گفتگوی عاطفه گرگین با شکراله پاک نژاد در سال ۱۳۵۸-قسمت اول

انقلابی نامدار، شهید، شکرالله پاک‌نژاد که یاران و همرزمانش او را ”شکری“ می نامیدند؛  از فرزندان دلیر مردم خوزستان بود. وی متولد  شهر دزفول متولد شد و دوران نوجوانی خود را در میان مردم این شهر گذراند. مشاهده نابرابریهای اجتماعی و فقر و فلاکت مردم از اولین سالهای نوجوانی، شکری را تحت تأثیر قرار داد و قلبش را لبریز از عشق به محرومان کرد و همین عشق بود که او را به مبارزه علیه نظام ستمگر سلطنتی کشاند. 
شکری که تحصیلاتش در رشته حقوق بود  با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، دست به ایجاد تشکل و هسته‌یی برای آغاز مبارزه قهرآمیز با رژیم شاه زد. 
در واقع، این هسته که به گروه فلسطین معروف شد اولین تلاش برای سازماندهی مقاومت مسلحانه علیه رژیم شاه بود. اما در سال ۱۳۴۸ شکری به‌هنگام خروج از ایران به‌منظور پیوستن به جنبش فلسطین توسط ساواک شاه دستگیر شد و تحت شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفت.
دفاعیات پرشور و قاطع او از آرمان رهایی خلق و از مبارزه مسلحانه در بیدادگاههای شاه، نام شکرالله پاک‌نژاد را در سراسر ایران بر سر زبان مردم انداخت.
درهمان زمان، ژان پل سارتر نویسنده ترقیخواه فرانسوی نیز متن کامل دفاعیات شکری را به‌طور کامل در مجله خود به نام عصر جدید چاپ کرد.
پاک‌نژاد را به‌خاطر همین دفاعیات، ابتدا به اعدام محکوم کردند. اما رژیم شاه، تحت فشارهای بین‌المللی مجبور شد حکم اعدام او را به حبس ابد تبدیل کند. به این ترتیب دوران اسارت ۹ ساله شکری در زندان آغاز شد.
شکری در سال ۵۷ همراه با دیگر زندانیان سیاسی به همت مردم ایران از زندان آزاد شد و فعالیت های خود علیه سارقین انقلاب دمکراتیک مردم ایران را آغاز کرد.
 فیلمی درباره مبارز نامدار شکرالله پاکنژاد
گفتگوی با عاطفه گرگین از جمله فعالیت های وی پس از انقلاب می باشد.
          گرگین: خوب  از کجا شروع کنیم؟
          پاک نژاد: از هر کجا که مایل باشید.
          گرگین: از خودتان بگوئید و از مبارزه در دوره طاغوت.
          پاک نژاد: قرار شد در مورد خودم صحبت نکنیم، فراموش کردید؟
          گرگین :بسیار خوب، پس بگذارید از انقلاب شروع کنیم. باتوجه باینکه شما در شروع انقلاب در زندان بودید، آیا قیام بهمن ماه و اصولا" جنبش تودهای مردم در سال گذشته برای شما قابل پیش بینی بود؟
          پاکنژاد: زندان های سیاسی طاغوت همیشه مرکز حادترین مباحثات سیاسی و مبارزات ایدئولوژیکی بود. روابط زندانیان جز در مواردی معدود مبتنی بر وحدت و تضاد اندیشه بود. بهمین دلیل هم زندانیان جزئی ترین حرکات جامعه را که میتوانست در زندانها منعکس شود، مورد تفسیر قرار میدادند. با شروع جریان انقلاب، جبهه گیری، برای شناخت ماهیت فعالیت گروههای سیاسی مختلف تشدید شد. طبق معمول کسانی بودند که تمام فعالیتهای ضد شاه را یک نمایشنامه تلقی میکردند که گردانندۀ آن آمریکا بود. از اواسط زمستان 56 همزمان با تشدید مبارزه حقوق بشر کارتر، فعالیت های ضد شاه در ایران شتاب بیشتری گرفتن و از همان زمان انقلاب بتدریج چهره خود را نشان داد.

          گرگین: یعنی منشاء انقلاب ایران مبارزه حقوق بشر کارتر بود؟
پاک نژاد: این سئوال شما، مرا بیاد مباحثات آن دوره از زندان می اندازد. عده ای از زندانیان در بحث به این نتیجه رسیده بودند که در تضاد بین شاه و کارتر، چون کارتر بعنوان نمایندۀ انحصارات بزرگ عمل میکند، پس در هر حال، شاه اگر هم از او بهتر نباشد، کمتر از او بد است. لذا ما در مبارزه بین شاه و کارتر، اگر هم جانب شاه را نمیگیریم، نباید به او شدیدا" حمله کنیم.  حتی عده ای به این نتیجه رسیده بودند که شاه میتواند نمایندۀ خرده بورژوازی باشد و فاشیسم او ذات بورژوازی دارد و باید منشأ یک سرمایه داری دولتی تلقی شود و لذا معتقد بودند باید از او حمایت کرد. بهمین دلیل از نظر آنها میبایست گرایشهای متکی به حقوق بشر، که مربوط به لیبرالیسم بورژوائی تلقی میشد افشأ شود و تحت عنوان افشای ماهیت لیبرالیسم عملا" حمله به شاه را متوقف می کردند این نوع تحلیل قضایا که هنوز هم انقلاب ایران به آن دچار است در برخی مباحث آ ن زمان، اغلب نتایجی مضحک ببار می آورد.

