مسئوليت كشتار در اشرف بر عهده آمريكا خواهد بود




يك ضرب المثل فارسي مي گويد:  اگر از باغ مردم  پادشاه سيبي را بدون اجازه بچيند, محافظان شاه  درخت را از ريشه در خواهند آورد!  معناي اين ضرب المثل فارسي اين است كه وقتي قانونگذار خود نخستين قانون شكن باشد,ديگر انتظار  رعايت قانون توسط شهر وندان انتظاري كاملا بيهوده است.
 اين ضرب المثل فارسي  سياست امروز دولت آمريكا را بخوبي توصيف مي كند. سياستي غلط, متناقض و غير قابل توجيه و تفسير براي دولتمرداني كه اين سياست يك بام و دو هوا را در پيش گرفته و حاضر به عدول از آن نيستند! 
  قوانين عام  حاكم بر پديده ها, انجماد و ايستايي را نفي  مي كند و در اصول شناسايي علمي  همه اشياء و محسوسات عيني و مادّي در حال تغيير و حركت اند. امّا چرا به رغم تغييرات محسوس اجتماعي در خاورميانه  و تاثيرات آن بر يكديگر و ساير كشورها كه به« بهار عربي » مشهور است, تاثيري اساسي بر سياست خارجه دولت آمريكا نداشته و يا به عبارتي از آن تاثيري نپذيرفته است!
آيا اين به اين دليل نيست كه سياست دولت آمريكا به گذشته تعلق دارد و نقشي ارتجاعي و بازدارنده دارد و از انطباق با شرايط جديد عاجز و درمانده است؟

 عدم انطباق سياست دولت آمريكا با تحولات سياسي– اجتماعي  خاورميانه حاكي از عدم درك صحيح از اين تحولات و پراگماتيسم فرصت طلبانه و سازشكارانه اي است كه از يك طرف سازش و مماشات با ديكتاتورها و در نظر گرفتن منافع كوتاه مدت يك سويه را نشان مي دهد و از طرفي بيانگر همراهي  صوري و فريبكارانه با قيامهاي منطقه  بدون  كم ترين توجه به علت  و علل قيامها  و مطالبات و خواسته هاي مردم است.  چنين سياست متناقضي منافع ملي آمريكا را نمايندگي نمي كند بلكه  منافع افراد شركتها و كمپانيهاي بخصوصي را در سازش و مماشات با رژيمهاي غير قانوني به  پيش مي برد.
 سياست درست از درك درست از شرايط استخراج مي شود و از تغييرات نهايت استقبال را مي كند و ريسك  بهاي تغيير را هم مي پذيرد. چيزي كه ايالات متحده از آن واهمه دارد زيرا سياست كنوني  حاكم بر دولت آمريكا هنوز اعتقادي به حق حاكميت مردم و روابطي بر اساس احترام متقابل ندارد. 
به همين خاطر   نقشي ارتجاعي , مخرب و بازدارنده دارد كه  درقبال رژيم  ايران   آنچنان  مشهود است كه  مردم ايران  در اعتراضات خياباني سال 2009 با هشياري خاصي با شعار ” اوباما اوباما با آنهايي (ديكتاتوري مُلاها) يا با ما (مردم ايران)  نادرستي آن را با بياني ساده به چالش كشيدند.
 اين سياست كه سياستي متناقض و يك بام و دو هواست, در رابطه با  قيام كنندگان در  ليبي و سوريه  نوعي همراهي را نشان مي دهد امّا در عراق در رابطه با اپوزسيون ايران از يك ديكتاتور خونريز و تابع دستورات خامنه اي و قاسم سليماني فرمانده نيروي تروريستي قدس سپاه پاسداران رژيم ايران حمايت مي كند. 
روزنامه گاردين در ۶ مرداد در گزارشي در باره نقش ”شرم آور قاسم سليماني” نوشت كه سليماني در  پيامي  خطاب  به  ژنرال پترائوس مي گويد ”ژنرال پترا‌ئوس بايد بدانيد من قاسم سليماني سياست ايران در مورد عراق، لبنان، غزه و افغانستان را کنترل مي‌کنم. ”  طبعا خامنه اي رهبر رژيمي  كه« بانكدار و پدر خوانده تروريسم» است, و تروريستها در انفجار بُرجهاي خوبر  دستورات  مستقيم وي و ساير رهبران بلندپايه حکومت ايران را  اجرا کردند.  دستوراتش را  مستقيم و يا از طريق قاسم سليماني به مالكي وطالباني ديكته مي كند  تا اين دستورات را به گوش سفير ايالات متحده آمريكا در عراق  نيز برسانند و به او بسان ژنرال پترائوس گوشزد كنند, كه اين قاسم سليماني و رژيم ايران است كه شرايط را ديكته مي كند و آقاي سفير بايد موضعي منطبق با دستورات خامنه اي بگيرند. كما اينكه گرفتند و خواسته خامنه اي مبني بر انحلال اپوزسيون ايران را در يك كنفرانس مطبوعاتي اعلام كردند.
