نوشته صالح كهندل براي هر ايراني آزاديخواه و وطن پرستي كه
دل در گرو آزادي مردم و ميهنش دارد، بسيار آموزنده است. شناخت اين جريانها بويژه براي فعالين در فضاي
مجازي و شبكه هاي اجتماعي بويژه فيسبوك از اهميت و توجه خاصي برخوردار است، چه
بسيار ديده ميشود حتي هواداران جريان هاي سياسي سرنگوني طلب آب به آسياب دشمن مي
ريزند و با انتشار و تبليغ صفحات حامي جناحهاي درون و حواشي رژيم به خاطر يك فيلم يا يك پست فريبنده كه براي
بازار گرمي و مشتري جمع كني و منحرف كردن افكار عمومي از مبارزه اصلي با اين رژيم
است عملا به اين خط ضد انقلابي و ضد مردمي ياري مي رسانند.
يك انسان آزاديخواه و مبارز هرگز نبايد از دشمني كه به هزار
رنگ خودش را در مي آورد تا خطر اصلي را از خودش دور كند ولو براي يك لحظه هم غافل
شود.
رژيم و جريانهاي همسو
اگر تابلو احزاب و جریانهای سیاسی ایران و منطقه را خوب مطالعه
بکنیم آنوقت مشاهده میکنم تقریباً سرنوشت همه آنها به نوعی بر سرنوشت رژیم ولایت فقیه
گره خورده است و در کل به دو جبهه موافقان رژیم که به هر قیمتی میخواهند آن را حفظ
و مخالفان جدی که به هر قیمتی میخواهند سرنگون کنند، تقسیم میشود و موافقان با جریانهای
همسو به شکلهای مختلف خود را نشان میدهند که به شرح زیر میباشد:
ا - دستگاه خلص ولایت مطلقه فقیه: این دستگاه متشکل از دو باند
خامنهای و رفسنجانی میباشد که اگر یکی را مغز دستگاه تصور بکنیم دیگری قلب آن تعریف
میشود. فکر کردن به اینکه کدام یک از بافتهای فوق برای دستگاه حیاتیتر است نشان
از عدم شناخت آنها و نوع ارتباط آنها با دستگاه حاکم است. رابطه آن دو با هم مثل دو
قلوهای چسبان میباشد که با هم متولد شده و با هم جهان را ترک خواهند کرد و از طرفی
حکومت ولایتفقیه بدون تکتک آنها دوام ندارد به عبارت کلی باند خامنهای بهعلاوه
باند رفسنجانی مساوی حکومت ولایت مطلقه.
2- احزاب و جریانهای بهاصطلاح اصلاحطلب (نهضت آزادی، جبهه ملی،
مشارکت) این جریانهای فارغ از اینکه پشت چه چهرههای حقوق بشری مخفی شده یا جوایز
شیادی از دست مماشاتگران غربی رژیم دریافت کردند، واقعیت تاریخی آنها اثبات کرده که
با رژیم رابطه همیاری اجباری دارند و این بدان معنی میباشد که هر چند آنها به ظاهر
خارج از هم تعریف شدند، حیات مستقل دارند ولی در عمل هر کدام برای ادامه حیات نیاز
مبرم به یک دیگر دارند و به همین دلیل در هر شرایط سخت به کمک یک دیگر میشتابند و
ضعیف شدن هر کدام باعث ضعف دیگری میشود و این داستان تا آخرین نفس ادامه دارد و جریانهای
فوق تنها خط قرمز را گروههای برانداز میشناسند و به هیچ قیمتی به آنها نزدیک نمیشوند.
اگر کسی غیر از این فکر میکند لطفاً بعد از 37سال که کشورمان توسط آخوندها ویران شده
بفرمایند که رژیم باید دست به چه جنایتی دیگر بزند تا این قهرمانان ساختگی دنیای مماشات
از آن خارج شوند؟ * همه ما سوار یک کشتی هستیم اگر سوراخ شود اصلاحطلب و اصول گرا
باهم غرق میشویم (احمد خاتمی) اگر 99/9 امیدی برای ماندن رژیم نباشد من با تمام وجود
برای اصلاح آن تلاش میکنم و با سرنگونی آن مخالفت میکنم. (احمد زید آبادی زندان موسوم
به رجایی شهر سالن 12) ما دور رژیم خندقی حفر کردیم تا هرکس از رژیم جدا شد نگذاریم
به صف براندازان نظام بپیوندد (خرم سخن گوی نهضت آزادی)
3- لابی ها و مماشاتگران: این طیف هم تقریباً سرنوشت مثل اصلاحطلبان
دارد تنها با یک تفاوت ساده که در این خانواده همیاری بهصورت اجباری نیست بلکه بهصورت
اختیاری میباشد و طرفین در هر شرایطی اگر احساس بکنند دیگر سودی به هم نمیرسانند
از هم جدا میشوند. و چنانکه سالهاست دستگاه مماشات خوب تمام رسانههای خبری (بی.بی.سی
و رادیو فردا و صدای آمریکا و... ... ..) را در خدمت رژیم قرارداده بود حال که احساس
میکنند دیگر از این رابطه سودی نمیبرند یکی از رسانههای مماشات (صدای آمریکا) را
تعطیل میکند و تمام قهرمانانی که فقط برای مماشات با رژیم ساخته بودند را بهحال خود
واگذار میکنتد.
4- جریانهای (حزبالله لبنان، انصارالله، سپاه بدر، رژیم بشار اسد،
... .) این مجموعه تقریباً در قانون مندی طیف اول (خلص ولایتفقیه) قرار میگیرند،
البته با کمی تفاوت همچنانکه قبلاً گفته شد باند رفسنجانی خامنهای در حکم قلب و
مغز دستگاه ولایتفقیه عمل میکنند جریانهای فوق در حکم روده، معده، کلیههای ولایتفقیه
عمل میکنند. با پوزش از فوتبالیستها اگر رژیم را به یک فوتبالیست تشبیه بکنیم، سرش
باند رفسنجانی و خامنهای و پای راست سوریه و اسد و پای چپ عراق و مالکی و دستهایش
یمن میباشد، حال تصور کنید این فوتبالیست با داده هر کدام از اعضای بدن خود بازی را
چگونه پیش میبرد.
صالح
کهندل زندان جهنمی گوهردشت کرج ۱۶/۳/۹۴.