و بزرگ مالكان و.... قابل پيش بيني و سريع بود، از همان اوائل سال 1931 و اعلان جمهوري فرار سرمايه ها شروع شد. به دليل عواملي نظير كندي اجراي رفرم ارضي، بحران عمومي سرمايه داري، عدم قاطعيت در مبارزه بي امان با نيروهاي ارتجاعي، كم كم موجبات نارضايتي توده هاي كارگر، دهقان را از طرفي و بوجود آمدن جبهه بنديهاي مرتجع را بر عليه جمهوري از سمت ديگر فراهم كرد. گارد سيويل با خودرأيي كامل به كشتار دهقانان دست ميزد. 
 كينه عميق مردم از گارد سيويل هر روز بيشتر ميشد و آنها را گاه به رودرويي مستقيم مي كشاند. اوج اين كشاكش در شهر”ويهجاس” در ايالت آندلس اتفاق افتاد. سركوب يك كودتاي آنارشيستي 21 قرباني بجا گذاشت كه از آن ميان 15 نفر بدستور گارد ضربت تير باران شده بودند، دهقانان نا اميد از رفرم ارضي كه كند انجام ميشد از سال 1923 از جمهوري بريده و به آنارشيستها پناه بردند. دولت در مقابل جنبش كارگري آنارشيستي به اقدامات حاد متوسل ميشود، در ژوئيه 1931 اولين قربانيان كارگر در سويل به خاك ميافتند و در سپتامبر همين سال فرماندار بارسلون تضمين هاي ليبرال قانون اساسي را با قانون دفاع از جمهوري معلق ميكند. شورش در 1933 به كاتالان كشيده ميشود، ارتش شورش را در هم ميشكند و رهبران قيام تبعيد ميگردند. در ژانويه 1933فدراسيون آنارشيستي ايبري ( FAI) در صدد اعتصاب عمومي تازه اي برميآيد و آن را با هيجان و اعتراض  دهقانان  مي آميزد. جبهه گيري بر عليه رئيس جمهوري شدت ميگيرد، سوسياليستها شرايط را براي همكاري با وي مناسب نمي بينند و رئيس جمهور منفرد، در انتخابات سال 1933 بيش از نيمي از نمايندگان خود را از دست ميدهد. كناره گيري آنارشيستها از انتخابات به سهم خود به نفع نمايندگان دست راستي ها كمك ميكند. جمهوري مؤتلف رفرميست اسپانيا كه معتقد بود بدون جوابگويي فوري بخواست توده هاي دهقان و با مبارزه آشكار بر عليه قويترين بخش سنديكايي كارگري آنارشيستي قادر به اجراي رفرمهاي لازم خواهد بود، چراغ عمرش خاموش ميشود. جمهوري در مبارزه با آنارشيستها و سنديكاي كارگري آن دچار ناكامي شده و اپوزيسيون بر عليه وي و نمايندگان طرفدارش در مجلس كه متشتت شده بودند بالا ميگيرد. 
لروكس يك عوام فريب ضد سوسياليست با داشتن رأي 150 نماينده در مجلس به نخست وزيري ميرسد، در همين دوره تعداد نمايندگان دست راستي به 200 تن افزايش مييابد و به اين ترتيب دوره دوساله اول جمهوري پايان ميگيرد. در دوره دوساله جديد ارتجاع خود را براي خشن ترين عكس العمل ها و از بين بردن دستآوردهاي دوسال اول جمهوري آماده ميكند. ائتلاف فاشيستها، نظاميان، ارتجاع مذهبي و..... بر ضد جمهوري بالا ميگيرد. توطئه نظاميان از همان آغاز جمهوري، از سال 1931 آغاز ميشود و كودتاي ”سن جرو” رئيس سابق گارد سيويل در 10 اوت 1932 بعد از حادثه ”آرندو” در راس واحدهاي مستقر در سويل در بارسلون عقيم ميماند ولي خود اين كودتا هشدار باش توطئه هاي آينده است. بعد از اين شكست است كه ائتلاف راست به راه قانوني مبارزه برميگردد. دستور كار اين ائتلاف مبارزه با قانون اساسي و مبارزه با توده اي كردن اداره امورات كشور است. نحوه ارتباط در اين ائتلاف همان است كه در دوره اسپانياي سياه وجود داشت: در بالا منافع زمين داران و در پايين سنت و مذهب. مردان كليسا افكار روستائيان و توده هاي راي دهنده زن را بسيج ميكردند و نقش رابط اين تركيب را كنفدراسيون دست راستيهاي خود مختار به رهبري فاشيست معروف ”خيل روبلس” پسر ديكتاتور سابق بهعهده داشت. اين مجموعه با تعدادي سازمان نوپاي فاشيستي تقويت ميشد، يكي از اين سازمانها با الهامات هيتلري بود كه برنامه آن ضدليبراليسم، ضد ماركسيسم، ضد يهود و خواست آنها بازگشت جبل الطارق و طنجه به اسپانيا بود.