گرگین: چطور؟


پاک نژاد:  اجازه بدهید مطلب را تمام کنم، بعدا" خواهم گفت. انقلاب ایران در متن بحران سرمایه داری جهانی شکل گرفتن. شکست امپریالیسم در ویتنام، منجر به تغییر خط مشی امپریالیسم شد. آمریکا بعنوان بزرگترین دژ امپریالیسم جهانی از اواخر جنگ ویتنام بر سر خط مشی جدید، دچار تفرقه بود. سرمایه داران اسلحه و برخی از گروههای دیگر سرمایه داری، طرفدار استراتژی "قدرتهای منطقه ای" بودند که در دوره حکومت "نیکسون - کی سنجر" شروع باجرای آن کردند و این همزمان با اوج قدرت شاه بود، اما دوراندیشان سرمایه داری امپریالیستی به سرنوشت "سرمایه" فکر می کردند. آنها به کم کردن فشار "سرمایه" فکر میکردند. آنها به کم کردن فشار "سیاسی“ به کشورهای مونوپل معتقد شده بودند. مباحثات طولانی مهمترین استراتژی سرمایه داری آمریکا در بنیاد راکفلر" به تشکیل گروه مشهور به "کنفرانس سه جانبه" منجر شد که طرح مبارزه حقوق بشر کارتر به رهبری فکری آقای برژینسکی نتیجه آن بود آقای برژینسکی و دوستانش معتقد شده بودند که با توجه به رشد سرمایه داری جهانی بویژه از نظر تکنیک و با توجه به ناگزیر بودن سرمایه داری متوسط و کوچک کشورهای مونوپل به حفظ خود، که از نظر آنها فقط در رابطه تفاهم با سرمایه داری بزرگ و در تضاد با جریانات ضد سرمایه میتوانست انجام گیرد، و خلاصه برای پرهیز از پیدایش ویتنام های متعدد، فقط یک راه وجود داشت:
"لیبرالیسم سیاسی" که البته این لیبرالیسم در خدمت تشدید تسلط اقتصادی امپریالیسم میبایستی قرار داشته باشد. نتیجه عملی این تحلیل، شروع مبارزۀ حقوق بشر کارتر بود. بزعم آقای برژینسکی اما بزبان غیر سرمایه داری، رشد سرمایه جهانی بحدی رسیده است که حتی حکومتهای ملی هم در جریان توسعۀ اقتصادی خود مجبورند وابسته باشند. یا به اردوگاه سرمایه داری و یا به اردوگاه مقابل. که پر واضح است دیگر ملی بودن این دولتها تنها اسمی بی مسما خواهد بود. باین اعتبار هدف لیبرالیزاسیون آقای کارتر- برژینسکی که تحت عنوان "حقوق بشر" صورت میگرفت، صرفنظر از مبارزه بر علیه شوروی مبارزه با هرگونه ویتنامی شدن مبارزات خلقها بود. در چنین متنی بود که تضادهای سرمایه داری جهانی، هم از نظر اقتصادی مثل "رکود تورمی" و هم از نظر سیاسی مثل قضیۀ "حقوق بشر" در ایران منعکش می شد و باز در چنین متنی بود که سیستم جهانی امپریالیسم در ایران به بن بست رسید. بحران سیستم سرمایه داری وابستۀ ایران که منجر به قیام مردم شد در واقع انعکاسی از بحران امپرالیسم جهانی بود.

گرگین: بنظر شما استراتژی حقوق بشر کارتر موفق بوده است؟

پاکنژاد: در برخی نواحی دنیا  برای کوتاه مدت مسئله را حل کرده و بن بست سرمایه داری را شکسته است و باین اعتبار میتوان گفت موفق بوده. اما آقای کارتر و هم فکرانشان هم مثل خیلی از دوستان چپ نمای ما در ایران با مقوله انقلاب آشنا نیستند. آنها تصور میکنند که خلقها مهرۀ شطرنجند، بهمین دلیل هم در محاسبات خود به پتانسیل انقلابی خلقها و به نیروی سرکوب شده و نهفته در آنها توجهی نمیکنند. نتیجۀ این بی توجهی ناگزیر، ناکامی و شکست است. در مورد انقلاب ایران هم چنین شد.

گرگین: بنظر میرسد که شما به عوامل خارجی انقلاب پر بها میدهید. و این با تکیه شما بر قدرت انقلابی خود خلقها در تضاد است.

پاکنژاد: وقتی شما انقلاب ایران را و سایر انقلابات خلقها را در بطن رشد تضادهای سرمایه داری جهانی  و در جریان حل این تضادها، در جهت ایجاد یک جهان نو مطالعه کنید، در تقسیم عوامل انقلاب به داخلی و خارجی قدری تأمل خواهید کرد. شما تصور میکنید رشد تضاد طبقاتی در ایران که منشاء نارضائی شدید مردم و قوه محرکه انقلاب بود، ار رشد تضادهای داخلی سرمایه داری جهانی که منشاء سیاست حقوق بشر کارتر بود جدا است؟بنظر من همان مکانیسم که سرمایه داری آمریکا را وادار به اتخاذ سیاست حقوق بشر میکند، سرمایه داری ایران را هم وادرا به عقب نشینی در مقابل مردم ایران مینماید.

گرگین: بنظر شما سرمایه داری در ایران عقب نشینی کرده و یا شکست خورده است؟

پاک نژاد: سرنوشت هر جنگ معلوم میکند که یک عقب نشینی، گامی در جهت شکست بوده یا پیروزی
در اینکه انقلاب ایران امپریالیسم را بعقب رانده تردیدی نیست، اما اينکه، این عقب نشینی به شکست امپریالیسم منجر خواهد شد یا به پیروزی مجدد او، بستگی به قدرت انقلاب ما و خط مشی آن دارد. برگردیم بسئوال اول شما، وقتی حرکات اعتراضی توده ها شروع شد، به تدریج روشن گردید که ایران با یک انقلاب روبرو است. مبارزه مردم هر روز عمق بیشتری میگرفت.
شرایط عینی انقلاب بروشنی خود رانشان میدادند. اما بنظر میرسد که شرایط ذهنی انقلاب فراهم نیست. به همین دلیل هم بحث " وضعیت انقلابی" در آن دوره از زندان بصورت حادی مطرح بود. سرانجام انقلاب بدون توجه به فصل بندی کتابهائی که برخی دوستان در جستجوی شرایط ذهنی،بیهوده ورق میزدند و چیزی نمی یافتند، خلاء شرایط ذهنی را با سازمان سراسری و مجرب روحانیت پر کرده و به ریش همه کتاب زدگان خندید. و باین ترتیب وضعیت انقلابی ایجاد گردید و ما دیدیم که یک مرحله از انقلاب بخوبی سپری شد.


گرگین: در آن دوره نظرتان نسبت به رهبری انقلاب چه بود؟

پاک نژاد: در دوره اوج گیری انقلاب، در زمینه چگونگی ادامه مبارزه، دو نظریه مطرح بود، که یکی از طرف مهندس بازرگان و جبهه ملی وگروههای لیبرال ارائه میشد و ناظر به این بود که از طریق مبارزه پارلمانی، سنگرهای پارلمان و دولت تصرف شده و بعدا" با استفاده از این سنگرها، شاه کنار گذاشته شود، در مقابل این نظریه آقای خمینی معتقد بودند که هم اکنون " شاه باید برود". طبیعی بود که مردم، طرف نظریه اخیر را گرفتند و از این لحظه بود که آقای خمینی بصورت رهبر بلامنازع انقلاب درآمدند. ما در زندان مشهد، هم زمان با ورود مهندس بازرگان به پاریس طی تلگرافی به آقای خمینی که بکمک خانواده یکی از زندانیان مذهبی فرستاده شد پشتیبانی خود را از نظریه ایشان در مقابل نظر مهندس بازرگان اعلام کردیم.


