وزارت خارجه آمريکا و مماشات با ملاها- سهراب صفوي




کريستوفر هيچنز يکبار گفت: يک نشانه بارز ناداني و کينه توزي هنگامي آشکار ميشود که حمله کننده خود را با گل و لاي ميپوشاند تا مقداري ازان به هدفش بچسبد. ما مواجه با تاکتيک مشابهي در کمپين ننگين بر عليه مجاهدين و حاميان آمريکايي آنها هستيم.اين براي پوشاندن سياستهاي شکست خورده وزارت خارجه آمريکادر قبال بحران ايران است.هسته اصلي تمام بحثها درين کمپين بودن مجاهدين در ليست ميباشد. لغت تروريسم ميتواند دوباره با توجه به قوانين و حقوق بررسي شود.بايد مشخص شود که هر گروه يا شخصي که آگاهانه يک تشکيلات را به چالش بکشد از تروريسم حمايت ميکند يا شخصي که ترور ميکند و شهروندان را بوحشت مي اندازد. مشهور است که ميگويند:"تروريست يک جنگنده براي آزادي فرد ديگريست."و اين گفته بسادگي مبارزه بين خوبي وبدي و حقيقت و نادرستي را بيان ميکند.
اما سوال واقعي اين است: "چه کسي تروريست است و چه کسي براي آزادي ميجنگد؟" ليست"سازمانهاي خارجي تروريست" براي سازمانهاي غير آمريکايي توسط وزارت خارجه با توجه به بند 219 قانون مهاجرتي آمريکا و آي.ان.آ. اعلام شده است.

در سال 1997 اپوزيسيون مجاهدين خلق توسط دولت کلينتون براي گشودن پنجره گفتگو با دولت ايران در ليست گذاشته شد.اين ليست گذاري بدستور خاتمي رييس جمهور وقت رژيم ايران انچام شد.مقامات رسمي تصور ميکردند اصلاحات وي پايه گذار يک ايران دمکراتيک ميتواند باشد.
قانون ضد تروريسم و مجازات موثر مرگ 1996 به قضات مستقل اجازه ميدهد که تصميمات وزير خارجه را مورد تجديد نظر قرار دهند و ببينند آيا يک گروه خارجي بر اساس عملکرد کذشته خود آيا اکنون درگير تروريسم و اعمال تروريستي است يا توانايي و تمايل آن را دارد ياخير.
تاريخ پيشنويس اين قانون ميگويد که کنگره پيشنهادها را رد کرد تا ليست را در برابر بررسي دادگاه بيمه کند.
قوانين حقوقي بر پايه عنصر محوري دموکراسي هستند که همه شهروندان در برابر آن يکسان ميباشند.در حکومت تماميت خواه ملاها مجموعه قوانيني که وجود دارد برخلاف ارزشهايي است که بطور معمول بد شناخته ميشوند.
ايده آلهاي بنيادگرانه خميني و ميراث او "تسخير جهان" و "شکست شياطين امپرياليسم" و "سرکوب مردمي که سر را ايستاده اند" و باقي نگذاشتن هيچ اميدي براي مذاکره اصلاح طلبانه و منطقي است.