”فالانژ” سازمان فاشيستي كمي بعد از گروههاي كوچك سلطنت طلب تشكيل ميشود. برنامه آنها نه راست نه چپ نه سرمايه داري و نه سوسياليسم، انقلاب در طريقه زندگي و توسل به قهرمانان.

دوره دوم جمهوري نوامبر1933
در چنين فضايي است كه دومين دوره دوساله جمهوري كه با روي كار آمدن“ لروكس“ و تصاحب قدرت از طرف راستها، آغاز بكار ميكند. مرتجعين كه به نظر ميرسد از قدرت خود مطمئن هستند براي جلوگيري از تفرقه خود به جمهوري ملحق نميشوند و لروكس هم عملا آب به آسياب آنها ميريزد در همين اثنا فاشيست معروف ”خيل روبلس” اعلان ميدارد ما هر گاه بخواهيم قدرت را بدست خواهيم گرفت، انتخابات جديد برگزار ميشود، دست راستيها و ميانه روها با هم متحد ميشوند و احزاب چپ را شكست ميدهند، حزب تازه كاتوليك به رهبري خيل روبلس نمايندگان زيادي را به مجلس ميفرستد.
در اين هرج و مرج لروكس مجبور به استعفا ميشود و بحران شدت ميگيرد، تعداد بيكاران تا 600 هزار نفر بالا ميرود كه 400 هزار نفر آن كشاورز هستند، فدراسيون كشاورزان به حركت در ميآيد و تركيب هيئت‌هاي قضاوت بر عليه كشاورزان تغيير ميكند و فرمان تخليه زمينهاي موقتا اشغال شده صادر ميگردد، در ماه مه1934 از زمينهاي مصادره شده ”بزرگان اسپانيا” رفع تصرف شده و اينچنين دستاوردهاي دوساله اول جمهوري از بين ميرود. دهقانان براي مقابله به ”اعتصاب خرمن” دست ميزنند و دولت با قوه قهريه اعتصاب را در هم ميشكند، سركوبي اقليتهاي ملي كار را به انقلاب ميكشاند، در انتخابات شهري كاتالان اكثريت چپ پيروز ميشود و در باسك نيز آشوب آغاز ميشود. در مقابل وضع متشنج مجددا ”لروكس” كابينه اي تشكيل ميدهد و به عنوان اولين اقدام، سر وزير خود را از سازمان فاشيستي ”خيل روبلس” انتخاب ميكند. در مقابل قدرت گرفتن فاشيسم رئيس جمهور آسانا، براي دفاع از جمهوري همه را فراميخواند، جز ائتلاف راست، هيچ رجل سياسي حاضر به همكاري با كابينه جديد لروكس نميشود. در كاتالان و آستوري دوشهر صنعتي اسپانيا يك انقلاب واقعي رخ ميدهد قيام در كاتالان در ماه اكتبر 1934بوقوع ميپيوندد و دربارسلون اعلام تشكيل دولت به رهبري لوئيس كومپانيس ميشود. و در استورياس قيام يكپارچه كارگري انجام ميگيرد، در مادريد اعتصاب عمومي اعلام ميشود، ولي جنبش كه از بالا شروع شده بود زود درهم شكسته ميشود، دولت راست براي مقابله با اين قيام به فرانكو لژيون خارجي متوسل ميشود سه تا چهار هزار نفر كشته و هفت هزار نفر زخمي و تعداد زندانيان به 30 هزار نفر ميرسد. از علل شكست، عدم يكپارچگي سنديكاهاي كارگري با گرايشات منحرف آنارشيستي را ميتوان نام برد و به اين ترتيب جنبش كاتالان با مداخله ژنرال ”باتل” در هم شكسته ميشود و رهبران جنبش دستگير ميشوند، اين سركوبي موقعيت نخست وزير دست راستي ”لروكس” را در مادريد مستحكم كرده و سازمان فاشيستي ”فالانژ” آن را تحسين كرده و جيل روبلس پسر ديكتاتور قبلي به جمهوري! مي پيوندد. 