گرگین: بنظر شما یکپارچگی مردم در دوره انقلاب ناشی از سازماندهی روحانیون و نیروهای مذهبی و یا ناشی از دیکتاتوری شاه بود؟

پاک نژاد: میدانید که از اوائل شروع حرکات انقلاب، مبارزه با شاه " مطلق" شد. این مطلق شدن نخست خود را در شعارهائی نظیر "آزادی زندانیان سیاسی" و بازگشت آقای خمینی" و "لغو سانسور مطبوعات" نشان میداد بعدا" مردم بطور علني برکناری شاه را میخواستند و در هر حال در مرحله اول انقلاب مبارزه، اصولا" بر ضد شاه و دیکتاتوری او بود و لذا این، دیکتاتوری شاه بود که ابتدائا" مردم را یکپارچه میکرد. اما نیاز مردم به وحدت بر علیه شاه در شرایط نبودن سازمان سیاسی سراسری، خود منشاء رهبری روحانیون و یکپارچه شدن مردم تحت رهبری آنان بود.

 گرگین: علت اینکه نیروهای چپ نتوانستند در رهبری انقلاب سهم عمده ای داشته باشند چه بود؟

پاک نژاد: ضعف چپ ناشی از عوامل متعددی است. صرفنظر از عقب ماندگی مادی و معنوی طبقه کارگر ایران، فشار شدید به نیروهای چپ و سرکوبی آنها پس از 28 مرداد 32 و در تمام دورۀ رژیم شاه، شاید مهمترین عامل این ضعف باشد.  میدانید که کودتای 28 مرداد اساسا" یک کودتای ضد چپ بود آمریکائی ها دکتر مصدق را هم چپ تلقی میکردند. در دوره شاه بجز مجاهدین خلق هیچ نیروی سیاسی باندازه نیروهای چپ تحت فشار مادی و معنوی نبوده است. وقتی انقلاب آغاز شد. نیروهای چپ در منتهای ضعف خود بودند. نداشتن رهبری، سازمان و از همه مهمتر نداشن تحلیل درست از شرایط ، مهمترین تجلیات این ضعف بودند البته نیروهای چپ در جریان انقلاب و حتی در رهبری توده ها بطور پراکنده نقش فعال داشتند. اما عملا" در رهبری سیاسی انقلاب نتوانستند نقشی ایفا کنند، ناگفته نماند که انحصار طلبی روحانیون رهبری کنندۀ انقلاب هم یکی از عوامل این وضعیت بود. اما من تردید دارم که با توجه به تشتت شدید این نیروها، در صورتیکه در رهبری سیاسی انقلاب شرکت داده میشدند آیا میتوانستند نقشی ایفا کنند؟ 

گرگین: نقش پرولتاریا در جنبش ما چه بود؟

پاکنژاد: در واقع بدون شرکت کارگران صنعتی و بخصوص کارگران نفت، مرحله اول انقلاب به پیروزی نمی رسید. فکر نمیکنم کسی در مورد نقش تعیین کنندۀ کارگران ایران در پیروزی مرحله اول تریدی داشته باشد. 

گرگین: در مورد شورای انقلاب چه میگوئید؟

پاکنژاد: علی الاصول شورای هر انقلاب باید نماینده نیروهای اجتماعی شرکت کنندۀ در آن انقلاب باشد. شورای انقلاب کنونی چنین وضعی ندارد. شورای انقلاب باید مرکب از نمایندگان شوراهای کارگران، دهقانان، اصناف روشنفکران، احزاب سیاسی انقلابی و خلاصه تمامی نیروهاي خلق باشد.
شورای کنونی انقلاب که "منصوب" است نه "منتخب" بهیچوجه اکثریت مردم را  نمایندگی نمیکند و گرچه بدلیل بستگی به آقای خمینی و نفوذ معنوی ایشان در بین توده ها، فعلا" قدرت زیادی دارد، اما بدلائلی که گفتم این شورا بهیچوجه یک ارگان دمکراتیک انقلابی نیست.


گرگین: آیا شما این قیام و جنبش را یک جنبش دمکراتیک و ضد امپریالیستی میدانید؟ نظرتان راجع به فعالیت سازمان هائی که خواست دمکراتیک را مطرح میکنند چیست؟
بگذارید طور دیگر مسئله را مطرح کنم. در رابطه با یک کشور تحت سلطۀ امپریالیسم و اینکه هنوز حزب طبقه کارگر تشکیل نشده و طبقه کارگر تشکیل پیدا نکرده، نقش روشنفکران متعهد و انقلابی در رابطه با تشکیلات سازمانهای دمکراتیک چیست؟ آیا باید فعالیت خود را صرف مبارزه دمکراتیک کنند مثل خود شما، و یا اینکه در جهت ایجاد حزب طبقه کارگر کوشش نمایند؟ این را بیشتر با توجه به نوع مبارزه خود شما میپرسم؟

