وقتي کودکان گلفروش را کنار خيابان مي بيني آيا ميتواني از زندگي مرفه کودک خود لذت ببري ؟

پاسخ يكي از كاربران بالاترين به كاربر ديگر
به لوک ات مي - اشرف دراصل پايگاه ارتش آزاديبخش ملي بود . درسال 1365 مجاهدين از فرانسه به عراق رفتند علت مشخص اش اينکه فرانسه با ايران روابط خاصي برقرار کرده بود و ميخواست مجاهدين را به ايران ديپورت کند درنتيجه آنها براي ادامه مبارزه شان به عراق رفتند استراتژي آنها جنگ آزادي بخش بود يعني از عراق مرتب نيرو به ايران بفرستند و درعمليات هاي مسلحانه مردم و سربازان را که از جنگ متنفر شده بودند جذب کنند يک ارتش توده اي درست کنند و رژيم خميني را سرنگون کنند در آن شرايط که جنگ باعث سرخوردگي مردم شده بود و دسته دسته سربازها خودشان را تسليم مجاهدين ميکردند .
 درعمليات هاي مرزي مجاهدين توانسته بودند سربازان زيادي را اسير کنند اين طرح منطقي به نظر ميرسيد بنابراين پايگاه هاي زيادي در عراق ايجاد شد که مهمتر ازهمه قرارگاه اشرف بود که مرکز آموزش نيروها بود . درجنگ آفتاب 1500 سرباز اسير کردند و عنايم بسياري ازرژيم گرفتند که همه عکس ها و توضيحاتش هست دراينترنت . بعد از چند عمليات بزرگ خميني ديد که ديگر طرفش عراق نيست بلکه مجاهدين اند که محبوبيت دارند درايران اگرخاطرات صياد شيرازي را خوانده باشيد ميگويد به خلباني سه بار گفتم برو بمب بريز روي شان ( درعمليات فروغ ) هربار رفت وبرگشت گفت اينها ايراني هستند چطور بمب روي هموطن خودم بريزم . خلاصه خميني فهميد که ديگر وضع خيلي خراب است و جنگ باعث رشد مجاهدين و ورودشان بداخلايرانشده است ورفت قرارداد آتش بس را امضاء کرد يعني جام زهر را خورد و آبرويش را به قول خودش با خدا معامله کرد
با اين توضيحي که دادم يعني درواقع اشرف و کساني که دراشرف هستند خودشان را ارتش مي شناسند هرچند که درحال حاضر مسلح نيستند و وقتي آمريکايي ها آمدند عراق را تصرف کردند مجاهدين راهم بمباران کردند و50 نفر دريک پايگاه دراثر بمباران آمريکايي ها کشته شدند. بنابراين مجاهدين با آمريکايي ها قرارداد صلح امضاء کردند که درقبال حفاظت از اشرف آنها سلاح هايشان را تحويل دهند . درضمن که بعد ا اين قانون هم براي اشرف تصويب شد که آنها طبق عهد نامه ژنو درمورد کشورهاي تحت اشغال پناهنده حساب ميشوند و بايد کشور اشغال کننده از جان آنها حفاظت کند اين قانوني است که درهر جا اجرا ميشود و الان هم .مبناي همه ارگان هاي حقوق بشري براي حفاظت از اشرف است
طبق قوانين بين المللي هر گروهي براي مبارزه و مقاومت ميتواند از يک ارتش واقعي استفاده کند مشمول تروريسم نميشود که يکي از دلايل پيروزي شوراي ملي مقاومت در پرونده 17ژوئن بود
 ...اشرف ايستاد و جهان نيز در کنار او ايستاد آيا نديديد؟
آزادي آسان به دست نميايد و بايد برايش بها پرداخت کرد و بهايش را مجاهدين در اشرف و هوادارانشان پرداخت ميکنند
گفتم که:شما يا گروه يا حزبي که شما از ان حمايت ميکنيد يک روش مبارزه کارامد نشان دهيد تا مجاهدين هم اسلحه را زمين , 