ويژگي قيام در آستورياس، كه از پايين در ميگيرد بر عكس بر وحدت انقلابي كارگران مسلح قرار دارد، آنارشيستها، كارگران سوسياليست معدن و كمونيستها كه اينك قدرت را در جنبش بتدريج بدست ميگيرند، در كادر اتحاد كارگري اختلافات خود را كنار گذاشته و روز 5 اكتبر سر به شورش برميدارند. مركز جنبش در معادن ”ميرز” قرار دارد، سربازخانه هاي دولتي سقوط كرده و كارخانجات اسلحه سازي ”تروبيا” و ”وگا” بدست كارگران ميافتد. ”اويدو” از طرف 8 هزار كارگر معدن اشغالي ميشود. نيروهاي دولتي مقابله كرده و بمباران هوايي آغاز ميگردد. شهر به مدت 9 روز در يك نظم بسيار سخت انقلابي بسر ميبرد، براي درهم كوبيدن جنبش، گارد سيويل و ارتش وارد صحنه ميشوند، واحدهاي مراكشي ارتش كه در دست مرتجع ترين نظاميان بوده اند، بهرهبري ژنرال ”لوپز اوچوآ” وارد صحنه نبرد ميشوند و از عمليات شديد آنها انقلابيون مجبور ميشوند در دهات و كوهستانها پراكنده شوند. رهبران جنبش، فعالين و زنان با قهرماني قابل ستايشي در خط مقدم نبرد اين عقب نشيني را تسهيل ميكند و اين دوره از مبارزه و نبرد 15 روز به طول ميكشد، به اين ترتيب اسپانيا كمون پاريس را تكرار ميكند و توده هاي كارگري با ارادهاي قاطع و عملي قهرمانانه نيت انقلابي خود را در دفاع از جمهوري و دستاوردهاي آن بارز ميكنند. به رغم اين قهرمانيها ارتجاع موقتا پيروز ميشود و دوره سياه جمهوري آغاز ميشود.

دوره سوم جمهوري (اكتبر1934تا فوريه 1936 )
از ويژگيهاي حكومت دوساله فاشسيتها و دست راستيهاي اسپانيا ركود اقتصادي و لغو كليه دستآوردهاي دوساله جمهوري است. كارگران اخراج ميشوند و دستمزدها سقوط ميكند، اخراج دهقانان اجاره دار دسته دسته در كاتالان آغاز ميگردد. رفرم ارضي متوقف ميشود، دهقانان در مقابل اين ضربات نارضايتي خود را از جمهوري فراموش كرده و دسته دسته به ”جبهه خلق” ميپيوندند. از سوي ديگر تدارك مرتجعين عليه جمهوري و براي محو كامل آن بيشتر بالا ميگيرد. رئيس جمهور وقت ”آلكالا زامرا” كه قدرت گرفتن راستها را ميبيند لروكس را در دسامبر 1935 خلع كرده و كابينه جديدي تشكيل ميدهد تا پارلمان را منحل كرده و انتخابات جديدي ترتيب دهد. تظاهرات فاشيستي ”خيل روبلس” بالا ميگيرد، وي خواهان پست وزارت جنگ شده و با رئيس ستاد ارتش خود ژنرال فرانكو به بند و بست ميپردازد و تدارك كودتا بوسيله اين دو برنامه ريزي ميشود. انتصاب اعضاي حزب فالانژ ”خيل روبلس ”در پستهاي پليس مسلح در جاهاي مختلف و جريان يافتن مبارزات انتخاباتي تحت نام او با تصاوير بسيار بزرگ بارتفاع ساختمان 4 طبقه از وي كه در جاهاي مختلف نصب شده و مزدورانش از مقابل آن رژه ميروند هم حاكي از برنامه كودتا از جانب اين دارو دسته است. در ماه ژوئيه و اوت 1935 ”جبهه توده اي” براي مقابله با هرگونه تجاوز ارتجاع تشكيل ميشود. اين جبهه سنديكاها و احزاب چپ را در بر ميگيرد و آسانا در راس آن قرار ميگيرد. 