پاکنژاد: بنظر من انقلاب ایران یک انقلاب دمکراتیک ضدامپریالیستی, است و نه یک انقلاب دمکراتیک و ضد امپریالیستی. علت تمایل من به این نوع نامگذاری این است که برخی از گروههای چپ با جدا کردن مبارزه ضد امپریالیستی از مبارزه دمکراتیک، به آنجا میرسند که عملا" لزوم هر نوع مبارزه دمکراتیک را نفی میکنند. در درجه  اول باید روشن باشدکه در شرایط کنونی جهان سرمایه داری، هیچ انقلابی نمی تواند انجام شود که ضد امپریالیستی باشد و دمکراتیک نباشد یا دمکراتیک باشد و ضد امپریالیستی نباشد. موکول کردن ادامه این انقلاب که هم ضد امپریالیستی است و هم دمکراتیک به تشکیل حزب طبقه کارگر دقیقا" از آن اذهانی سرچشمه میگیرد که قبل از انقلاب، پیروزی مبارزۀ ضد شاه را بدون وجود یک حزب طبقه کارگر که مبارزه "ضد امپریالیستی – دمکراتیک" را رهبری کند غیر ممکن میدانستند.
حزب طبقه کارگر ایران از درون مبارزه ضد امپریالیستی – دمکراتیک نیروهای انقلابی ایران بیرون خواهد جوشید. این حزب محصول مباحثات مجرد سوسیالیستی عده ای روشنفکر در اتاقهای در بسته نیست.
متأسفانه بعلت پایین بودن سطح اندیشه و عمل، نیروهای چب در این زمینه بشدت دچار تشتت اند و در حالیکه همه قبول دارند که مبارزه دمکراتیک از مبارزه ضد امپریالیستی جدا نیست. این مبارزۀ دوگانه را بطور مکانیکی از هم جدا کرده و هر دو را به یک سلسه نزاع بر سر الفاظ محدود میکنند. بی جهت نیست که بیشتر نیروهای چپ هم در وجه ضد امپریالیستی مبارزه و هم در وجه دمکراتیک آن عملا" دنباله رو نیروهای دیگر شده اند. اشکال کار چپ، اصلا" در نحوۀ نگرش اوست . چپ هم نقص تئوریک دارد و هم نقص ایدئولوژیک. دوست عزیزی که عده ای از جوانان پر شور را دور خود جمع کرده، مبارزه برای حق کار، حق بازنشستگی و حق اعتصاب را مبارزه سوسیالیستی تلقی میکند و مبارزه برای آزادی بیان و مطبوعات را بعنوان مبارزه بورژوائی که هدفش تحمیق طبقه کارگر است رد میکند. او میگوید دمکراسی خوب نیست، دیکتاتوری پرولتاریا خوب است. دام وسیعی که اخیرا" بر سر راه نیروهای چپ گسترده شده و بیشتر این نیروها را در خود اسیر  کرده است، مبحث " عمده و فرعی تضادها است، بعد از داستان "بورژوازی لیبرال" و " خرده بورژوازی رادیکال" دام جدید، چنین گسترده شد که گویا بین دو مبارزه ضد امپریالیستی و دمکراتیک، اولی عمده و دومی فرعی است. ابعاد این تفکیک چنانکه همه میدانند در مبارزه اجتماعی کنونی به آنجا کشیده است، که عملا" هرگونه دفاع از حقوق و آزادیهای دمکراتیک رانفی کرده  و تحت عنوان لیبرالیسم و حرکت در جهت منافع امپریالیسم سرکوب مینماید. این گونه عمده و فرعی کردن مکانیکی که بین نیروهای چپ بشدت رایج است،  " عمل سوسیالیستی" را به چنان چاه ویلی از مباحثات ذهنی انداخته که خلاصی از آن باین زودی بعید بنظر میرسد.

گرگین: مگر شما مبارزه ضد امپریالیستی را نسبت به مبارزه دمکراتیک عمده نمیدانید؟

پاک نژاد: میدانید که مقولات فلسفۀ عملی دارای سلسله مراتبی هستند، در تحلیل ذهنی قضایا، این سلسله مراتب، حتما" باید رعایت شوند تا بتوان تاریخ و جهان را با آنها بررسی و تفسیر کرد و تغییر داد و گرنه این مقولات بصورت ابزاری مکانیکی در جهت توجیه هر عمل، بوسیله هر کس و در راه هر هدف مورد سوء استفاده قرار خواهند گرفت. در چنین صورتی دور نخواهد بود که مثلا"  تحت عنوان مقولۀ "ماهیت و پدیده" انحصار طلب ترين ”خط“ در طيف سياسي ايران, به عنوان ”خط دمكراتيسم“  شناخته شود و یا دمکراتیسم بعنوان لیبرالیسم معرفی گردد و یا تحت عنوان "عمده و فرعی"، مبارزۀ انقلابی، به جنگ تبلیغاتی و یک مشت فحش و دشنام محدود، و در مقابل، " خط فاشیسم" بعنوان "خط پرولتری" تبلیغ گردد.
در واقع نداشتن تئوری بهتر از داشتن تئوری ناقص است، تئوری ناقص تئوری غلط است. "عمده و فرعی" بر مبنای "عام و خاص" انجام میشود. یعنی برای تحلیل قضایا قبل از "عمده و فرعی" کردن، باید " عام و خاص" کرد. عام مجرد و خاص مجسم است، عام خود را در خاص نشان میدهد، در حالی که عمده خود را در فرعی نشان نمیدهد، عمده در مقابل فرعی قرار میگیرد. "عمده و فرعی" از مقولات مربوط به عینیات بوده و در پهنۀ "خاص" عمل میکنند نه بین عام و خاص. مبارزه ضد امپریالیستی در ایران عام است. این مبارزه خود را در مبارزۀ دمکراتیک نشان میدهد. حتما" شما مثل دیگران مایل نیستید مبارزه ضد امپریالیستی را در ایران به مبارزه با سفارت آمریکا و یا در نهایت به افشاگری بر علیه امپریالیسم محدودکنید. امپریالیسم در ایران کیست؟ ما حضور امپریالیسم رادر ایران حس میکنیم، اما در عین حال چیز "مجسمی" که بشود آنرا "امپریالیسم" نامید در ایران وجود ندارد. ما بر خلاف ویتنام در ایران سرباز کلاه سبز آمریکائی نداریم. امپریالیسم در ایران از سالها قبل سرمایه داری وابسته بوده و اکنون نیز سرمایه داری وابسته است. در آینده نیز سرمایه داری وابسته خواهد بود.  مبارزه ضد امپریالیستی در ایران دقیقا" مبارزه با سرمایه داری وابسته است. سرمایه داری وابسته چیست؟ ارتش وابسته، بوروکراسی وابسته، اقتصاد و سرمایه های وابسته، فرهنگ سرکوبگر و انحصار طلب وابسته. فرهنگ سرکوبگر آریامهری، ساخته ذهن معیوب شاه نبود. فرهنگ مذکور نتیجۀ نیاز تاریخی یک سیستم وابسته، به ایجاد محیط اختناقی بود که در آن، سرمایه های وابسته، براحتی بتوانند بغارت خود ادامه دهند. این فرهنگ عملا" حقوق و آزادیهای دمکراتیک را از بین برده بود.
ارتش و بوروکراسی وابستۀ آریا مهری نتیجه کج اندیشی های خاندان پهلوی نبودند. آنها بعنوان دو بازوی حاکمیت، در خدمت اختناق و بهره کشی از مردم ستمدیده ما قرار داشتند. سرمایه داری وابسته ایران هر چند ضربه خورده ولی بسرعت در حال باز سازی شدن است و اتفاقا: از تضادهای درونی جامعه ایران برای تجدید سازمان خود به بهترین وجهی استفاده میکند. در واقع چنانکه گفتم، این امپریالیسم است که دارد دوباره قدرت میگیرد. مبارزه با امپریالیسم عملا" یعنی مبارزه با بورژوازی وابسته و مبارزه با بورژوازی وابسته یعنی مبارزه با وابستگی ارتش، وابستگی بوروکراسی، وابسته سرمایه ها، صنایع و بطور کلی وابستگی اقتصادی، وابستگی سیاسی و دیپلماتیک، وابستگی فرهنگی، وابستگی پولی و هر نوع وابستگی دیگر.  وابستگي ایران به امپریالیسم در دوره آریا مهری، از طریق ایجاد یک سیستم "حاکمیت دیکتاتوری" انجام گردید و بی دلیل نبود که انقلاب دموکراتیک ضد امپریالیستی ایران خود را بصورت یک انقلاب ضد دیکتاتوری نشان داد. جریان استقلال ایران از امپریالیسم هم بعنوان یک جریان تاریخی دقیقا" از کانال مبارزه دمکراتیک میگذرد. اگر در دوره شاه "جریان وابستگی" از نظر سیاسی، خود را در حاکمیت دیکتاتوری نشان میداد، "جریان استقلال" در دوره انقلاب از نظر سیاسی باید خود را در حاکمیت دمکراسی نشان دهد.
چه چیزی میتواند امپریالیسم را از ارتش ایران بیرون کند جز "شورا"؟ چه نیروئی می تواند ارتش ایران را که بصورت شمشیر داموکلس امپریالیسم درآمده به ارتش ملی بدل کند جز شورا؟ چه کسی می تواند بوروکراسی ایران را از صورت چماق امپریالیسم بصورت رکن حاکمیت ملی درآورد جز شورا؟ چه نیروئی میتواند اقتصاد بیمار ایران را از امپریالیسم "مستقل“ کند جز یک نظام کار شورائی؟
کدام نیروئی قادر است ایران را از خطر تجزیه برهاند جز دادن حق خود مختاری به خلقها؟ چه نیروئی می تواند وحدت و استقلال ایران را در مقابل امپریالیسم حفظ کند جز نیروی لایزال و علاقه خلقهای ایران به همبستگی  و وحدت؟ سیستمی که نصف جمعیت ایران یعنی زنان را عملا" از بخش عمده حقوق دمکراتیکشان محروم کند. قادر به تجهیز نیروی مردم در جهت کسب، و حفظ استقلال ایران در مقابل امپریالیسم نیست. سیستمی که خواست خود مختاری خلقها را با  بمب و گلوله پاسخ گوید، عملا" ایران را بنفع امپریالیسم به سمت تجزیه سوق میدهد. سیستمی که نیروهای مترقی را تحت شانتاژ به تائید اعمال خود وادار میکند. عملا" یک سیستم دیکتاتوری است که در جهت بازسازی ارتش و بوروکراسی و بعدا" استفاده از آنها در جهت بازسازی اقتصاد و فرهنگ وابسته سیر میکند، هر چه در این را ه جنجال های ضد امپریالیستی بسیار هم ایجاد کند. از مطلب دور نشویم، اگر عام خود را در خاص نشان میدهد پس مبارزه ضد امپریالیستی خود را در مبارزه دمکراتیک نشان میدهد. مبارزه دمکراتیک تجسم و عینیت مبارزه ضد امپریالیستی است. "عمده و فرعی" چنانچه گفتم در پهنه خاص انجام میشود، نه بین عام و خاص.

