چندي است که عده اي که خود را در صف اپوزيسيون قلمداد ميکنند، به پرو پاي مجاهدين ميپيچند. اتهام ميزنند، باز خواست ميکنند، رهنمود ميدهند و...اگر هم بگوئي که عزيز، قربان، جناب، چرا دست از سر اينها بر نميداريد و سازمان خود را تشکيل نميدهيد و شيوه مبارزه خود را دنبال نميکنيد و...؟ بجاي پاسخ دوباره يک مشت ليچار ديگر بارت ميکنند. در فضاي پر تلاطم کنوني البته کمتر کسي است که بدين سرگرميها توجهي نشان دهد. با اين همه براي روشنگري، برخي حقيقت ها را بايد گفت. هرچند اين عده حتما از تقابل و دهن بدهن شدن استقبال ميکنند اما اين نوشته نه به قصد پاسخگوئي بل به رسم دفاع از اصل خدشه ناپذيربيان حقيقت است که وظيفه اخلاقي هر کس، در هر جا و هر زمان ميباشد.
يک نمونه از اين ادعا نامه ها انتشار مقاله اي به امضاي همنشين بهار تحت عنوان "مقام صديقي تنها راستگويي در قول و عمل نيست " در برخي از سايتهاي اينترنتي منتشر گرديد . نامبرده ظاهرا اين نوشته را به بهانه درگذشت مجاهد خلق، فرمانده قهرمان ناصر افتخاري قلمي کرده بود. ايشان پس از صرف افعال " کذب" و" صدق" با شرح و تفسيري از دروس" خارج" اثبات فرموده بودند که بکار گيري عنوان " مجاهد صديق" در اطلاعيه اي که مجاهدين در فقدان همرزمشان (فرمانده فتح الله) بکار گرفته اند "کذب" محض است . و خواننده بايد خود از اين حکم شرعي که بدون مدرک و حضور متهم و قاضي بطور يکجانبه و البته دمکراتيک صادر شده ، نتيجه ميگرفت که مجاهدين ديکتاتور و نوکر آمريکا هستند. نويسنده براي خالي نبودن عريضه( و البته براي هدفي ديگر ) سالوسگرانه به تعريف و تعارف هاي رايج ازآخرين قهرمان بخاک افتاده مجاهدين پرداخته و چنان ازاو و سوابقش ياد کرده که تو گوئي او را از نزديک ميشناخته يا خداي نکرده با او هم عقيده و دمخور بوده است. آنچه اما سوال بر انگيز است، عنوان نمودن مزخرفاتي در مورد" زير تيغ رفتن" ، "سکه يک پول شدن" و" به زمين کوبيدن" ، مجاهد خلق ناصر افتخاري توسط سازماني است که او تا لحظه آخر به عضويت آن مفتخر بوده ودر اين راه افتخارات و قهرمانيها حالا چه شده که همنشين بهار يکباره سمپات قهرمان مجاهد خلق از آب در آمده و برايش دلسوزي ميکند و او را هم جبهه خود ميداند، معمائي است که براي حل آن بايد کمي تا روشن شدن نخ ها و ارتباطات غيبي صبر کرد.
از جمله سوالاتي که از جناب همنشين ميتوان کرد اينست که او مجاهد خلق ناصر افتخاري را از کي، در کجا و به چه ميزان ميشناخته؟ اصلا ايشان آخرين بار کي ناصر افتخاري را حتي از فاصله دور ديده است ؟ سابقه آشنائي جناب همنشين با مجاهدين چقدر و در چه زمان بوده است؟ ادعاهاي مطرح شده حاصل تماس و گفتگوي مستقيم او با ناصر افتخاري است يا منابع "مطهر و مطلع" ديگري در اختيارش گذاشته اند؟ و آيا همزماني شيرين خوري ايشان با اظهارات مشابه از جانب برخي رانده شدگان دستگاه ولايت اتفاقي است يا نشان از نوعي هماهنگي. همنشين بهار خوب ميداند که صرف همبند بودن و محصوريت در يک محيط را نميتوان بحساب "آشنا ئي و شناخت " گذاشت. مدت زمان کوتاهي نيز که ايشان در ارتش آزاديبخش در عراق ميهمان مجاهدين بودند شايد فقط در مراسم عمومي موفق به مشاهده فرمانده ناصر شده باشد.
اين جناب همنشين بعنوان کسي که مدعي شعور سياسي است ، چگونه ميتواند اين تناقض را توضيح دهد که انسان عاقل وتحصيلکرده و روشنفکر و مبارزي که دو سوم عمرش را زير چتر يک سازمان مشخص، آنهم در مواضع تصميم گيري وحساس گذرانده و تا آخرين لحظه حيات به سازمان منتخب و متبوع خود متعهد بوده را انسا ني بي اراده و ذليل و... معرفي کند. آري اين آن منطق حقير کاسبکارانه ايست که از درک" شکوه بودن" عاجز است.آري، بودن يا نبودن، مسئله اين است. جناب همنشين و ديگر کشتي شکستگان ساحل ظلمت از آندسته "دانايان"ي هستند که "قيمتها" را خوب ميدانند اما از "ارزشها" بوئي نبرده اند. اين تاسف بار است که فردي که خود را در صف روشنفکران ميبيند، حالا پس از سي سال همان ادعاهاي دستگاه جهنمي اطلاعات آخوندي مبني بر بي شعوري و بي ارادگي و نا آگاهي اعضا را تکرار کند.