 يكبار ديگر در طول اين 6 سال جمهوري انتخابات ميشود با اين تفاوت كه امكانات چپها به علت تصميمات سركوبگرانه راستها بسيار كم ميشود، زيرا اغلب اعضاي احزاب چپ بزندان ميافتند، شهرداريها منحل ميشوند و امكان مبارزه انتخاباتي بسيار محدود ميشود، راستها قوانين انتخابات را به نفع خود دستكاري ميكنند. به رغم همه اين سركوبي و تضيقات و فشار و محدوديت، اكثريت آراء انتخابات نصيب ”جبهه توده اي” ميشود و مرتجعين در انتخابات شكست ميخورند. 
در فوريه 1936 كه انتخابات تازه برگزار ميشود نتيجه به قرار زير است: جبهه ملي متشكل از سلطنت طلبان، زمينداران سنت پرستان، حزب كاتوليك و بعضي نيروهاي مستقل با 3 ميليون و 780 هزار راي به 143 كرسي دست مييابند. ميانه روها با 680 هزار راي به 54 كرسي دست پيدا ميكنند و جبهه خلق متشكل از اتحاد جمهوريخواه، چپ كاتالان، سوسياليستها و كمونيستها با 4ميليون و 170 هزار راي به 256 كرسي ميرسند، آنارشيستها هم كه با پارلمانتاريسم مخالفند شركت نميكنند اما تحريم نميكنند، نتيجه اينكه آسانيا از چپ جمهوريخواه دولت جديد را تشكيل ميدهد، بلافاصله پس از انتخابات، دهقانان اجاره كار اخراجي به زمينها بازميگردند و رفرم ارضي خودبخود از سر گرفته ميشود، عكس العمل مردم در مقابل ارتجاع كليسا بسيار شديد است و كليساها و ديرها و.. .. مورد حمله قرار ميگيرد، دهقانان مستقيماً رودررو ي گارد سيويل قرار ميگيرند و در شهرها مردم خواهان آزادي زندانيان سياسي ميشوند..
 اين وضع براي مرتجعين غير قابل تحمل است و توطئه آنان عليه انقلاب ادامه يافت، مردم خواستار دستگيري فرانكو و جودد شدند ولي دولت به تبعيد آنان به جزاير قناري بسنده ميكند. جبهه خلق با اجراي رفرم هاي جمهوري و وضع قوانين جديد برنامه جبهه ائتلافي جديد را به نفع طبقات زحمتكش پيش ميبرد.

