در قاب دل . . . به قلم علی مقدم

«در قاب دل» یادی است از دو سردار آزادی؛  ابراهیم ذاکری  اینجا  «آن سیه چرده که شیرینی عالم با او»  بود؛ رد پایش از آبادان تا تهران و کردستان و فریاد هیهاتش رو در روی بیدادگران زمان پیداست. مردی که در «قاب دل » می نشست و می ماند ماندگار! و زهرا رجبی  اینجا  آن « چشم میگون و لب خندان ودل خرم »  که در نگاهش مهربانی می بخشید و نجابتش پاکی یک اندیشه و آرمان بود که دامن  محبت را برایش به خون رنگین کرد.
علی مقدم می نویسد:
مدتی پیش برای فیلم برداری از مراسم آخرین وداع با فیلسوف بزرگ فرانسوی آندره گلوکسمن حامی اشرفیان و کسی که هرجا ظلم و ستمی میدید به حمایت ازستمدیدگان آن میشتافت به گورستان پرلاشز رفته بودم. تیپ های مختلفی از مردم فرانسه و دیگر ملیت ها در این مراسم شرکت کرده بودند. چهره هایی با رنگ های مختلف سفید و سیاه و زرد و قهوه ای که با چشمان اشکبار خود به آرامی در کادر دوربین من قرار می گرفتند همگی حاکی از حمایت های این فیلسوف بزرگ انسان دوست از ملیت های تحت ستم در مناطق مختلف دنیا بود.
پس از ساعاتی آندره گلوکسمن با نثار شاخه های گل و بدرقه دوستانش به دیگر چهره های سرشناس هنرمند، متفکر، روشنفکر و مبارز راه آزادی که در گوشه و کنار این گورستان آرمیده بودند پیوست. اما پرلاشز علاوه بر این شخصیت های مشهور دو قهرمان مجاهد خلق ابراهیم ذاکری و زهرا رجبی را نیز در خاک خود جای داده است. ابراهیم ذاکری سردارارتش آزادیبخش که مادرش سکینه بدست دژخیمان خمینی پس از۱۳۶۰ در زندان به جوخه های تیرباران سپرده شد و فرزندش زهیر اینجا در حمله مزدوران رژیم خامنه ای به اشرف در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ به شهادت رسید وتابلوی زیبایی از مقاومت سه نسل از یک خانواده را درمبارزه با دو دیکتاتوری شاه وخمیی ترسیم نمود.
ابراهیم ذاکری مجاهدی که وجودش ازیک طرف با عشق و محبت سرشاربود و ازطرف دیگر با جنگاوری وصلابت. تصاویر به یاد ماندنی او از ده ۶۰ به بعد طی این سالهای طولانی پس از عبور ازدریچه دوربین فیلم برداری طوری در درون قلب وذهن و ضمیرمن جای گرفته است که همواره برایم خاطره انگیر و شاخص ارزش های والای یک مجاهد پاک و وارسته است . تصاویری از برخوردهای آموزنده وی با دیگر رزمندگان مجاهد خلق در کوههای منطقه آزاد شده کردستان درسالهای پس از۱۳۶۰که درآنجا اورا کاک صالح می نامیدند. متانت، تواضع، فروتنی و شتابی که او همواره برای انجام کارهاومسئولیت هایش داشت طوری بود که هیچوقت درکادر های دوربین من نمی گنجید. تصویر حرکت وی با مجاهد شهید فرمانده مسعول عدل در میان درختان درحال طراحی عملیات. تصویر صحبت های وی پس ازحمل فرستنده رادیو مجاهد برای مردم محروم کردستان تا تصویر وی در نشست توجیهی رزمندگان برای حمله به پایگاه ها ی رژیم درعملیات فروغ دراشرف. و تصویر پرصلابت وی بهنگام فرماندهی در دشت ها و کوههای حسن آباد در نزدیکی کرمانشاه و تصویر فریاد پرشور هیهات من الذلله وی در مقابل جمعیت حاضر در میتینگ تظاهرات ویا تصویر چهره آرام وی بهنگام انتقاد کردن ازخود در نشست عملیات جاری در مقابل