بگذارند و در رکاب شما به مبارزه بپردازند
صبا هفت برادران هنگامي كه در حمله اخير به اشرف مجروح شده بود در حاليكه به شدت مجروح بود و در اخرين لحظات عمرش گفت: ما تا آخرش مي ايستيم
آمريکا بعدا درزمان اباما که سياست اش بيرون کشيدن نيروهايش از عراق بود حفاظت از قرار گاه اشرف را بدست عراقي ها سپرد و دولت عراق هم با قراردادهاي مفصل که با نماينده هاي مجاهدين و آمريکايي امضاء نمود قول داد که از قرارگاه اشرف حفاظت به عمل آورد و هيچکاري درجهت آزار و اذيت آنها انجام ندهد اما هربار که مالکي به ايران ميرفت و برميگشت يا سربازان عراقي به اشرف حمله ميکردند ويا عده اي را حکومت ايران به اسم خانواده ها بدر قرار گاه اشرف ميفرستاد آنها با چند صد بلندگو به طور مستمر و روز شب پشت درقرارگاه آرامش ساکنان آنرا برهم ميزدند . و بارها ساکنان اشرف به عنوان اعتراض دست به تظاهرات زدند ولي اين امر همچنان ادامه دارد يعني درحقيقت دولت عراق اين قرارداد ها را نقض کرد بعد هم که ديديم مسلحانه حمله کردند و ساکنان بي دفاع اشرف را کشتند و مجروح کردند و حتي گورستان شهداي آنها را هم ويران کردند و بسيار ساختمان ها و مناطقي را که ساکنان اشرف ساخته بودند زير تانک هايشان ويران ساختند
دوست گرامي ميگويي که چرا ساکنان اشرف نمي آيند روي اينترنت . اولا از کجا اين را به حتم و يقين ميگويي . آنها به دليل اينکه مشکلات امنيتي زيادي دارند و خانواده هاي آنها درايران مرتب مورد آزار و اذيت قرار ميگيرند نميتوانند با اسم و مشخصات واقعي روي اينترنت بيايند ولي مسلم است که بهرحال آنها اگر امکان اين کار را داشتند مثل هزاران هوادار مجاهدين درکشورهاي خارجي از اينترنت به عنوان يک وسيله روشن کردن ذهن مردم استفاده ميکردند . بسياري از کارهاي هنري و طنز و شعر و غيره از آنها مرتب روي اينترنت مي آيد . آنها درعراق هستند دوست گرامي نه دراروپا دريک بيابان خشک و خالي که همه اطرافش را سربازان محاصره کرده اند زندگي ميکنند . من نميدانم ايا اين يک مقدار دوراز ذهن نيست که بگوئيم چرا آنها اينترنت ندارند ؟ درحاليکه مگر چند درصد مردم ايران يا مردم عراق اينترنت دارند و به اينترنت وصل اند درضمن که مسلما آنها اگر امکاناتي از اين لحاظ را داشته باشند دراختيار همه ميگذارند درضمن صد ها عضو مجاهدين در پاريس هستند و يک سره با اينترنت سرو کار دارند آيا فکر ميکني اگر مجاهدين دراشرف امکان اينترنت داشتند مثلا فرار ميکردند ؟ چرا پس اين صدها نفر در پاريس همچنان يک سره مبارزه ميکنند و نميروند ؟ از نظر ديگر شما يک ارتش را که براي جنگ ساخته شده و تربيت شده با يک جامعه عادي از طبقه متوسط که مشغول زندگي است مقايسه ميکنيد و به اين نتايج مي رسيد . کا ش مي رفتيد و خاطرات انقلابيون ديگر مثلا چه گوارا را ميخوانديد چه گوارا در جنگل ها بوليوي به چريک هايش ميگفت اگر لازم باشد بايد گوشت گربه بخوريد و اينکاررا هم ميکردند زيرا که چريک زندگي يي متفاوت از ديگران انتخاب کرده است . شما سري به ارتش آمريکا درحال جنگ بزنيد ببين...