شورش نظاميان و آغاز جنگ داخلي (1936تا 1939)
در 18 ژوئيه 1936 شورش نظاميان در ميگيرد كه توسط حكومتهاي فاشيستي آلمان و ايتاليا و مرتجعين داخلي، كليسا، فئودالها و سرمايه داران داخلي و نيز بطور غيرمستقيم از انگلستان حمايت ميشد. ماهها قبل از اين افسران در تدارك توطئه بودهاند، رهبري اين نظاميان با مسئول تبعيدي آن يعني ژنرال ”سن خورخو” است، وي از طريق يكي از سياسيون مرتجع اسپانيا بنام ”كالوو سوتلو” با خارج ( آلمان، ايتاليا و حتي انگلستان ) و نيز در داخل با احزاب فاشيستي در ارتباط است. قرار بر اين بود شورش در ماه مه صورت گيرد اما بعد به ماه ژوئيه موكول ميگردد، اما مرگ ”كالوو سوتلو” تاريخ آن را به 18 ژوئيه تغيير دادند. ژنرالهاي تبعيدي از طرف جمهوري يعني ژنرال گادد در ”باله ريس” و فرانكو در جزاير قناري، بعد از اتخاذ اقدامات لازم محلي به نقاط حساس استراتژيك، يعني به بارسلون و مراكش عزيمت ميكنند، ارتش مراكش كه مستعمره اسپانيا بود وسيله مطمئن مرتجعين از 17 ژوئيه آماده عمل ميشود. در شهرها نيروهاي نظامي مختلف، گارد سيويل، پليس، نيروهاي جمهوري، هريك براي كنترل اوضاع وارد عمل ميشوند ودر هر شهر يكي از آنها بنابر موقعيت خود كنترل شهر را بدست ميگيرند.ارتش براي اولين بار از سربازها نيز تشكيل شده است (ارتش سلطنتي اسپانيا از افسران تشكيل شده بود) به همين دليل در مادريد، والنسيا بارسلون بمحض اينكه امكان آن فراهم مي شود, ارتش به توده ها مي پيوندد، بيش از چهار پنجم واحدهاي نيروي دريايي، ملوانان و افسران جزء، بعد از تيرباران روساي شورشي خود، خود برجاي آنها مستقر ميشوند. خلق انبوه انبوه به ميدان آمده است وجبهه يي متشكل از نيروهاي زير را سازمان ميدهد.

نيروهاي جبهه جمهوري 
از چهارده هزار افسر ارتش اسپانيا 2 هزار نفر به دولت جمهوري وفادار ماندند. از گارد سيويل كه مابه ازاء ژاندارمري و شهرباني بود هم همين ميزان باقي ماند. - آنارشيست ها:  كه بزرگترين گروه سياسي آن دوران بودند با بيش از دوميليون عضو در كنفدراسيون ملي كارگران گرد آمده بودند، آنان در كنگره شان رسما اعلان كردند كه خواهان برقراري كمونيسم بي قيد و شرط هستند و به تعليمات باكونين وفادار بودند كه ميگفت:  ”هر اعمال قدرتي فساد مي آورد و هر اطاعتي از قدرت زبون ميكند. ” - اتحاديه كل كارگران: يك و نيم تا دو ميليون كارگر با تمايلات سوسياليستي يا كمونيستي در آن عضو بودند.رهبري اين اتحاديه با لارگوكاباليرو سوسياليست چپ بود. - حزب كمونيست اسپانيا:  اعضاي اين حزب در سال 1936 فقط سي هزار نفر بودند و در مجلس هم بيش از 14 نفر نماينده نداشتند اما تشكيلات منظمي داشت و متكي به نفوذ اتحاد شوروي بود دردسامبر 1936 در اثناء جنگ اعضاي آن به 200 هزار رسيد. كمكهاي شوروي به نفوذ آن مي افزايد. - حزب كارگري اتحاديه ماركسيستي: كمونيست هاي غير استاليني و طرفدار تروتسكي بودند، (تروتسكي آنهارا از خود ندانسته و آنهارا سرزنش كرده كه توده انقلابي را نتوانستند تربيت كنند و از لحاظ سياسي سردرگمند.)- اسكرا: حزب استقلال طلب كاتالان - ارسكادي حزب استقلال طلب باسك ـ و بريگادهاي بين المللي:  شامل 35 هزار نيروي داوطلب از 53 كشور جهان. 
علاوه بر اين آنها ازحمايت معنوي طبقات اجتماعي متوسط هم برخوردارند، زيرا هم جمهوري براي آنان مساوات به ارمغان آورده است و هم استقرار اسپانياي سياه متشكل از كشيشان و نظاميان را براي خود كابوس قديمي ميبيند.