گرگین: واضح تر بگوئید.

پاک نژاد: اگر بین عام و خاص بخواهیم" عمده و فرعی" کنیم همواره "عمده" ما چیزي مجرد خواهد بود، مثل مبارزه ضد امپریالیستی، اما وقتی تجلیات عینی "عام" راشناختیم، آنوقت "عمده و فرعی" کردن، در این محدوده کار مشکلی نخواهد بود. البته ما میدانیم که "عام" خود را نه در یک "خاص" بلکه در "خاصهای" مختلف نشان میدهد. مثلا" انقلاب جهانی که مفهومی عام است،  خود را در "انقلاب در یک کشور" و بزبان بهتر خود را در انقلاب  کشورهای مختلف نشان میدهد. به این اعتبار، مبارزه ضد امپریالیستی هم که مفهومی عام است خود را در اشکال مختلف مبارزه دموکراتیک نشان میدهد و از این جهت اگر قرار است عمده و فرعی شود باید در پهنه اشکال مختلف مبارزه دمکراتیک صورت گیرد، نه بین "مبارزه ضد امپریالیستی" و "مبارزه دمکراتیک".

گرگین: اگر سر و کله کلاه سبزهای آمریکائی پیدا شود چی؟

پاک نژاد: در آن صورت نیز عمده و فرعی بین تجلیات مختلف مبارزه ضد امپریالیستی که تماما" اشکال مختلف مبارزۀ دمکراتیک هستند صورت خواهد گرفت و بدون شک در آن زمان، مبارزۀ دمکراتیک مسلحانه عمده خواهد بود و البته در کنار مبارزه نظامی، اشکال دیگر مبارزه، فرعی خواهند بود. میدانید که مبارزه مسلحانه ویت کنگ اوج مبارزه دمکراتیک بود و این اوج، همان مرحله ایست که مبارزه دمکراتیک و مبارزه سوسیالیستی برهم منطبق  میشود.

