من از بي قدري خار لب بام دانستم
كه نا كس كس نمي گردد از آن بالا نشستن ها
«کسي که به خودش دروغ مي گويد و به دروغ خودش گوش ميدهد، به چنان بن بستي ميرسد که حقيقت درون يا پيرامونش را تميز نميدهد، و اينست که احترام به خود و ديگران را از دست ميدهد. و با نداشتن احترام دست از محبت ميکشد، و براي مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بي محبتي به شهوات و لذات خشن راه ميدهد و در رذالت هاي خويش در بهيميّت فرو ميرود، و همهاش هم از دروغزني مداوم به ديگران و به خويشتن»
از صفحة 68 رمان «برادران کارامازوف» اثر معروف «فئودور داستايفسکي» داستان نويس بزرگ روسي؛ ترجمة صالح حسيني، ويرايش 2، انتشارات ناهيد،
این بحث در مورد خائن و خیانت ومزدور است. كه چگونه ارتزاق و نشو و نما مي كنند و در پروسه خيانت رنگ عوض كرده و ماهيت انسانيشان روز بروز از بين مي رود و دست به هر كار ناشايستي ميزند. در يك كلمه خيانت و مزدوري شغل اصليشان مي شود و از قبل آن زندگي مي كنند و در اميال شيطانيش غرق مي شوند.
اين موضوع را طي چند مطلب و نوبت( 6 نوبت) بررسي مي كنيم تا همه چيز سر جايش قرار گيرد، شأ ن و مقام انقلابي و آزاديخواه معلوم و بدور از تبليغات رژيم آخوندي و همپالگيهاي نا پاك و مزدورش مشخص شود، صفها بهتر بارز شود، صف خلق و ضد خلق كه فاصله هفت درياي خون بين آنها ست هر چه بارز تر و پر رنگ تر مشخص شود.
بخش يكم:
تأملي بر واقعيتها:
ضرورت طرح این موضوع از جمله به این خاطر است که برچسب و افترا مثل نقل و نبات میبارد. و این وسط، قاتلان و دجالان كارشان را مي كنند و افراد انقلابي و آزاديخواه را لجن پراكني كرده و هزاران اتهام واهي، دروغ و ناسزا را به آنها نسبت مي دهند.
دنيا بر عكس شده اصولاً در رژيم ضد بشري آخوندي براي فرار از واقعيت، هميشه كساني كه در راه مبارزه گام بر مي دارند و همه چيزشان را فداي كشورشان مي كنند خائن مي
گويند، در اين بحث مي خواهيم اين موضوع را كمي باز كنيم تا اين دژخيمان از اين برچسبها كه حقشان هست فرار نكنند.
در تاريخ ايران هيج كس به اندازه خميني و همپالگيهايش ا ز اسامي ، واژه ها و ارزشها، سوء استفاده نكرده است همه چيز را قلب و واژگونه جلوه داده است ،مجاهد را منافق، شكنجه گر خودش را دلسوز و انقلابي و ... تبليغ مي كند، لاجوري ملعون را انقلابي، خميني دجال را بزرگترين انقلابي و...
راهي ندارد اين ها سوخت رساني و حيات موقت رژيم را تامين مي كند. خاتمي شياد دژخيمان و پاسداران را دلسور ترين، مسئولترين ، انقلابي ترين نفرات معرفي كرد و آخوند رئيس جمهور ارتجاع پا سداران را « محبوب دلها» خواند.
معلوم است در اين فرهنگ كثيف و ناپاك همه پلشتيهاي آخوندي، طيب و طاهر و آنچه كه از آن انسانهاي شريف و آزاديخواه هست نا درست و اشتباه است، لذا واژه هايي مثل منافق، آمريكايي، اسرائيلي، اجنبي، ياغي، باغي و... زيبنده خودشان آنهاست را نثاز ديگران ميكنند . و در اين شرايط هست كه مزدور پروري رشد شتاباني در اين گونه رژيم هاي ضد بشري ميكند. تن پروري و انگل وار زندگي كردن از ثمرات بارز اين رژيم مزدور و خائن است.