اسپانياي سياه البته هنوز از بين نرفته است، ژنرال مولا سلطنت طلبان قديمي را بسيج ميكند، ديرها به شورشيان پناه ميدهند و عمل شورشيان را چون جنگهاي صليبي موعظه و تاييد ميكنند، احزاب دست راست براي اشغال مجدد موقعيتهاي از دست رفته خود آماده ميشوند، آنان از ”خيل روبلز” مايوس شده در كنار گروههاي فاشيست قرار ميگيرند، يك جنگ واقعي شهري در ميگيرد، مرگ ناگهاني سن خورخو، فرانكو را بسمت رئيس عمليات جنوب ارتقاء ميدهد. تلاشهاي وي براي كنترل جبل الطارق با مقاومت نيروي دريايي به شكست مي انجامد، موسوليني به كمك فرانكو ميشتابد، نيروي هوايي ايتاليا با بمباران و كشتار مردم راه را براي فرانكو بازميكند، به اين ترتيب خط ارتباط جنوب ـ شمال بين نيروهاي شورشي فرانكو و ژنرال مولا بعد از كشتارهاي دسته جمعي شهرهاي سر راه برقرار ميشود. اشغال ”باد اژوز” بوسيله ستونهاي مراكش بفرماندهي”ياجوي” فقط بعد از كشتار همه مردم شهر ممكن ميگردد. در مادريد سه بار محاصره و سه بار حمله همه جانبه افسران شورشي با مقاومت قهرمانانه مردم و بريگادهاي بينالمللي كه افرادش نمونه كامل ايمان به خلق و عشق به آزادي هستند روبرو شده و هربار به شكست ميانجامد. در ماه فوريه 1936 حمله شورشيان به”جاراما” به كمك نيروي ضربت ايتاليا و همچنين حمله نيروهاي موتوريزه ايتاليا براي اشغال ”گوادالاجارا”، بامقاومت و حمله متقابل مردم در هم شكسته ميشود و بعد از آن راه حمله به مادريد بسته ميشود. خلق با همه توان خود و با اراده اي محكم و عشق به حقانيت مبارزه خود برعليه ديو فاشيسم و فرانكوي دژخيم نبرد را ادامه ميداد، مادريد و هر شهر ديگر تا حد ماوراي قدرت خود مبارزه ميكرد آنگاه كه نيرويي نميماند فاشيسم بر جنازه آنها از دروازه شهر ميگذشت. جمهوري مصمم بود تا با تكيه بر تودهها از شرف انساني دفاع نمايد.
” فرناندو والرا” رئيس جمهور اسپانيا در 7 نوامبر1936 پيامي تحت عنوان ”مادريد، مادريد” به مناسبت حمله و ورود فاشيسم به مادريد به خلق اسپانيا فرستاد: 
”وقتي خلقي اراده كند كه آزاد باشد هيچكس و هيچ چيز نميتواند آزادي وي را سلب كند و اسپانيا ثابت كرده است كه ميخواهد آزاد باشد. در مادريد هر خانه ايي به ماواي قهرمانان بدل خواهد گشت در صحنه نبرد خلق مقاومت ميكند و مي رزمد، زماني فرا خواهد رسيد كه نيم ميليون انسان تشنه آرمان و سراپا شور غيرت و عاشق نبرد از قلبهاي خود ديوار غير قابل عبوري برافرازند، خلق مادريد! تو به جهانيان نشان خواهي داد كه فقط آن كس شايسته زندگي است كه بداند براي آزادي چطور كشته شود، اينجا مادريد مرز جهاني آزادي و اسارت از هم تفكيك ميشود. اينجا مادريد است كه پدران ميتوانند سينه هاي برهنه خود را براي حمايت ميهن و فرزندانش در مقابل مهاجمين بوطن سپر كند! ”
در اين جنگ خلق اسپانيا متحد و يكپارچه بر عليه ارتجاع داخلي، فاشيسم هيتلري و ايتالياي موسوليني، بر عليه سرمايه هاي خارجي، كليساي مرتجع اسپانيا و حاميان فرانكوي فاشيست، بر عليه خيانت دموكراسي! فرانسه و انگليس ميجنگيد و در كنار خود فقط از همراهي آزاديخواهان جهان كه در ”بريگادهاي بين المللي” متشكل شده بودند برخوردار بود.