رزمندگان تحت مسئولیتش و صدها و صدها تصویر دیگر از وی که هرکدام برای من و دیگر یارانش درسی بود و نشانه ای از چگونه مجاهد بودن و چگونه مجاهد زیستن و چگونه مجاهد وار جنگیدن وچگونه با آرمان مجاهد ماندن و مردن. درحال مرور خاطرات خود با کاک صالح بودم که با عبورازمیان قبور هنرمندان ومتفکران مختلف درسنگفرش خیابان های پرلاشز، به مزار قهرما ن دیگر مجاهد خلق زهرا رجبی رسیدم. خواهری که همواره لبخند برلب یارو یاور پناهندگان ایرانی بود و با سخنان انگیزاننده و نگاه صمیمی و مهربانش به این پناهندگان آواره دور از وطن، آینده ای روشن را از ایرانی آزاد به آنان نوید میداد و نور امید را در دلهایشان روشن می نمود . تصاویر این لبخندها و صحبت های وی در جلسات نیرویی کشورها در کادر دوربین من به تصاویر چهره مصمم و جدی وی در حال فرماندهی و صحبت با بی سیم در مانور ها و عملیات ارتش آزادیبخش دیزالو می گردید و نهایتا به تصویر پیکر خون آلود وی پس از ترور ناجوانمروانه اش بدست دژخیمان خمینی در ترکیه ختم می شد . تصویر نزدیک چهره آرام و ی بخوبی یک چیز را در ذهن هر بیننده ای تداعی می کرد. وفای به پیمان تا آخرین زمان. با فید شدن تصویر و صدای شعارهای لااله الا الله و مرگ بر خمینی همرزمان و دیگر ایرانیانی که برای تشیع پیکر پاک وی در زمان شهادتش به پرلاشز آمده بودند به تدریج دوباره به زمان حال رسیدم و برسر مزار. سکوت گورستان بود و تصویر سنگ قبر این خواهر قهرمان مجاهد خلق که بدست مزدوران مرتجع خمینی شکسته و بر زمین ریخته شده بود. مرتجعینی که کارشان را از زمان سرقت انقلاب و بقدرت رسیدن درسال ۵۸ با شکستن قلم ها و بریدن زبانها آغاز کردند و با شکنجه و تیرباران و قتل عام درسال ۶۷ ادامه دادند و سرانجام با شکستن سنگ قبر ها در خاوران و دیگر گورستان های مختلف ایران به پرلاشز پاریس درسال۹۴رسیدند. تصویر پرلاشز پاریس برای لحظاتی با یک فلاش بک سریع درذهنم به صحرای کربلا رفت و به تصاویر دژخیمان مرتجع عرب اسلاف خمینی وصل شد که درحا ل نابود کردن آثار جنایتشان در قتلگاه امام حسین ویارانش بودند صدای شیون و فریاد بود و شیهه اسبان با تصاویری مبهم درمیان گردوخاکی که از زمین برخاسته بود و . . . اما اگر آن مرتجعین خام خیال و کور دل عرب توانستند با به آب بستن دشت کربلا آثار جنایات خود را ازصفحه تاریخ محو کنند .فرزندان خلفشان خمینی و خامنه ای و آخوندهای دیگر نیز خواهند توانست نام مجاهدین را از تاریخ این زمانه و دوران محو و نابودکنند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما 
مرتجعین میتوانند سنگ قبرها ی مجاهدین را بشکنند، سنگ نوشته نام ها و تاریخ به شهادت رسیدن آنان و رد جنایتشان را با بولدزر ها در خاوران له کنند و تصویر چهره معصوم زهرا رجبی را بر سر مزارش در پرلاشز پاریس خوردکنند ولی هیچگاه نخواهند توانست که یاد و خاطره او و کاک صالح و ۱۲۰ هزارشهید دیگرراه آزادی خلقمان را از قلب و ذهن و ضمیرم مردم ایران پاک کنند، چرا که تصویر آنان در قاب دل تک تک مردم تحت ستم مان در هرکجای دنیا حک شده و همواره نیز جاودان باقی خواهد ماند.
بیشتر بخوانید:  اینجا