گرگین: مفهوم شما از مبارزه دموکراتیک چیست؟

پاک نژاد: من با کسانی که مبارزه دمکراتیک را یک مبارزه علنی، قانوني و اغلب بورژوائی میدانند موافق نیستم. وقتی یورش ضد دمکراتیک ۲۸ مرداد ۵۸ شروع شد خیلی ها معتقد شدند که چون انجام مبارزۀ دمکراتیک در شرایط اختناق ممکن نیست، پس باید سازمان مبارزۀ دمکراتیک را تعطیل کرد. بیکی از کسانی که این فکر را تبلغ میگرد گفتم لابد به این ترتیب، سازمان ویت کنگ یک سازمان غیر دمکراتیک بوده است. البته وی در جریان مباحثه، قبول کرد که مبارزه دمکراتیک میتواند اشکال خود را تغییر دهد و اعتلا پیدا کند. اصل "توسعه اشکال انقلاب و مبارزه" حکم میکند که صور مبارزۀ دمکراتیک  و سوسیالیستی گسترش میيابند. برخی از مارکسیستها مایلند اشکال مبارزه دمکراتیک و سوسیالیستی را در همان محدوده مقاله لنین تحت عنوان "وظایف سوسیال دموکراسی" که در توضیح جنبه های دوگانه مبارزه طبقاتی پرولتاریا در مرحله انقلاب دمکراتیک نوشته است، محدود نگاه دارند.
برگردیم به مطلب اصلی: چنانچه گفتم مبارزه ضد امپریالیستی خلقهای ایران خود را در مبارزه دمکراتیک آنان نشان میدهد. البته کسانی که معتقدند ما در مرحله انقلاب سوسیالیستی هستیم مختارند که بدون توجه به حقوق و آزادیهای دمکراتیک بفکر دیکتاتوری پرولتاریا باشند و آنهم لابد از نوع غیر دمکراتیک آن، اما وقتی پذیرفتیم که ما در مرحله انقلاب دمکراتیک هستیم، مبارزه برای حقوق و  آزادیهای دمکراتیک هر چند بنظر خیلی ها بورژوائی بیاید ناگزیر و الزامی است.
در مرحله انقلاب دمکراتیک بر خلاف دوره دیکتاتوری پرولتاریا هر دو وجه مبارزه دمکراتیک یعنی اولا: مبارزه برای حقوق دمکراتیک و  ثانیا" مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک غیر قابل تفکیک اند. به این دلیل است که شعار "دمکراسی برای ایران" را از شعار "خود مختاری برای کردستان“ نمیتوان تفکیک کرد. چون هیچکدام بدون دیگری به مفت نمیارزند و اصلا" بدست نمی آیند. یانیستند و یا باهمند.


گرگین: فکر نمیکنید این نوع " عمده و فرعی" کردن ما را به آن سمت میراند که مبارزه دمکراتیک را در عمل بر مبارزه ضد امپریالیستی مقدم بداریم؟ به این ترتیب، آیا شما نمیروید که آزادی مطبوعات را مقدم بر مبارزه با امپریالیسم بدانید؟ و آیا در اینصورت اتهامی که به شما وارد میشود یعنی "لیبرالیسم" را تائید نکرده اید؟

پاک نژاد: اگر بشود مبارزه ضد امپریالیستی را از مبارزه دمکراتیک جدا کرد. اگر بشود مبارزه دمکراتیک را در آزادی مطبوعات خلاصه کرد و بالاخره اگر بشود مبارزه ضد امپریالیستی را در مبارزه با سفارت و سازمان سیا و افشاگری محدود نمود، البته حرف شما درست خواهد بود.
کسانی که ما را به لیبرالیسم متهم می کنند مفهوم لیبرالیسم و تفاوت آن را با دمکراتیسم درک نمیکنند. آنان اغلب بعلت نشناختن اصول دمکراتیسم هرگونه آزادیخواهی را لیبرالیسم می خوانند. وقتی هم از آنها سئوال میشود که پس دمکراتیسم چیست و دمکراتها کدامند جوابی ندارند.

گرگین: از نظر شما مرز بین لیبرالیسم و دمکراتیسم کجاست؟

پاک نژاد: مرز بین لیبرالیسم و دمکراتیسم همان مرز بین حقوق و آزادیهای دمکراتیک است. لیبرالها گر چه خود را دمکرات میدانند، اما در عمل دمکراسی را به آزادیهای دمکراتیک و آنهم نه برای همه مردم بلکه برای خود محدود میکنند. آنها وقتی در مقابل مسائل مربوط به حقوق دمکراتیک مردم قرار میگیرند سکوت میکنند و اگر هم حرفی بزنند بدون اعتقاد و از روی اجبار و برا ی حفظ موقعیت است . در حالی که دمکراتیسم نه تنها از آزادیها بلکه از حقوق دمکراتیک مردم هم دفاع میکند و درعمل برای حقوق دمکراتیک آنان اهمیت بیشتری از آزادیهای دمکراتیک قائل  میشود.

گرگین: اما شما در عمل با پربها دادن به آزادیهای دمکراتیک این شک را ایجاد کرده اید که عنصر لیبرال در ترکیت شما حاکم است. نگاهی به مبارزات شما بعد از انقلاب این را ثابت می کند. سه میتینگ و راهپیمائی شما در گذشته، در اعتراض به دستگاه، بر سر آزادی مطبوعات بوده و در این راه با لیبرالها همصدا بوده اید.

پاک نژاد: گرچه مایل نیستم در اینجا در مورد مواضع سیاسی جبهه صحبت کنم ولی حال که مطرح شد اجازه دهید دراین مورد چند نکته را تذکر دهم. اولا" میتینگ ها و تظاهرات ما بدفاع از آزادی مطبوعات و حتی آزادیهای دموکراتیک محدود نبوده است. اولین راهپیمائی ما مربوط به فرزندان آقای طالقانی بود، میتنگ دانشگاه تهران ما که با تهاجم فالانژها بهم خورد در مورد مجلس موسسان و قانون اساسی بود. ماقصد داشتیم در آنجا به نفی حقوق دمکراتیک مردم اعتراض کنیم. ثانیا" ما بعنوان یک نیروی دمکرات نه تنها از حقوق دمکراتیک مردم بلکه از آزادیهای دمکراتیک آنان و نه بطور محدود و برای خودمان، بلکه بدون شرط  و بطور نامحدود دفاع  کرده ایم و در مبارزه هم پیگیر بوده ایم و مانند لیبرال ها از تهدید نهراسیده ایم و جا نزده ایم، چون باين مبارزه معتقد بوده ایم. ثانیا" مبارزه ما برای حقوق دمکراتیک مردم ایران خیلی گسترده تر و عمیق تر از مبارزه ما برای آزادیهای دمکراتیک آنان بوده است. در برخی موارد حتی نیروهائی که خود را سوسیالیست و چپ میدانند هم بسیار از ما عقب تر مانده اند چه برسد به ليبرالها که اصلا" با مقولۀ حقوق دمکراتیک مردم آشنا نیستند.