بريگادهاي بين المللي نماد همبستگي بين المللي 
در جنگ داخلي اسپانيا كه به قول ارنست همينگوي ”براي خدا و براي شيطان ميجنگيدند” واحدهاي بريگاد 
بين المللي در كنار توده هاي مردم اسپانيا براي آزادي، حقيقت، اعتلاي انساني ونفرتي بي پايان از ديو فاشيسم جنگيدند. از اولين روزهاي شورش نظاميان در روزهاي پس از 18 ژوئيه زمانيكه گروه ژنرالهاي فاشيست با حمايت هيتلر و موسوليني بر عليه جمهوري شوريدند و ميپنداشتند كه ظرف چند روز آنرا در هم خواهند شكست، ضد فاشيستهاي آلمان، ايتاليا و لهستانيهاي پناهنده به فرانسه و بسياري از فرانسويان و آزاديخواهان سراسر جهان و نيز تمام ضد فاشيستها و بسياري روشنفكران سراسر جهان كه مقدوراتشان اجازه ميداد براي دفاع ازجبهه خلق اسپانيا به جمهوريخواهان پيوستند. از ماه اكتبر 1936 داوطلبان مختلف از 53 كشور منجمله از ايران كه عده آنها مجموعا به 35 هزارنفر ميرسيد در كادر بريگادهاي بين المللي براي مبارزه با فاشيسم به اسپانيا رفته و در كنار خلق اسپانيا قرار گرفتند. 
اين عده با آنكه هنوز آمادگي كامل نداشتند در سهمگين ترين ميدان هاي نبرد شركت كردند و با نثار خون خود همبستگي واقعي بين المللي راعملا نشان دادند. داوطلبان بريگاد بين المللي از همان ماه نوامبر 1936 در نبردهاي سخت و قهرمانانه دفاع از مادريد شركت كرده و مادريد را نجات دادند، عليرغم كمي نفراتشان، در ميدانهاي بزرگ نبرد مانند ”گوادالاژارا” و”برونتي”و ” تروئل” نقش عمدهاي ايفا نمودند. عده بسياري از آنها بعد از بازگشت، و با آغاز جنگ جهاني دوم در ميهن خود با فاشيسم جنگ را ادامه دادند.بسياري از آنان گروه گروه به فرانسه رفته و در كنار خلق فرانسه بر عليه اشغالگران فاشيست هيتلري جنگيدند. تاثير آنها مخصوصا در افكار عمومي جهان بسيار زياد بود و مظهر تعهد قهرمانانه ضد فاشيسم بودند و تقريبا يك سوم آنها در نبردهاي مختلف شهيد شدند. 
از سوي ديگركمكهاي آلمان هيتلري و ايتالياي موسوليني علاوه بر سلاح و اعزام نفرات آموزش ديده و متخصص، هزينه نيمي از 70 هزار مزدور جنگ را نيز ميپرداختند. ژنرال فرانكوپس از مرگ ژنرال هايي مانند:  سن خورخو و كالووسوتلو، جويس آنتونيو، و مولا در مقام رهبري شورش نظاميان قرار گرفت و به درخواست كليسا، ملاكين، سرمايه داران خارجي تن داد به همين خاطر شانس اين را داشت كه خود را در رأس جبهه فاشيسم نگه دارد، وي با جلب رضايت خاطر مرتجعين و با واگذاري مقامات محلي به فاشيست هاي جوان و تدارك تسلط ارتش بر اركان زندگي اسپانيا، مقدمات حكومت ديكتاتوري خود را آماده مينمود و با موافقت آنها در اكتبر 1936 به مقام ژنراليسم و در اوت 1937 به رهبري دولت فاشيست انتخاب شد. در نبرد كاتالان درسال 1937 ارتش جمهوري و توده هاي مردم براي دفاع از حيثيت انساني بر عليه فاشيسم فرانكو وجب به وجب و خانه به خانه جنگيدند، اين نبرد خون پاك 80 هزار كاتالاني را بر زمين ريخت وكاتالان را از هجوم فاشيست نجات داد اما وقتي كه نيروهاي موتوريزه و هواپيماهاي خارجي وسيعاً به سركوب مردم پرداختند در 26 ژانويه 1938 سقوط كرد. بارسلون از طرف نيروهاي شورشي اشغال ميشود و 400 هزار پناهنده از مرزهاي ”پيرنه” وارد فرانسه ميشوند اين عده مبارزه خود را برعليه فاشيسم در طول جنگ دوم جهاني در كنار خلق فرانسه ادامه ميدهند. در سرزمين باسك به عينه همين صحنه ها تكرار ميشود. شهرهاي دورانگو و گرنيكا بشدت از طرف هواپيما هاي آلماني بمباران ميشوند و چون باسك كماكان ميجنگيد نيروهاي ايتاليايي نيز وارد عمل گرديدند و به سركوب وحشيانه و بمباران مردم پرداختند.