اينکه مسعود گفته است اگر اشرف بايستد جهان خواهد ايستاد دراين رابطه گفته است که ايران بعد از اشغال عراق توسط آمريکا دندان هايش را تيز کرد که عراق را ببلعد بطور مرتب اول جنگ نيرو به عراق مي فرستاد به شکل هاي مختلف اين تنها مجاهدين بودند که بدليل تجربياتي که درمبارزه با رژيم داشتند اين اطلاعات را فراهم مي آورند و خنثي ميکردند . خميني گفته بود که بايد از کربلا به قدس رفت يعني امپراطوري اسلامي درمنطقه و اين را وقتي که عراق توسط آمريکا اشغال شد بطور واقعي هم داشت انجام ميداد.  منظور مسعود اين است که اگر اشرف دربرابر امپراطوري اسلامي درمنطقه که هدف خميني و خامنه ايست بايستد و شگردهاي سپاه پاسداران و نيروي قدس را که کل فعاليت اش درمرزهاي عراق است بشناسد و افشا ء کند همچنان که کرد و جهان ازحيله هاي رژيم خميني با خبر بشود مسلما اجازه خوردن عراق توسط خامنه اي داده نخواهد شد و بطور عملي هم اينکار شد . مجاهدين با گروه هاي مترقي عراقي توانستند جبهه خلق عراق را ايجاد کنند که رو درروي عوامل حکومت ايران ايستادند و بيشترين دشمني خامنه اي و دار و دسته اش با مجاهدين اشرف هم همين امر است که آنها سدي هستند جلوي پيشروي حکومت ايران و بنيادگرايي اسلامي درعراق
درمورد مبارزه مسلحانه . دوست گرامي الان که تجربيات مبارزه درليبي و سوريه را داريد و ميدانيد که حکومت ايران نه بهتر از ديکتاتورهاي سوريه و عراق که بسيار هم شقي تر از آنهاست مبارزه نرم جواب ايران نيست . مبارزه نرم و مسالمت آميز دراين سه سال اخير نتيجه اش زندان رفتن همه رهبران جنبش هاي جوانان و زنان و اصلاح طلبان و غيره بوده است . جنبش مسالمت آميز دريک حکومت دموکراسي ميتواند تغيير ايجاد کند نه دريک حکومت بشدت فاشيستي که هر صدايي را با چوبه دار جواب ميدهد خب اين اختلاف نظر و استراتژي بين گروه هاي مبارز ايراني وجود دارد شما چرا از مجاهدين فقط اين را مي پرسيد برويد از کومله - از پژاک ازحزب دموکرات کردستان از چريک هاي فدايي خلق - از کمونيست هاي کاري هم بپرسيد اين واقعيت را درسي سال گذشته ديگر همه تجربه کردند که امکان ندارد که به اصطلاح افعي کبوتر بزايد و اين حکومت تا دندان مسلح جز دار و دشنه و شکنجه و تجاوز جوابي به اصلاح طلبان نداده است . استراتژي جنگ مسلحانه همچنان بقوت خود باقي است منتها مردم درداخل ايران بايد به اين واقعيت خودشان برسند وشروع کنند هسته هاي مقاومت مردمي را ايجاد کنند مردمي که حتي وقتي يک پيک نيک دريک باغ ميگذارند امنيت ندارند و عده اي از ديوار بالا ميروند و به زنها تجاوز ميکنند آيا دراين کشور ميشود بدون سلاح اصلا ازخود دفاع کرد چه برسد به تغيير رژيم
راستي خوب است اين لينک را هم درهمين بالاترين نگاه کني
به نظر شما اگر شخص دموکراتي هستي بايد اول درمورد لينک بالا که نوشته است بايد مجاهدين خلق را از بالاترين حذف کرد تعيين تکليف کني و درغيراينصورت اگر حقيقتا موافق چنين لينک هايي هستي و موافق بيرون راند ن ديگراني که عقايدشان يکسان با شما نيست هستي پس دراينصورت چه سئوال و جوابي ميماند ؟
درمورد ازدواج و طلاق و اين چيزها هم يک ارتش درحال جنگ امکان زندگي خانوادگي ندارد شما برويد يک فيلم که گزارشي از زندگي ده هزار چريک پ ک ک است ودراينترنت ميتوانيد پيدايش کنيد که برخي هم مال ايران هستند ( شاخه پژاک اين حزب درايران ) مي بينيد که آنها هم زندگي مجردي دارند و کلا درشرايط جنگي حتي در زمان شاه هم چريک ها برايشان زندگي خانوادگي مقدور نبود بايد فهم کنيم که ارتش کلا مجموعه ايست بکلي متفاوت از مردم عادي و قوانين خاص خودش را دارد