آيا باز هم ايشان در توهمات خود ديگران را خرفت وابله پنداشته وفکر ميکنند که الي غيرالنهايه ميتوانند به همين دروغها و خالي بنديها ادامه دهند و کسي نيست که مشت جناب را باز کند ! يا فکرميکند که چون ناصر افتخاري سر بزمين گذاشته ميتواند هر دروغي در باره او بهم ببافد و همچون موارد ديگر خودش را همراه وهمراز او جا بزند و همان کشکياتي که از قول پاکنژاد شهيد بهم بافته بود، در مورد ناصر نيزتکرار کند و در چهارشنبه بازار دنياي مجازي باز هم خودش را در کنار قهرمانان بنشاند و از قبل آنها براي خود حيثيت و آبرو دست وپا کند؟ اينها نه توهين بلکه دقيقا شيوه کاراين جناب است.
اين اولين بار نيست که اين فرد دروغ ميگويد واتهام ميزند . اين اولين بار نيز نيست که او خودش رابه مبارزين بزرگ و شخصيتهاي معروف ميچسباند و با تعريف و تمجيد و نقل قولهاي مجعول از آنها، چنين وانمود ميکند که گويا با آنها همنشين بوده و آنها حتي تصورات و اسرارشان را با جناب ايشان در ميان ميگذاشته اند. وي يکبار در موردمبارز شهيد شکرالله پاکنژاد مطالبي نوشته بود که دوستان و آشنايان و کساني که شکرالله را ميشناختند از اين همه جعلياتي که همنشين بهار در مورد او سر هم بندي کرده بود انگشت بدهان ماندند. او همچنين يکبار بيشرمانه مادررضائي هاي شهيد را به سپاسگوئي متهم کرده بود. وي در گنده گوئي ها و اظهار فضل کردنهاي خود تا آنجا پيش رفت که بدنبال انتشار نوارهاي گفتگوي تقي شهرام، بدون اندک اطلاعي از واقعيت جريان اپورتونيستي سال 54 ، وبدون کمترين اطلاعي از تحليل سازمان در اين رابطه، باز با فيگوري محققانه چنان وارد ميدان شد وبه اظهار نظر پرداخت که انگار خودش در بطن ماجرا بوده بوده يا آنقدر به يکي از سازمانهاي سياسي يا جريانات مبارزاتي نزديک بوده تا چيزي دستگيرش شود! او دوست دارد با بزرگان بپرد بدون اينکه زحمت تکان خوردن بخودش بدهد.
براي رفع هرگونه ابهام بايد در همين جا تاکيد کرد که انتقاد به هر کس و هرشخصيت وهر نيروئي بجا ولازم است. هيچکس مصون و مقدس نيست. از قضا آنکه بيشتر در ميدان است، بيشتر در معرض نقد و سوال قرار خواهد گرفت. اما اگر عده اي وقت و بي وقت و به هر بهانه اي سازمان مشخصي را مورد حمله و نيش و طعن قرار دهند بايد که در صداقت و انگيزه آنها کمي تامل کرد. اين عده مشخص که بنظرميرسد موجوديت خود را درتخريب مجاهدين جستجو ميکنند، مزورانه هم براي مجاهدين علم دلسوزي بلند ميکنند و هم مداوما بي هيچ دليل و مدرکي به اتهام زني و بهانه گيري ميپردازند وآنچه به مذاق رژيم خوش ميآيد را تکرار ميکنند. اين عاليجنابان اينترنتي اگر مامور نباشند در خوشبينانه ترين شکل مغلوب دشمن اند. . حدس من اينست که همنشين بهار اينقدرحواسش هست که نميشود "هم حليم حاج حسن را هم زدو هم ادعاي خوردن نان پاک را کرد". ديده ايم که اين حضرات اگر هزار بار هم به رژيم بد وبيراه بگويند باز سخنانشان زينت بخش سايتهاي دستگاه سرکوب نظام ولايت است. بس کنيد . راه رسيدن به تمتعات مادي را که يافته ايد.اگر بدنبال شهرت و نام هستيد، راه شرافتمندانه تري جستجو کنيد. کلام آخر اينکه خود را " همنشين بهار" ناميدن سيه روي ترين "کذابان" تاريخ هم صدا شدن نيز کار هر کس نيست.*
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* قابل توجه آقاي علي ناظر که هميشه براي دفاع از کلاغهاي... حاضر است.