گرگین: مثلا"؟

پاکنژاد: کدام نیروی سیاسی باندازه ما از حقوق خودمختاری خلقها دفاع کرده است؟ نگاهی به نشریات جبهه این نکته را ثابت میکند. کنفرانس همبستگی خلقها نتیجه ماهها کوشش در این زمینه بود. کدام نیروی سیاسی باندازه ما از حقوق زنان پشتبانی کرده است؟ کنفرانس مشترک زنان نتیجه ماهها تلاش بود. کدام نیرو باندازه جبهه از اصل شوراها دفاع کرد؟ جبهه همواره از حق کار، حق مسکن، حق اعتصاب، حق آموزش رایگان، حق بهداشت و سایر حقوق دمکراتیک مردم دفاع کرده است.
دفاع از حقوق کارگران و دهقانان و بطور کلی زحمتکشان از اصول اساسی جبهه است. تازه در آن تظاهرات و میتینگ هائی که برای دفاع از آزادیهای دمکراتیک برگزار کرده ایم، عملا" تمام نیروهای مترقی و دمکراتیک هم شرکت داشته اند. برای نمونه در میتینگ ۲۹ اردیبهشت دانشگاه صنعتی برای ما بیش از۶۰ پیام رسید که تماما" از طرف نیروهای دمکرات و چپ بود نه از سوی لیبرالها، و یا راهپیمائی همراه با زد و خورد روز یکشنبه ۲۱ مرداد ۵۸ که در آن عملا" نیروهای چپ شرکت کردند، ولو اینکه رهبری این گونه سازمانها اغلب با شرکت افرادشان موافقت نداشتند و بعدا" طی اعلامیه هائی از آن تبری جستند. در واقع مبارزات ما درجهت حق دمکراتیک مردم بسيار بیشتر از مبارزه ما در جهت آزادیهای سیاسی آنان بوده، اگر چه نمود خارجی مبارزات نوع دوم، طبیعتا" بیشتر از نمود خارجی مبارزات نوع اول بوده است و البته این هم بیشتر مربوط به ویژگی های این دو نوع مبارزه است. کوشش های ما در جهت احقاق حقوق دمکراتیک خلقها، زنان و کارگران و دهقانان و سایر گروهها در بسیاری موارد بدلائل سیاسی نتوانسته است با نمود خارجی و تبلیغات زیاد همراه باشد. ما حتی برای دعوت خبرنگاران مطبوعات به کنفرانس همبستگی خلقها که بالاخره هم در ساعات آخر کنفرانس صورت گرفت دچار تردید بودیم و خبرنگار خارجی هم دعوت نکردیم.
کنفرانس مشترک زنان در سالنی تاریک و در پرتو شمع برگزار شد.

گرگین: منشاء اتهامی که بشما بعنوان لیبرال وارد میشود فکر میکنم پشتیبانی شما از میتینگ حزب خلق مسلمان باشد. در این مورد چه میگوئید؟

پاک نژاد: اولا" اگر یکبار پشتیبانی ما از حزب جمهوری خلق مسلمان معین کند که لیبرال هستیم پس پشتبانی مداوم ما از چریکهای فدائی و مجاهدین خلق چطور توجیه خواهد شد؟
ثانیا" تبلیغات نیروهای انحصار طلب باتوجه به پایین بودن سطح اندیشه سیاسی، بنحوی محیط را آلوده کرده که بتدریج مفهوم لیبرالیسم با امپریالیسم و خیانت و جاسوسی، دارد مترادف میشود. گوئی لیبرالها مهمترین پایگاه امپریالیسم هستند حتی یکی از نمایندگان سازمانهای سیاسی مترقی و چپ عنوان میکرد که از نظر ما مبارزه با لیبرالها در ایران عمده است. چون آنها مهمترین دشمنان خلق اند. مختصر آشنائی با اقتصاد سیاسی ایران نشان می دهد که لیبرالها پایگاه اقتصادی مهمی در ایران ندارند. حالا چطور لیبرالها با پایگاه اقتصادی ناچیز بصورت "دشمن عمده خلق" در می آیند، از حد توان فکری من خارج است. حتی گرایش وی این بود که لیبرالیسم را همان امپریالیسم بداند این دوست عزیز توجه ندارد که عیب لیبرالیسم از نظر تاریخی  در ناپیگیری مبارزاتی او است و نه چیز دیگر. نگاهی به جریان چند ده سالۀ مبارزات نیروهای سیاسی لیبرال نظیر جبهه ملی ایران و نهضت آزادی که از نظر اقتصادی اساسا" متکی به بقایای بورژوازی ملی هستند، این نکته را ثابت میکند که در بین لیبرال ها در دوره های خاص، بسا ممکن است افراد وطن پرست و ضد امپریالیست هم وجود داشته باشند. لیبرالیسم گاه میتواند به خاطر منافع خود در مراحلی بر علیه امپریالیسم هم وارد مبارزه شود و به این اعتبار نیروهای دمکرات و چپ باید از روابط وحدت و تضاد درونی و بیرونی لیبرال ها در جهت اجرای خط مشی خود استفاده کنند و البته این نکته را هم میدانیم که در جهان همراه با رشد تکنیک و توسعۀ سرمایه داری، به موازات نابودی سرمایه داری متوسط و ملی لیبرالیسم هم توان تاریخی و بار ضد امپریالیستی خود را به تدریج از دست می دهد. اما در هر حال با توجه به نبودن پایگاه اقتصادی – اجتماعی قابل توجهی برای لیبرالیسم در ایران، مطلق کردن مبارزه با لیبرالیسم از طرف برخی نیروهای سیاسی، آدم را به یاد "آسیای بادی" می اندازد.
ثالثا" ما از میتینگ حزب جمهوری خلق مسلمان پشتیبانی نکردیم بلکه از مردم دعوت کردیم که در تمام تظاهرات و راه پیمائی هائی که در جهت لزوم تشکیل مجلس موسسان انجام می شود شرکت کنند. در اعلامیه ما به هیچ وجه اسمی از حزب جمهوری خلق مسلمان نبود. البته چون آن زمان حزب جمهوری خلق مسلمان دعوت به راه پیمائی کرده بود طبیعی بود که دعوت ما پشتیبانی از حزب جمهوری خلق مسلمان تلقی شود.