حرف اصلي و اختلاف اصلي به نظر من از ديدگاه مجاهدين با شما مساله مبارزه مسلحانه است بقيه حرفها همه زير اين چتر معنا پيدا ميکند کساني که به مبارزه مسلحانه معتقد شده اند چه زمان شاه و چه بعد از ان مسلما زندگي نرمال نداشته اند درزمان شاه ميگفتند يک چريک شش ماه بيشتر زنده نيست و اين را البته چريکا ن هم قبول کرده بودند وقتي خسرو گلسرخي را به دادگاه کشاندند او ميدانست که بهاي آنچه گفته و کرده است جان اوست ولي قبول کرد وقتي مهدي رضايي 19 ساله را زير شکنجه بردند ميدانست که با او چه خواهد شد ولي قبول کرده بود . زندگي تمام انقلابيون تاريخ انسان پراست از محروميت از زندگي عادي محروميت از زن و بچه و شوهر و خانه و کاشانه - محروميت از گردش و تفريح و تلويزيون و اينترنت و غيره ولي عده اي ميخواهند پيشتاز باشند ميخواهند جهاني نو بسازند وبهايش را هم خود مي پردازند . سعيد سلطانپور شاعر انقلابي را از سر سفر ه عقدش بردند و اعدام کردند آيا رفقاي او اکنون ميتوانند به فکر خانه وزندگي و همسر و رفاه باشند . وقتي کودکان گلفروش را کنار خيابان مي بيني آيا ميتواني از زندگي مرفه کودک خود لذت ببري ؟ وقتي کارگران کوره پزخانه ها را مي بيني که حتي از آن کار رنج آور و پرشکنجه هم بيکار شده اند و براي لقمه اي نان بايد گذايي کنند ايا از سفره رنگين غذا درخانه ات واقعا لذت مي بري ؟ وقتي که زندانيان سياسي را روي تخت هاي شکنجه مثله ميکنند آيا از آرامش و رفاه و شادي زندگي بهره مي بري ؟ وجدان انسان ها البته متفاوت است برخي با ديدن يک کودک گرسنه شب خوابشان نمي برد وبرخي هم البته لگدي به آن کودک نثار ميکنند و ميگذرند . برخي ديدن حتي يک پرنده بيمار منقلبشان ميکند برخي همچنان که درخبرها ديديم بيمار دياليزي را وسط   اتوبان ...
رها ميکند و ميرود جراحي را ميشناسم اکه بالاترين مدرک علمي يک دانشگاه معتبر غربي را دارد و حالا که خيلي پيرشده هفته اي سه شب ميرود دريک محل عمومي که براي فقرا غذا درست ميکنند کار ميکند . آيا او واقعا ديوانه است ؟ آيا او منطقي هم براي کارش دارد . دکتر شوايتزر پزشک انگليسي تمام عمرش را در قبايل عقب مانده آفريقايي و درميان حذامي ها گذراند زندگي او را ميتواني در اينترنت بخواني دوست من انسا ن ابعاد زياد دارد و موجود شگفت انگيزيست به جاي اينکه هميشه تنها از زاويه خاص خود به مسايل نگاه کنيم خوبست حرفهاي ديگران را هم بشنويم بببينم آنکسي که با او مخالفيم چه ميگويد و حرفش .چيست 
درپايان اين شعر هميشه جاودانه مهدي اخوان ثالث را که بسيار دوست ميدارم مي نويسم :بسان رهنورداني كه در افسانه ها گويند 
گرفته كولبار زاد ره بر دوش 
فشرده چوبدست خيزران در مشت 
گهي پر گوي و گه خاموش
در آن مهگون فضاي خلوت افشانگيشان راه مي پويند 
ما هم راه خود را مي كنيم آغاز 
سه ره پيداست 
نوشته بر سر هر يك به سنگ اندر 
حديقي كه ش نمي خواني بر آن ديگر 
نخستين : راه نوش و راحت و شادي 
به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادي 
دوديگر : راه نميش ننگ ، نيمش نام 
اگر سر بر كني غوغا ، و گر دم در كشي آرام 
سه ديگر : راه بي برگشت ، بي فرجام 
من اينجا بس دلم تنگ است 
و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است 
بيا ره توشه برداريم 
قدم در راه بي برگشت بگذاريم 
ببينيم آسمان هر كجا آيا همين رنگ است ؟
تو داني كاين سفر هرگز به سوي آسمانها نيست 
سوي بهرام ، اين جاويد خون آشام 
سوي ناهيد ، اين بد بيوه گرگ قحبه ي بي غم 
كي مي زد جام شومش را به جام حافظ و خيام 
و مي رقصيد دست افشان و پاكوبان بسان دختر كولي 
و اكنون مي زند با ساغر مك نيس يا نيما 
و فردا نيز خواهد زد به جام هر كه بعد از ما 
سوي اينها و آنها نيست 
به سوي پهندشت بي خداوندي ست 
كه با هر جنبش نبضم 
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاك افتند 
بهل كاين آسمان پاك 
چرا گاه كساني چون مسيح و ديگران باشد 
كه زشتاني چو من هرگز ندانند و ندانستند كآن خوبان 
پدرشان كيست ؟
و يا سود و ثمرشان چيست ؟
بيا ره توشه برداريم 
قدم در راه بگذاريم 
به سوي سرزمينهايي كه ديدارش 
بسان شعله ي آتش 
دواند در رگم خون نشيط زنده ي بيدار 
نه اين خوني كه دارم ، پير و سرد و تيره و بيمار 
چو كرم نيمه جاني بي سر و بي دم 
كه از ...