بنابرين ما ميتوانيم با اطمينان بگوييم ايران توسط يک حکومت غير دموکراتيک و ستمگر و سرکوبگر نسبت به شهروندان اداره ميشود.برعکس آنها مجاهدين هستند که بعنوان فعالترين اپوزيسيون براي آوردن تغييرات دموکراتيک در سي سال گذشته پيگيري شده اند. بنابرين ما شاهد جنگ ميان دو مجموعه متضاد ارزشها هستيم. بعنوان شاهدان ما يا با ستمگران همدردي ميکنيم و يا با سرکوب شدگان. اين هنگامي است که استانداردهاي اخلاقي بر همه موانع سياسي و سودهاي کوتاه مدت عالب ميشود.
بطور خلاصه در سال 1980 مجاهدين به مرز عراق و ايران رفتند با توجه به قتل عام خونين اعضا و هوادارانشان در نتيجه فتواي خميني. در شمال عراق کمپ اشرف را بوجود آوردندبه اين دليل که در دهه 80 ستمگران ايران با قتل عام اقلا 120000 از مجاهدين عملا تمام در ها را براي مذاکره و همزيستي با اين گروه بسته بودند.
جنبشهايآزاديخواهانه ايراني و خارجي از ايده آلهاي دموکراتيک گذشته الهام ميگيرند. اکنون وقت دفاع از حق آنان براي مبارزه مستقل بمنظور آزادي مردم ايران است.توماس جفرسون ميگويد:"قويترين دليل نگهداري و حمل اسلحه محافظت در برابر ستم دولتي است". ارتباط مجاهدين با مقامات عراقي بر پايه اصول استقلال و عدم دخالت در امور عراق و روابطش با ايران بود.
در طول جنگ متفقين در عراق مجاهدين اعلام بيطرفي و استقلال نموده و پايگاه هايشان را براي حفاظت در برابر حمله نظاني رژيم ايران در آن هرج و مرج اعلام نمودند. متاسفانه آمريکا کمپ اشرف را بطور سنگيني بمباران کرد و حدود 50 نفر کشته شدند.ساکنان و رهبرانشان بر آن شرايط نامعلوم و خطرناک عالب آمدند اما به تلافي بر نخواستند چرا که آنها بر هدفشان که تغيير دموکراتيک ايران است متمرکز شده اند.
در ژوييه 2011 کلنل وسلي مارتين در کنگره آمريکا گفت:"در سال 2004 مجاهدين بدون حتي يک شليک به ارتش آمريکا تسليم شدند.همه اسلحه هايشان را تحويل دادند و تروريسم را انکار و استاتوي اشخاص حفاظت شده توسط کنوانسيون 4 ژنو را پذيرفتند.آنها اطلاعات ويژه اي درباره برنامه تسليحات اتمي ايران به دنياي آزاد دادند.
اما اوباما هنگامي که کنترل عراق را به دولت عراق تحويل داد در حفاظت آنان کوتاهي کرد و در نتيجه دو قتل عام رويداد و بيش از 47 نفر کشته و صدها تن زخمي شدند بدون دسترسي به درمانهاي پزشکي که موجب مرگهاي بيشتر و بيماران درمان نشده است.آخرين آنها مهندس برديا امير مستوفيان بود که در اثر ايست قلبي حاصل از خستگي بعد از 48 بازرسي توسط نيروهاي عراقي درگذشت.
در اين دوران سخت آنها زير موشک پراني ها و حملات تروريستي نيروي قدس قرار دارند. حملات مستقيم اعضاي نيروي قدسي که به خط عراق و فشار آمريکا بر آنها نفوذ کرده اند.
برچسب تروريستي بهانه خوبي براي ملايان است تا آن نسل کشي را که در دهه 1980 ناتمام گذاشتند کامل کنند. وزارت دفاع نيز مانند وزارت دفاع و وزارت دادگستري ميداند که مجاهدين تروريست نيستند. اروپايي ها در شناخت ملايان بسيار پيشرو بودند و مجاهدين را بعنوان جايگزين برسميت شناختند. بعد ازينکه دادگاهي هيچ ادله اي نيافت انگلستان در سال 2008 و اتحاديه اروپا در سال 2009 آنها را از ليست خارج کرد.
در ژوين 2010 دادگاه تجديد نظر فدرال هيچ مدرکي دال بر تروريست بودن آنها و نيافت و قويا به وزير خارجه توصيه نمود که آن را لغو نمايد.با توجه به تبليغات و اتهامات ساختگي بر عليه يک اپوزيسيون اگر هيچکدام از حقايق توجيه کننده تروريسم نباشد تعريف قانوني آن سازمان جنبش مقاومت خواهد بود.
"يک گروه يا مجموعه اي از افراد خود را وقف مخالفت بامهاجمان يک کشور اشغال شده نموده اند .اين ميتواند با مقاومت بي خشونت يا با زور اسلحه باشد." . هزاران سال پيش حقوق بشر اولين بار توسط کورش کبير در ايران بيان شد.ملاها ايران را به بحراني ترين کشور از جنگ جهاني دوم تا کنون تبديل کرده اند.راه حل در برابر چنين وحشيگري دولتي حمايت از جنبش دموکراسي است.
توماس جفرسون چه زيبا ميگويد که:" وقتي مردم از دولت در هراسند ستمگري ايجاد ميشود و هنگامي که دولت از مردم ميترسد آزادي پديد مي آيد".
در نتيجه آمريکا بايد به تعهدات حقوقي خود عمل کرده و مجاهدين را از ليست خارج نمايد. آمريکا اعتبار خود را با محافظت از اشرفيان و افراد کمپ ليبرتي و جلوگيري از سرکوب آنان توسط رژيم ايران حفظ ميکند.بمنظور حفظ قوانين و حقوق ما نبايد ازان فراتر رفت.قوانيني که نسلهاي پيشين از آمريکاييان خوب ساخته اند.اولين اصلاحيه:حق بيان و حکومت قانون.