علل شكست جمهوري و پيروزي فاشيسم 1939 
جمهوري نوزاد سست بنياد در واقع از درون و بيرون در معرض تهديد بود. آنچه باعث شكست آن و پيروزي فاشيسم شد در دو عامل داخل و خارجي خلاصه ميشود:  
از نظر خارجي و در صحنه بين المللي به رغم همبستگي درخشان بين المللي آزاديخواهان، برجمهوري، ضربه هايي وارد شد، در فرانسه لئون بلوم رئيس دولت سوسياليستي فرانسه كه بي ميل نبود به جمهوريخواهان كمك كند، سرانجام تحت تلقين لندن از اين كار منصرف شد وآن گهگاهي را كه اجازه ميداد از مرز” پيرنه” سلاحهايي براي جبهه تودهاي ارسال شود, مرز را بست و در شوروي، استالين نيز فرستادن سلاح را براي جمهوري متوقف ساخت و اين رويگرداني در شكست جمهوري تاثير زيادي گذاشت، در تاريخ 8 اوت 1936، بيست روز پس از شروع شورش نظامي بين دولتهاي بزرگ شوروي و آلمان و ايتاليا و انگليس و فرانسه قرارداد عدم مداخله در جنگ داخلي اسپانيا به امضا رسيد اما هيتلر و موسيليني با وجود امضاي قرارداد كمك خود را به فاشيستها ادامه دادند، و در واقع عدم مداخله، كمك نكردن به جمهوري اسپانيا و آزاديخواهان از آب درآمد.!!
از نظر داخلي در جبهه انقلاب، جمهوري نتوانست در طول جنگ اتحاد خود را حفظ كند و وارد يك جنگ ”برادر كشي” شد، در اين جنگ، با اينكه حزب كمونيست اسپانيا عملا دولت را در دست نداشت ولي سرنوشت جنگ را در اختيار داشت و با كمكهايي كه از جانب شوروي برخوردار بود، براي جمهوري ارتش منظم تشكيل داد، اما كارآنها عملا و ناخواسته از انقلاب اجتماعي جلوگيري كرد، آنها همچنين با آنارشيستها و تروتسكيستها وارد جنگ شدند. به طوري كه در ماه مه 1937 در بارسلونا جنگ داخلي ديگري در درون جنگ داخلي كشور روي داد كه منجر به سركوبي حزب تروتسكيست بوئوم شد كه 400 كشته و 1000 زخمي به جاي گذاشت و اين خود دليل داخلي شكست جمهوري نوپا بود. 
در ژانويه 1939 بارسلون سقوط كرد و در آخر مارس 1939 مادريد سرانجام در برابر ارتش فرانكو تسليم شد. فرانكو عامل ارتجاع و سرمايه داري داخلي و خارجي با حمايت مستقيم نظامي، مالي و اقتصادي دول محور (آلمان و ايتاليا)، به رغم جانفشانيهاي خلق اسپانيا در دفاع از جمهوري كه در اين جنگ بيش از 500 هزار قرباني از يك جمعيت 24 ميليوني داد، پيروز ميشود و حكومت فاشيستي خود را آغاز ميكند و يك دوران طولاني با قدرت بلامنازع ديكتاتوري را حاكم كردكه تا زمان مرگش در 39 سال بعد، سال 1975 ادامه يافت.

منابع:  
-    اسپانيا منتشره از طرف جنبش فراپ F.R.A.Pائتلاف ضد فاشيست اسپانيا 
-    ”اميد” اثر آندره مالرو نويسنده فرانسوي 
-    تاريخ قرن بيستم كتاب اول و سوم نوشته جان گرنويل