گرگین: یعنی شما معتقدید که در جبهه هیچ عنصر لیبرال وجود ندارد؟

پاکنژاد: نه، چنین اعتقادی ندارم. در جبهه هم مثل هر سازمان مترقی دیگر، دو عنصر فکری: دمکراتیسم انقلابی و لیبرالیسم در تضادند. اصلا" حتی در سازمان های کمونیستی هم تضاد، بین دمکراتیسم انقلابی و لیبرالیسم وجود دارد. مگر در داخل سازمان های کمونیستی با لیبرالیسم مبارزه نمی شود؟ پس در این صورت چطور جبهه دمکراتیک میتواند از عنصر فکری لیبرالیسم خالی باشد؟ در داخل جبهه دمکراتیک ملی ایران، عنصر فکری لیبرال همواره وجود داشته و همواره هم وجود خواهد داشت. اما در عین حال هیچگاه این عنصر فکری در جبهه غالب نبوده و تصور نمی کنم هیچگاه بتواند غالب شود. در مقابل همواره دمکراتیسم انقلابی راهنما و قوۀ محرکه عمل جبهه بوده است. مابا پذیرش این تضاد بعنوان تضاد ماهوی جبهه، تا بحال توانسته ایم همواره در جهت تقویت عنصر دمکراتیک در مقابل عنصر لیبرال گام برداریم. در حال حاضر جبهه از نظر سازمانی دمکراتیک ترین نیروی سیاسی ایران است. ما در چنین شرایطی همواره از وجود عنصر مغلوب لیبرال در داخل جبهه سود برده ایم. لیبرالیسم حتی در سازمان های کمونیستی هم در صورتی که عنصر مغلوب باشد، ماهیت کمونیستی آن سازمان را نفی نمی کند. هیچ سازمان کمونیستی نمی تواند به به کلی از عنصر فکری لیبرال خالی شود. در عین حال در همان نوع سازمان ها هم به محض این که عنصر فکری لیبرال غالب شود، ماهیتشان تغییر کرده است. و البته می دانید که محتوای لیبرالیسم می تواند در اشکال مختلف و حتی اشکال کمونیستی هم به نمایش در آید.

گرگین: از نظر طبقاتی چطور؟ شما منکر این هستید که در بین اعضای رهبری شما آدم های ثروتمند و سرمایه دار هم وجود دارد؟

پاک نژاد: نه در بین اعضای رهبری و نه در بین افراد دیگر جبهه آدم ثروتمند وجود ندارد. تنها یکی از دوستان که در عین حال سابقه  سالها مبارزۀ درخشان دارد، به عنوان یک آدم ثروتمند شناخته شده بود که آن هم خوشبختانه با مصادره اموال مواجه شد و معلوم گردید که در حد یک فرد متوسط هم ثروت نداشته است. به طوریکه مصادره کنندگاه اموالش که خود را آماده برای تبلیغ در مورد میلیون ها دارائی کرده بودند کاملا" شرمنده شدند. از این مورد که بگذریم جبهه هم به اعتبار صندوق امور مالیش و هم به اعتبار افراد تشکیل دهنده اش فقیرترین سازمان سیاسی شناخته شدۀ ایران است.

گرگین: یعنی می گوئید بین شما و لیبرال ها هیچ رابطۀ وحدت وجود ندارد؟

پاک نژاد: نه وجود ندارد. از نظر شکل، بر سر پاره ای از آزادی های سیاسی به طور ناخواسته همگامی داریم. آن ها هم مثل ما از آزادی مطبوعات حمایت میکنند. طرفدار آزادی بیان، قلم، اندیشه، اجتماعات و غیره هستند. اما برخورد دمکرات ها  و لیبرال ها با آزادی های سیاسی از دو موضع متفاوت و حتی متضاد صورت میگیرد. لیبرال ها، آزادی قلم و بیان و اجتماعات را از "راست" و در خدمت آزادی سرمایه می خواهند، اما دمکرات ها آزادی های سیاسی را از "چپ"  و از موضع حقوق دمکراتیک مردم و در خدمت آزادی انسان از قید امپریالیسم و در نهایت از قید استعمار میخواهند.


گرگین: من از حرفهای شما چنین برداشت می کنم که موضوع لیبرال ها متمایل به سرمایه داری و موضع دمکراتها متمایل به طبقه کارگر است. آیا این برداشت درستی است؟   
پاک نژاد: البته کاملترین نوع دمکراتیسم، دمکراتیسم کارگری است و دمکراتیسم به طور کلی در سیر تکاملی خویش سرانجام به چنین مرحله ای خواهد رسید. اما می دانید که ما هنوز در مرحلۀ تدارک دمکراتیسم خلقی هستیم و نه دمکراتیسم کارگری که به اعتباری همان دیکتاتوری پرولتاریا است.

گرگین: آیا میتوان همین مسئله را دلیل تمایل جبهه به چپ دانست؟

پاک نژاد: من بالاخره نفهمیدم که ما چپ هستیم یا راست؟ کمونیست هستیم یا لیبرال؟


گرگین: از شوخی گذشته راستی چرا برخی از کمونیست ها شما را به لیبرالیسم و برخی لیبرال ها شما را به کمونیسم متهم می کنند؟

 پاک نژاد: لابد چون از دمکراتیسم چیزی سر در نمی آورند.


   گرگین: شما این را قبول ندارید که دمکراسی خلقی تنها با شرکت فعال و رهبری حزب طبقه کارگر می تواند بنا شود؟

پاک نژاد: در صورت وجود حزب سراسری طبقه کارگر و توانائی رهبری او  و اقبال نیروهای خلق نسبت به او، البته ساختمان دمکراسی خلقی واجد چنین شرطی خواهد بود. مثل ویتنام، اما خلق قبل از تشکیل حزب سراسری طبقه کارگر هم به مبارزۀ دمکراتیک و حرکت به سمت دمکراسی خلقی احتیاج دارد.


گرگین: و البته از کانال حزب طبقه کارگر و از طریق ساختن چنین حزبی، اینطور نیست؟

پاک نژاد: الزاما" اینطور نیست. در بسیاری موارد، از جمله در مورد کشورهایی مثل ایران که طبقه کارگر و اصولا" جنبش کارگری عقب مانده است، جریان عکس این است. یعنی حزب سراسری طبقه کارگر در جریان حرکت انقلابی به سمت دمکراسی خلقی، می تواند به وجود آید. در چنین کشورهائی مبارزه دمکراتیک برای تشکیل حزب طبقۀ کارگر همان قدر لازم است که برای ادامه انقلاب. به قول لنین "در جریان مبارزۀ پرولتاریا برای تحقق سوسیالیسم، از نقطه نظر امکان تحقق هدف ها، مبارزه دمکراتیک، بر مبارزۀ سوسیالیستی تقدم دارد. زیرا راه سوسیالیسم از طریق دمکراتیسم عبور می کند. برای نیل به سوسیالیسم راهی جز از طریق دمکراتیسم و تامین آزادی های سیاسی وجود ندارد.