که از دهليز نقب آساي زهر اندود رگهايم 
کشاند خويشتن را ، همچو مستان دست بر ديوار 
به سوي قلب من ، اين غرفه ي با پرده هاي تار 
و مي پرسد ، صدايش ناله اي بي نور
کسي اينجاست ؟
هلا ! من با شمايم ، هاي ! ... مي پرسم کسي اينجاست ؟
کسي اينجا پيام آورد ؟
نگاهي ، يا که لبخندي ؟
فشار گرم دست دوست مانندي ؟
و مي بيند صدايي نيست ، نور آشنايي نيست ، حتي از نگاه 
مرده اي هم رد پايي نيست 
صدايي نيست الا پت پت رنجور شمعي در جوار مرگ 
ملل و با سحر نزديک و دستش گرم کار مرگ 
وز آن سو مي رود بيرون ، به سوي غرفه اي ديگر 
به اميدي که نوشد از هواي تازه ي آزاد 
ولي آنجا حديث بنگ و افيون است - از اعطاي درويشي که مي خواند 
جهان پير است و بي بنياد ، ازين فرهادکش فرياد 
وز آنجا مي رود بيرون ، به سوي جمله ساحلها 
پس از گشتي کسالت بار 
بدان سان باز مي پرسد سر اندر غرفه ي با پرده هاي تار 
کسي اينجاست ؟
و مي بيند همان شمع و همان نجواست 
که مي گويند بمان اينجا ؟
که پرسي همچو آن پير به درد آلوده ي مهجور 
خدايا به کجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده ي خود را ؟
بيا ره توشه برداريم 
قدم در راه بگذاريم 
کجا ؟ هر جا که پيش آيد 
بدانجايي که مي گويند خورشيد غروب ما 
زند بر پرده ي شبگيرشان تصوير 
بدان دستش گرفته رايتي زربفت و گويد : زود 
وزين دستش فتاده مشعلي خاموش و نالد دير 
کجا ؟ هر جا که پيش آيد 
به آنجايي که مي گويند 
چوگل روييده شهري روشن از درياي تر دامان 
و در آن چشمه هايي هست 
که دايم رويد و رويد گل و برگ بلورين بال شعر از آن 
و مي نوشد از آن مردي که مي گويد 
چرا بر خويشتن هموار بايد کرد رنج آبياري کردن باغي 
کز آن گل کاغذين رويد ؟
به  آنجايي که مي گويند روزي دختري بوده ست 
که مرگش نيز چون مرگ تاراس بولبا 
نه چون مرگ من و تو ، مرگ پاک ديگري بوده ست 
کجا ؟ هر جا که اينجا نيست 
من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم 
ز سيلي زن ، ز سيلي خور 
وزين تصوير بر ديوار ترسانم 
درين تصوير 
عمر با سوط بي رحم خشايرشا
زند دويانه وار ، اما نه بر دريا 
به گرده ي من ، به رگهاي فسرده ي من 
به زنده ي تو ، به مرده ي من 
بيا تا راه بسپاريم 
به سوي سبزه زاراني که نه کس کشته ، ندروده 
به سوي سرزمينهايي که در آن هر چه بيني بکر و دوشيزه ست 
و نقش رنگ و رويش هم بدين سان از ازل بوده 
که چونين پاک و پاکيزه ست 
به سوي آفتاب شاد صحرايي
که نگذارد تهي از خون گرم خويشتن جايي
و ما بر بيکران سبز و مخمل گونه ي دريا 
مي اندازيم زورقهاي خود را چون گل بادام 
و مرغان سپيد بادبانها را مي آموزيم 
که باد شرطه را آغوش بگشايند 
و مي رانيم گاهي تند ، گاه آرام 
بيا اي خسته خاطر دوست ! اي مانند من دلکنده و غمگين 
من اينجا بس دلم تنگ است 
بيا ره توشه برداريم 
قدم در راه بي  فرجام بگذاريم


نوشته يكي از كار بران بالاترين در پاسخ به نظر يك كار بر ديگر