مبارزه علم است. علمي كه فقط يك بحث تئوري و اندوختن معلومات روشنفكري، از شرايط اجتماعي و اقتصادي يك كشور نيست. بلكه پرداختن بها و بذل مال و جان در اين مسير را طلب ميكند. بهخصوص مبارزه عليه جباري مثل رژيم ضدبشري آخوندي كه با پوش اسلام عزيز! و ايدئولوژي مرگ نهتنها از ابتدا درصدد سركوب و حذف مخالفينش در ايران بود، بلكه سلطه كثيفش را در كشورهاي منطقه بهخصوص عراق، سوريه ، يمن و... هرچه بيشتر گستراند.
رژيمي كه براي فرار از واقعيتها و تضادهاي لاينحل اجتماعي، اقتصادي، سركوب و اعدام را از روز اول، پيشه خود كرده است. به يُمن پاكبازي، ايثار و فداي حداكثر و رهبري مسعود و تلاشهاي بي وقفه مجاهدين، هزاران بار توطئههاي رژيم ضد ايراني آخوندي خنثي گرديد. مسعود كسي بود كه با افشاي چهره پليد خميني، كه در ماه بهدنبالش بودند، به چاه و لجنزارخفت و خواري افكند، و بهعنوان بزرگترين ديكتاتوري قرن در تاريخ مردم ايران ثبت كرد. مسعود كسي است، كه هزاران ميليشيا و مجاهد با نام و ياد او بر چوبههاي اعدام بوسه آزادي زدند و بيش از 120هزار از رشيد ترين فرزندان ايرانزمين پيمان همراهي با اين مقاومت سترگ بستند، و سرفرازانه به عهد خود با خدا و خلق وفا كردند.
بدون شك رژيم هماوردي غير از مجاهدين ندارد، بنحويي به خيال واهي خودش با مزدورانش مي خواهد حركت انقلاب! را كند كند. مگر مي شود عكس تكامل حركت كرد.
محمود نيشابوري
كه نا كس كس نمي گردد از آن بالا نشستن ها
«کسي که به خودش دروغ مي گويد و به دروغ خودش گوش ميدهد، به چنان بن بستي ميرسد که حقيقت درون يا پيرامونش را تميز نميدهد، و اينست که احترام به خود و ديگران را از دست ميدهد. و با نداشتن احترام دست از محبت ميکشد، و براي مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بي محبتي به شهوات و لذات خشن راه ميدهد و در رذالت هاي خويش در بهيميّت فرو ميرود، و همهاش هم از دروغزني مداوم به ديگران و به خويشتن»
از صفحة 68 رمان «برادران کارامازوف» اثر معروف «فئودور داستايفسکي» داستان نويس بزرگ روسي؛ ترجمة صالح حسيني، ويرايش 2، انتشارات ناهيد،
این بحث در مورد خائن و خیانت ومزدور است. كه چگونه ارتزاق و نشو و نما مي كنند و در پروسه خيانت رنگ عوض كرده و ماهيت انسانيشان روز بروز از بين مي رود و دست به هر كار ناشايستي ميزند. در يك كلمه خيانت و مزدوري شغل اصليشان مي شود و از قبل آن زندگي مي كنند و در اميال شيطانيش غرق مي شوند.
اين موضوع را طي چند مطلب و نوبت( 6 نوبت) بررسي مي كنيم تا همه چيز سر جايش قرار گيرد، شأ ن و مقام انقلابي و آزاديخواه معلوم و بدور از تبليغات رژيم آخوندي و همپالگيهاي نا پاك و مزدورش مشخص شود، صفها بهتر بارز شود، صف خلق و ضد خلق كه فاصله هفت درياي خون بين آنها ست هر چه بارز تر و پر رنگ تر مشخص شود.