آمريكا  همچنين  براي مقابله با طرح مسئولانه استروان استيونسون در مورد حفاظت و انتقال ساكنان« كمپ اشرف»  كه امريكا تعهد حفاظت از آنان را داده بود و هرگز بدان وفادار نبود   طرح جابجايي 
 كه زمينه ساز يك كشتار ديگر است را عنوان كرد. طرحي كه  فقط خوشايند جلاداني است كه جز به مرگ مخالفين خود به هيچ راه حل  اخلاقي و انساني نمي انديشند. 
آمريكا در برابر  حملات خونين نيروهاي مالكي به اين كمپ  كه استاتوي افراد حفاظت شده طبق كنوانسيون چهار ژنو را داشتند تعهدات خود و معاهدات بين المللي را زير پا گذاشت و به سُخره گرفت تا مزدوران رژيم ياغي ايران طي دوبار حمله خونين و جنايتكارانه به كشتار پناهندگان بي سلاح بپردازند. زيرا دولتي كه عضو شوراي امنيت ملل متحد است, قوانين بين المللي و تعهدات اخلاقي و انساني را شكست و در ادامه تا آنجا پيش رفت كه سفير دغلبازش باتلر ” در  اظهارات خود، با تردستي تلاش کرد جاي قرباني و جلاد را عوض نموده و رهبري مجاهدين را طرفي معرفي کند که بخاطر ملاحظات سياسي، اهميتي به جان  ساکنان اشرف  نميدهند.” 
آقاي ويدال نايب رئيس پارلمان اروپا در اين باره  مي نويسد:  ساکنان اشرف با حسن نيت و همکاري کامل، با باتلر وارد مذاکره و گفتگو شدند و اعلام کردند حاضر به هرگونه انعطافي جز تسليم در مقابل رژيم آخوندي هستند.  اما آقاي باتلر در گفتگوهاي خود با رهبري اشرف، تضمين هاي حداقل براي حفاظت جان ساکنان را در صورت جابجايي بهمراه نداشت. او تنها در يک ماراتن بازي با کلمات به اين اکتفا مي کرد که ميخواهد جان آنها را نجات بدهد. آنهم با منتقل کردن آنها به يک محل ناشناخته و بدون حفاظت نيروهاي آمريکايي....”  تا مالكي به راحتي بتواند دستور قتل عام و تمام كش كردن آنان را به اجرا در بياورد.  عملي كه  دو بار در برابر ديدگان نيروهاي آمريكايي بدان مبادرت ورزيد امّا موفق نشد. ولي همچنان در پي اجراي آن است. 
 وقتي دغلبازيهاي  باتلر در نقش يك جاده صاف كن كشتار, تنفر و انزجار بسياري را برانگيخت, و معلوم شد مهمترين حربه مالكي  براي كشتار در «كمپ اشرف» و  مهمترين  مانع  براي انتقال ساكنان اين كمپ به يك كشور ثالث بودن مجاهدين در ليست گروههاي تروريستي وزارت خارجه آمريكا است. 
سياست مُضر و مخرب دولت آمريكا و نقش اين سياست در ادامه بقاي رژيم  ايران نيز آشكار شد. لذا, 
 شبكه لابي رژيم مُلاها  كه وزارت خارجه دولت آمريكا  نيز كاملا  بدان آلوده است  به تلاش و تكاپو افتاده اند تا   سياست درست حاميان قانون در برابر سياست غلط دولت آمريكا را  زير سوال ببرد.
 و دولت آمريكا را به ادامه سياست غلط نامگذاري مجاهدين در فهرست گروههاي تروريستي, ترغيب كنند.  كه شايد بتوانند   با فراهم كردن زمينه كشتاري ديگر در «كمپ اشرف »  به بهانه همين نامگذاري كه صرفا براي خشنودي مُلا ها بوده است , از شر نيروي مقاومتي كه تهديد اصلي  رژيمي  است كه  منافع اين جماعت انگل را تامين مي كند خلاص شوند.