بخش يكم:
تأملي بر واقعيتها:
ضرورت طرح این موضوع از جمله به این خاطر است که برچسب و افترا مثل نقل و نبات میبارد. و این وسط، قاتلان و دجالان كارشان را مي كنند و افراد انقلابي و آزاديخواه را لجن پراكني كرده و هزاران اتهام واهي، دروغ و ناسزا را به آنها نسبت مي دهند.
دنيا بر عكس شده اصولاً در رژيم ضد بشري آخوندي براي فرار از واقعيت، هميشه كساني كه در راه مبارزه گام بر مي دارند و همه چيزشان را فداي كشورشان مي كنند خائن مي
گويند، در اين بحث مي خواهيم اين موضوع را كمي باز كنيم تا اين دژخيمان از اين برچسبها كه حقشان هست فرار نكنند.
در تاريخ ايران هيج كس به اندازه خميني و همپالگيهايش ا ز اسامي ، واژه ها و ارزشها، سوء استفاده نكرده است همه چيز را قلب و واژگونه جلوه داده است ،مجاهد را منافق، شكنجه گر خودش را دلسوز و انقلابي و ... تبليغ مي كند، لاجوري ملعون را انقلابي، خميني دجال را بزرگترين انقلابي و...
راهي ندارد اين ها سوخت رساني و حيات موقت رژيم را تامين مي كند. خاتمي شياد دژخيمان و پاسداران را دلسور ترين، مسئولترين ، انقلابي ترين نفرات معرفي كرد و آخوند رئيس جمهور ارتجاع پا سداران را « محبوب دلها» خواند.
معلوم است در اين فرهنگ كثيف و ناپاك همه پلشتيهاي آخوندي، طيب و طاهر و آنچه كه از آن انسانهاي شريف و آزاديخواه هست نا درست و اشتباه است، لذا واژه هايي مثل منافق، آمريكايي، اسرائيلي، اجنبي، ياغي، باغي و... زيبنده خودشان آنهاست را نثاز ديگران ميكنند . و در اين شرايط هست كه مزدور پروري رشد شتاباني در اين گونه رژيم هاي ضد بشري ميكند. تن پروري و انگل وار زندگي كردن از ثمرات بارز اين رژيم مزدور و خائن است.
مبارزه علم است. علمي كه فقط يك بحث تئوري و اندوختن معلومات روشنفكري، از شرايط اجتماعي و اقتصادي يك كشور نيست. بلكه پرداختن بها و بذل مال و جان در اين مسير را طلب ميكند. بهخصوص مبارزه عليه جباري مثل رژيم ضدبشري آخوندي كه با پوش اسلام عزيز! و ايدئولوژي مرگ نهتنها از ابتدا درصدد سركوب و حذف مخالفينش در ايران بود، بلكه سلطه كثيفش را در كشورهاي منطقه بهخصوص عراق، سوريه ، يمن و... هرچه بيشتر گستراند.
رژيمي كه براي فرار از واقعيتها و تضادهاي لاينحل اجتماعي، اقتصادي، سركوب و اعدام را از روز اول، پيشه خود كرده است. به يُمن پاكبازي، ايثار و فداي حداكثر و رهبري مسعود و تلاشهاي بي وقفه مجاهدين، هزاران بار توطئههاي رژيم ضد ايراني آخوندي خنثي گرديد. مسعود كسي بود كه با افشاي چهره پليد خميني، كه در ماه بهدنبالش بودند، به چاه و لجنزارخفت و خواري افكند، و بهعنوان بزرگترين ديكتاتوري قرن در تاريخ مردم ايران ثبت كرد. مسعود كسي است، كه هزاران ميليشيا و مجاهد با نام و ياد او بر چوبههاي اعدام بوسه آزادي زدند و بيش از 120هزار از رشيد ترين فرزندان ايرانزمين پيمان همراهي با اين مقاومت سترگ بستند، و سرفرازانه به عهد خود با خدا و خلق وفا كردند.
بدون شك رژيم هماوردي غير از مجاهدين ندارد، بنحويي به خيال واهي خودش با مزدورانش مي خواهد حركت انقلاب! را كند كند. مگر مي شود عكس تكامل حركت كرد.
محمود نيشابوري